کتاب «خاطرات ژنرال غلام یحیی (۱۹۰۶-۲۰۰۶)» که در سال ۲۰۰۶ در باکو به ترکی آذری چاپ شده است، میتواند به بعضی پرسشها و جزئیات ماجرای فرقه دمکرات آذربایجان روشنی بیافکند، اگرچه بنظر میرسد آهنگ تقریبا همه این خاطرات و جزئیات حوادث در تعریف و یا توجیه شخص مولف کتاب یعنی خود غلام یحیی نوشته شده است. در اینجا ما به خلاصه سه صفحه از کتاب (ص ۷۸ تا ۸۲) که به نوزدهم تا ۲۲-ام آذر ۱۳۲۵ یعنی روزهای پایانی و فرار رهبری فرقه به شوروی مربوط میشود، بسنده خواهیم کرد.
این بخش از خاطرات غلام یحیی از زمانی شروع میشود که او بعد از قرارداد تحویل زنجان از طرف فرقه به حکومت مرکزی که مطابق قراردادی بین پیشه وری و حکومت تهران قبول شده بود، همراه با دستههای فدائی تابع خود به میانه عقب نشینی میکند. با فرض راستگوئی فرمانده فدائیان فرقه دمکرات در این کتاب خاطرات، خلاصه آنچه که او در این چند صفحه مینویسد، این است:
غلام یحیی تا ۱۹-ام و یا ۲۰-ام آذر ۱۳۲۵ در میانه بوده است. در اینجا او دو چیز متضاد میگوید: از سوئی ادعا میکند که آنها برنامه حمله دوباره به زنجان را داشتند و از سوی دیگر علاوه میکند که «وضع ما هیچ خوشایند نبود» و «توپهای ما گلوله نداشت.» غلام یحیی سپس علاوه میکند که «درست همان وقت بود که از تبریز دستور آمد که بدون هیچگونه اقدامی (نظامی) به تبریز برویم.» اما او نمیگوید که منظور از رفتن به تبریز ترک ایران و مهاجرت به شوروی بوده است. همان جاست که او مینویسد رئیس بانک میانه را پیش خود خوانده و جویای پول نقد موجود در بانک شده و در پایان صحبت دستور داده است که رئیس بانک «۲۰۰ هزار تومان پول دولت» را «جهت خرج برای فدائیان» به آنها بپردازد. غلام یحیی از مدیر بانک میپرسد موجودی بانک جقدر است؟ او جواب میدهد ۲۰۰ هزار تومان پول دولت و ۸۰ هزار تومان «پول مردم.» او مینویسد «دستور دادم ۲۰۰ هزار تومان را برای خرج فدائیان بردارند و آن ۸۰ هزار تومان پول مردم در بانک بماند.» (در بعضی منابع، از جمله اینجا، ادعا شده است که غلام یحیی هنگام پناهنده شدن به شوروی گویا «دو و نیم میلیون ریال» از پول دولت را با خود به شوروی برده است).
تا اینجا غلام یحیی ظاهرا نمی داند و یا نمینویسد که آنها بزودی به شوروی خواهند گریخت. ظاهرا صبح روز ۲۱-ام آذر او خود را به تبریز میرساند و به مرکز فرقه رفته سراغ پیشه وری را میگیرد. اما در جواب، همه به او با حیرت نگاه میکنند که گوئی میخواهند بگویند مگر از تحولات اخیر بیخبر هستی؟ گویا غلام یحیی تازه میفهمد که محمد بیریا بجای پیشه وری صدر فرقه شده و پیشه وری همراه با چند تن دیگر از رهبران فرقه به باکو گریخته است.
هنگامیکه غلام یحیی همراه با چند تن از نزدیکان فدائی خود به تبریز میرسد، پیشه وری همراه با دو سه نفر از دیگر رهبران درجه یک فرقه تبریز را به سوی مرز جلفا ترک کرده بودند.
البته این هم عجیب است که او بعنوان یکی از رهبران درجه یک فرقه از فرار پیشه وری و تغییر شخص اول فرقه خبر نداشته است. اما در همین جا او مینویسد «به ما گفته بودند که باید برویم» (یعنی ایران را به قصد شوروی ترک کنیم) اما نمیگوید چه کسی و کِی به آنها و مشخصا به او این را گفته است.
غلام یحیی در اینجا به نکتهای هم اشاره میکند که جالب است و این در باره فریدون ابراهیمی دادستان حکومت فرقه است که گفته میشود با حکم او دهها نفر اعدام شده بود. غلام یحیی قبل از حرکت بسوی مرز شوروی، ابراهیمی را میبیند که «با احوالی نسبتا ناراحت» به غلام یحیی میگوید که «وقتی رفقا میرفتند به من هم پیشنهاد نکردند که با آنها بروم و بهمین جهت من هم همینجا میمانم.» می دانیم که فریدون ابراهیمی بعدها محاکمه و تیرباران میشود.
غلام یحیی آنگاه ابتدا خانواده اش رابا اتوموبیلی که «فرستاده بودند» به مرز جلفا میفرستد و بعد خودش مدتی منتظر بعضی فدائیها (نمیگوید کی و چند نفر) میشود و سپس سوار اتوموبیلی که «فرستاده بودند» شده از طریق مرند به جلفا میرود. او درآنجا میبیند که فرقه چیها و خانواده هایشان در آنجا جمع شدهاند. مرزبانان شوروی به او و خانواده اش هم اجازه گذشتن از مرز و ورود به اتحاد شوروی را میدهند. غلام یحیی در باره تاریخ دقیق این تحولات چیز مشخصی نمیگوید، اما حادثه گذشتن از مرز جلفا باید ۲۱ و یا ۲۲-ام آذر سال ۱۳۲۵ بوده باشد.
غلام یحیی دانشیان فرمانده نیروی «فدائیان» فرقه دمکرات آذربایجان بود که همراه با نیروهای شبه نظامی «قزلباش» نیروی نظامی حکومت یکساله فرقه در آذربایجان (۱۳۲۴-۱۳۲۵) را تشکیل میداد.
غلام یحیی در کودکی همراه پدرش برای کار در معادن نفت به باکو رفته و در آنجا عضو حزب کمونیست شوروی شده بود. در اوج سرکوبیهای استالینی در سالهای ۱۹۳۶-۳۷ اکثر ایرانیان مقیم باکو را اخراج کرده به ایران پس فرستادند. اعضای رهبری حزب کمونیست ایران را هم که به تازگی از ایران به باکو و دیگر مناطق شوروی فرار کرده بودند، اعدام نمودند.
این، در عین حال دوره جنگ جهانی دوم بود و مسکو تلاش داشت همزمان با اقدامات کلان سیاسی و نظامی، در کشورهای همسایه خود نیز جای پای مطمئنی برای خود باز کند.
در سالهای ۱۹۳۰ ارتش شوروی برای آمادگی به جنگ، بسیجی در دانشگاههای شوروی به راه انداخت که طبق آن هزاران کادر با دانش به زبان، تاریخ، اقتصاد، تجارت، سیاست و مسائل استراتژیک کشورهای فعال در جنگ و یا همسایه شوروی تربیت میشدند. کمیسیون مشترکی عبارت از مسئولان کمیته تحصیلات عالی و وزارت دفاع شوروی برنامه تحصیل زبان و رشته بخصوص دانشجویان را معین میکرد. در مورد ایران این افراد اساساً از جمهوری شوروی آذربایجان بودند. از بین معروف ترین آنها میتوان از نویسنده میرزا ابراهیموف و «شاعر خلق» سلیمان رستم نام برد که جزو «پیشاهنگان» اداره جاسوسی «گوپ» برای قبولاندن نظام شوروی به آذربایجانیان ایران به حساب میآمدند و این کار را از طریق شعر، ادبیات و تبلیغ زبان مادری انجام میدادند. زیر دست این عده دهها نفر از ایرانیانی کار میکردند که برای کار به باکو رفته بودند و یا تمایلات کمونیستی داشتند و بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به خدمت ارتش سرخ و حزب کمونیست اتحاد شوروی در آمده بودند. افراد این گروه نسبتاً بزرگ یا قبل از اشغال ایران از طرف ارتش سرخ (۱۹۴۱) و یا همزمان با آن به ایران آمدند و به کارهای تبلیغاتی پرداختند و دیر تر در حکومت فرقه دمکرات و گروههای مسلح آن یعنی «فدائیان» نقش مؤثری بازی کردند.
غلام یحیی که از نقطه نظر حزب کمونیست، همچون یک ایرانی وفادار و سرسخت در راه کمونیسم و منافع «کشور شوراها» به شمار میآمد نیز جزو گروهی از ایرانیان کمونیست مقیم باکو بود که همراه با کارگران عادی ایرانی در سال ۱۹۳۷ به ایران فرستاده شد. او چون اهل سراب بود به آنجا فرستاده شد و در آنجا با ایجاد دستههای مسلح محلی و به کمک ایجاد شورشهای دهقانی و دست اندازی به روستاها، افراد و قدرت نظامی خود را افزایش داد. بعد از تاسیس فرقه دمکرات در سال ۱۳۲۴، غلام یحیی که به عضویت حزب توده در آمده بود، با قبول دعوت پیشه وری وارد فرقه شد و بزودی بخاطر فعالیتهای مسلحانهای که در روستاهای اردبیل، سراب و میانه کرده بود، فرمانده «فدائیان» فرقه یعنی باصطلاح «ارتش ملی» حکومت فرقه تعیین شد.
مرحوم آیت الله طالقانی که بلافاصله بعد از تحویل زنجان به دولت مرکزی از این شهر و وضع و احوال مردم و همچنین یاقیمانده دمکراتها و فرقه چیها دیدن کرده بود، در این مورد شرح مفصلی دارد که از نظر یادآوری نقش غلام یحیی نیز حائز اهمیت است.
غلام یحیی سابقه خدمت در ارتش ایران نداشت. معلوم نیست که آیا او در مدت اقامت خود در باکو و عضویت در حزب کمونیست شوروی وارد ارتش شوروی و یا سازمان اطلاعات نظامی آن (گوپ) شده بود یانه. آنچه که روشن است اینکه غلام یحیی بدنبال فعالیتهای خود در روستاهای سراب، اردبیل و میانه، بدون طی مراتب ارتش ایران و یا شوروی، از طرف پیشه وری عنوان «ژنرال» را دریافت کرده است.
بعد از شکست فرقه و فرار رهبران آن به شوروی، پیشه وری در یک سانحه اسرارانگیز اتوموبیل به قتل رسید. گفته میشود غلام یحیی نیز در همان اتوموبیل بود و زخمی شد. جای پیشه وری را در صدارت «فرقه در تبعید» ابتدا شخصی بنام قاسم چشم آذر و سپس غلام یحیی گرفت. در همان مهاجرت در شوروی، رهبران حزب توده و فرقه دمکرات آذربایجان تصمیم به ادغام این دو سازمان در تبعید گرفتند و غلام یحیی عضو هیئت اجرائیه حزب توده شد.
او که در سال ۲۰۰۶ (و یا ۱۹۸۶) در باکو فوت نمود در «گورستان مشاهیر» باکو به خاک سپرده شد. کتاب «خاطرات» دانشیان سال درگذشت او را ۲۰۰۶ قید می کند، در حالیکه روی سنگ قبر او ۱۹۸۶ نوشته شده است.
با استفاده از:
General Qulam Yehya (1906-2006): Xatirelerim, Baki 2006
ترجمه فارسی خاطرات با مقدمهای پژوهشی: مرادی مراغهای، علی: خشم و هیاهوی یک زندگی: زندگی و خاطرات غلام یحیی دانشیان، تهران ۱۳۸۸
David Nissman: The Soviet Union and Iranian Azerbaijan. Use of Nationalism for Political Penetration, 1986
Touraj Atabaki: Azerbaijan: Ethnicity and the Struggle for Power in Iran, 2000
دستهها:از ۲۱ آذر تا ۲۱ آذر, رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.