تاریخ صد سالِ تبریز در گذار

حدودا بیست سال پبش پژوهشگر آلمانی کریستوف ورنر کتابی جامع و ۴۱۹ صفحه ای نوشت با تیتر «شهری ایرانی در گذار: تاریخ اجتماعی و اقتصادی نخبگان شهر تبریز» نشر «هاراسوویتس»، شهر ویسبادن آلمان (سال ۲۰۰۰):

Christoph Werner: An Iranian Town in Transition: A Social and Economic History of the Elites of Tabriz, 1747-1848, Harrasowitz Verlag. Wiesbaden 2000, 419 pp.

در اینترنت میتوان صفحات منتخبی از کتاب را به انگلیسی خواند. بعضی بخش های کتاب از جمله بخش مربوط به اوقاف و اهمیت آن در شکل گیری روابط اقتصادی و اجتماعی تبریز و عموما ایالت آذربایجان از پایان دوره نادر شاه تا ابتدای سلسله قاجاریان در ایران به فارسی تلخیص و ترجمه شده (وقف، آیینه تحولات اجتماعی. ترجمه و تلخیص کیومرث ایراندوست*) اما جای تعجب است که تا جائی که من اطلاع دارم تمام کتاب تاکنون به فارسی ترجمه نشده، اگرچه منابع ایرانی پیوسته از این کتاب بعنوان اثری مهم و مستند و از نویسنده آن همچون محققی کوشا و ارزنده نام میبرند.

خوانندگانی که بیشتر از پی تاریخ صرفا سیاسی، آن هم در سطح ملی و کشوری و نه تنها شهری هستند، از اینکه این کتاب نسبتا قطور مثلا موضوع اوقاف را با تحلیل اسناد و قباله ها و قرارداد ها بررسی میکند، کتاب را نخوانده از آن دلزده نشوند. تحلیل های علمی – تاریخی در باره شهرهای ایران بطور کل و دربارهٔ این دوره صد ساله بالاخص بسیار نادرند. ثانیا بررسی تیز بینانه روند های اجتماعی و اقتصادی شهر های مهم ایران از جمله تبریز  میتواندگره گشای درک بمراتب روشنتر زندگی و محیط اجتماعی کلا ایران و و تحول تاریخی آن باشد. برای مثال کند و کاو موسسه هائی مانند بیگلر بیگی، کلانتر، مجتهد، امام جمعه و میرزا، مستوفی، مالک و خرده مالک، و بالاخره در دوره قاجار ولیعهد نشین شدن تبریز اهمیت درجه اولی در درک این موضوعات دارد که بفهمیم ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال پیش در تبریز بعنوان نمونه مهمی از شهر های ایران کدام خانواده ها و طبقات و اقشار اجتماعی چطور بالا آمدند و تبدیل به نخبگان شهر و جامعه شدند، مناسبات آنان با اقشار و نخبگان در مثلا شهر های کوچکتر آذربایجان چطور بود، تا اینکه هم روند این تحول را درک کنیم، هم از اوضاع کلا ایالت آذربایجان اطلاع روشنتری داشته باشیم و هم عموما گذشته و حال اقشار و نخبگان شهر و ایالت و تاثیر آنها بر ایران را بهتر دریابیم.

و اما چرا تبریز و نه شهری دیگر؟ کریستوف ورنر به تاریخ تبریز بعنوان پایتخت کشور در زمان ایلخانان مغول، قراقویونلو ها و ابتدای صفویه اشاره میکند و میگوید که بعد از انتقال پایتخت ابتدا به قزوین و سپس اصفهان که بیشتر بخاطر تجاوزات و فشار عثمانی ها انجام گرفت، تبریز اهمیت درجه اول قبلی خود را از دست داد و در واقع بعد از سقوط صفویان و در دوره نادرشاه و سپس کریم خان زند و بخصوص قاجار و شخص عباس میرزا بود که باز به مرکزیت و اهمیت سابق خود برگشت. نیت نویسنده از انتخاب تبریز برای این بررسی، کمکی به درک ما از چگونگی این اوج و ترقی دوباره است که اقشار حاکم و نخبگان خود را بوجود آورده است.

ولی کریستوف ورنر میگوید او در انتخاب شهر تبریز برای تحقیق خود انگیزه شخصی هم داشته است: «برخلاف تصور نسبتا منفی که بعضی از ایرانیان فارسی زبان از تبریز دارند من تبریز و تبریزی ها را فوق العاده خوش رفتار، مهربان و آماده کمک به دیگران یافتم. در این زمینه شاید لازم به تاکید است که بنظر من تبریز در درجه اول شهری ایرانی است، با وجود آنکه زبان مادری کثریت اهالی آن ترکی آذری بود و هنوز هم هست.» ورنر ادامه میدهد: «من در منابعی که در رابطه با دوره مورد بررسی مطالعه کردم هیچ نشانه ای جدی در این شهر در باره هویت دیگری بخاطر قومیت و زبان مردم آن ندیدم. از این جهت من از هرگونه بحث مسئله ملی گرائی (ناسیونالیسم) که در قرن بیستم چنان اهمیت زیادی پیدا کرد خودداری کردم».

ایران شناس معروف هلندی – آمریکائی ویلم فلور نقذ بسیار جالبی در باره کتاب ورنر نوشته که در ایران هم ترجمه و چاپ شده است. فلور مینویسد: «ورنر با نگاهی باریک بین، تاریخ اجتماعی و اقتصادی یک شهر در حال تغییر ایران (تبریز) را توصیف میکند و برای انجام چنین کاری از اسناد منتشر نشده، قرارداد های خرید و فروش، اسناد وقف و دیگر اسناد قانونی و همچنین از یک نسخه خطی منتشر نشده مربوط به تاریخ محلی، به علاوه آثار و منابع فارسی و غربی استفاده کرده است (.. .) ورنر برای تثبیت روش جدید خود، مطالعاتش را بر نقش سرشناسان شهر تبریز در طول سال های ۱۷۴۷-۱۸۴۸ متمرکز میکند زیرا دوره یاد شده اساسا یک گسست عمیق در تاریخ ایران محسوب میشود».

این «گسست عمیق در تاریخ ایران» از نظر داخلی اساسا مربوط به نا امنی و هرج و مرج در پی قتل نادر شاه، دوره کمی آرام تر کریم خان زند، مرحله ملوک الطوایفی و خانخانی، استقرار سلسله قاجاریان و از نظر خارجی مربوط به شورش خان های محلی بخصوص در مناطق حاشیه ای کشور (قفقاز، هرات، قندهار)، دست اندازی ترک های عثمانی در غرب و اوزبک ها در شرق و بخصوص جنگ های ایران و روسیه در اوایل قاجاریه است که منتج به از دست رفتن مناطق شمال ارس و بعضی از مناطق در شمال شرق و شرق کشور گردید. جالب است که تاریخ نویسی رسمی جمهوری آذربایجان با انگیزه های ناسیونالیستی، این دوران هرج و مرج و ملوک الطوایفی در ایران و شورش خان های محلی بخاطر ضعف حکومت مرکزی را «قیام های ملی مردم آذربایجان» و «شروع جنبش های استقلال طلبانه» از حاکمیت ایران مینامد.

(نشر نخست در عباس جوادی: «ایران و آذربایجان در بستر تاریخ و زبان»، چاپ لندن، سال 2016)



دسته‌ها:ایران و آذربایجان