لشکرو دولت در دوره آق قویونلوها

گستره حکومت آق قویونلو ها حدود 1478، منبع: ویکی پدیا

«عرض نامه» یا شرح سان ارتش سلطان اوزون حسن آق قویونلو سند تاریخی بسیار جالب و مهمی است که احتمالا در سال ۸۸۱ هجری برابر با ۱۴۷۶ میلادی یعنی تقریبا ۵۵۰ سال قبل به فارسی نوشته شده است. نویسنده این اثر، جلال الدین دوانی (اهل روستای دوان در نزدیکی کازرون استان فارس) زمان سان ارتش، خود در محل سان که در «بند امیر» واقع درجنوب تخت جمشید بوده، حضور داشته و این «عرض نامه» را به امر سلطان خلیل یکی از پسران اوزون حسن نوشته است.

کتاب کم حجم ولی پر ارزش «عرض نامه» را محقق معروف عثمانی «کیلیس لی رفعت» (رفعت کلیسی) یافته است. از سه نسخه اصلی این کتابچه، نسخه کیلیس لی رفعت همراه با چندین اثر دیگر جلال الدین دوانی در کتابخانه حمیدیه استانبول محفوظ است. در ایران کتابچه «عرض نامه» اولین بار توسط ایرج افشار از روی هر سه نسخه مختلف در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به چاپ رسید و ولادیمیر مینورسکی حواشی و توضیحات فوق العاده جالبی در مورد موضوعات مطروحه در «عرض نامه» نوشت که در «مجله بررسی های تاریخی» (شماره ۶ سال سوم، دی ماه ۱۳۴۷) با ترجمه دکتر حسن جوادی منتشر شد.

این اثر از چه نظر جالب و پر اهمیت است؟ اکثر کتابهای تاریخ ما، در باره حکام و سلسله ها و حیطه حکمرانی شان و درضمن خصوصیات این حکام همراه با تعریف و تمجید مبالغه آمیزآنهاست. «عرض نامه» جزو آن دسته از آثار تاریخی است که وضع اداری و اقتصادی یک مرحله مهم از تاریخ ایران را به دست میدهد، چیزی که در تاریخ های دیگر به ندرت یافت میشود. بدین ترتیب از این کتابچه میتوان به مقامات لشکر و دیوان، تعداد آنها، روابطشان با دستگاه سلطنت و روحانیت از سوئی و تا حدی مردم عادی از سوی دیگر، لغات و اسامی مورد استفاده در دولت و ارتش، و حتی تا حدی ترکیب قومی و مردم شناسی لشکر و دیوان و بعضی جزئیات دیگر اجتماعی پی برد.

زمینه

اهمیت دیگر این کتابچه بخاطر روشنی انداختن به دوره آق قویونلو در تاریخ ایران و منطقه است که مرحله حساس گذار بوده است، مرحله شکل گیری و رویاروئی ایران و عثمانی و در عین حال مرحله آخرین کوچ بزرگ انبوهی از قبایل ترکمان از آناتولی به ایران و تعداد پرشماری از قبایل کُرد و سُنی ایران به عثمانی. طوری که میدانیم، اگرچه حکمرانان آق قویونلو مسلمان سنّی بودند، اما رویاروئی آنها با عثمانی کمتر از رویاروئی بعدی صفوی و عثمانی نبود. رقابت و مبارزه اصلی آق قویونلو و عثمانی نیز اساسا بر سر حاکمیت بر شرق آناتولی و پادشاهی رومی – مسیحی ترابوزان (طرابزون) بود. به همین ترتیب احتمالا انگیزه اصلی ازدواج اوزون حسن و شاهزاده های سنی آق قویونلو و بعدا شیخ حیدر شیعه (پدر اسماعیل صفوی) با شاهدخت های مسیحی ترابوزان مربوط به تلاش آنان برای نزدیکی به اروپائیان و مقاومت در مقابل عثمانی بود. عثمانی که بر گسترش حاکمیت خود در اروپا متمرکز بود، کوشش میکرد در شرق ترابوزان را نیز تصرف کند، اما در عین حال با شورش و نارضایتی از طرف علویان ترک زبان آناتولی روبرو بود که به جریانات شیعه در ایران تمایل نشان میدادند و از نظر امنیت داخلی خطری جدی برای عثمانی بودند. اما آق قویونلو ها که قبیله ای ترکمان بودند، در شرق آناتولی پخش شده بودند. حتی پایتخت آق قویونلو ها ابتدا «آمد» (دیاربکر) بود ولی در اثر فشار بیش از حد عثمانی و حمایت برخی از قبایل کُرد از عثمانی و مخالفتشان با ایران، اوزون حسن پایتخت خود را از دیاربکر به تبریز انتقال داد و انبوهی از قبایل ترکمان خود را به آذربایجان و قفقاز منتقل کرد که ظاهرا ترکیب قومی و زبانی آذربایجان ایران و قفقاز را بطور تعیین کننده ای تغییر داد. در همین مدت و در بحبوحه بر سر کار آمدن صفویه در ایران و رسمیت مذهب شیعه، انبوه بزرگی از قبایل کُرد ایران به آناتولی شرقی کوچ کردند که به گفته تاریخ شناسان ترک باعث تقویت عنصر کُردی در این منطقه عثمانی شد. در شرق آناتولی نیز ده ها هزار نفر ازقبایل ترک زبان و علوی که با اداره عثمانی و مذهب رسمی تسنن موافق نبودند، به ایران مهاجرت کردند.

البته «عرض دوانی» اشاره ای به این کوچ ها و اوضاع استراتژیک منطقه، ترکیب قومی شرق آناتولی و یا کلا آذربایجان نمیکند بلکه تنها وضع ایالت فارس و بخصوص ترکیب ارتش و حکومت و تا حدی جمعیت آنجا را بررسی مینماید. اما این ترسیم جالب ایالتی بنظر میرسد از نقطه نظر درک اوضاع ایران در آن شرایط فوق العاده جالب و مهم است. و اما قبل از بررسی مختصر «عرض دوانی» اشاره کوتاهی به حکومت آق قویونلو ها، مهمترین سلطان این سلسله یعنی اوزون حسن و پسرش سلطان خلیل کنیم که پدرش اوزون حسن حکومت فارس را که در سطح دولت آق قویونلو اهمیت به سزائی داشت، به رسم ترکمانان و بعنوان شاهزاده به او محول کرده بود.

به گفته مینورسکی، صفویان از بسیاری جهات از جمله از نظر امور اداری و مالی ادامه دهنده سنّت آق قویونلو بودند. در عین حال اکثر تاریخ شناسان بر آنند که بعد از آق قویونلو ها، هم در ایران صفوی و هم در عثمانی ساختار قبیله ای دولت ضعیف تر شد و دستگاه دولتی و از آن جمله ارتش مرکزی تر گردید.

آق قویونلو ها یک «اتحادیه قبیله ای» ترک زبانانِ سنّی مذهب بودند که برای مدتی حدود ۱۳۰ سال از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی در سرزمین های کنونی ایران، جمهوری آذربایجان، شرق آناتولی، ارمنستان و شمال عراق حکومت کردند و مهمترین سلطانشان اوزون حسن بود که با جنگ و گریز با رقیبان خود یعنی قراقویونلوهای غالبا شیعه مذهب، صاحب امپراتوری به مراتب بزرگتری از آنها شدند و بالاخره کاملا بجای آنها نشستند.

آق قویونلو ها از بسیاری جهات زمینه ساز سلسله صفوی بودند. اگرچه بعد ها بین آنها بر سر حاکمیت نهائی اختلاف و جنگ درافتاد، اما روابط خانوادگی نیز صفوی ها و آق قویونلو ها را به همدیگر وصل میکرد. اوزون حسن همچنانکه دختر پادشاه رومی مسیحی ترابوزان را به زنی گرفته بود، خواهرش خدیجه بگم را به عقد شیخ جنید صفوی در اردبیل درآورد و بعدا دخترش حلیمه (مارتا) را که از مادر مسیحی بود به عقد حیدر (پسر جنید وپدر اسماعیل) در آورد که یک حاصل این ازدواج، اسماعیل اولین پادشاه صفوی بود.

اما همسر نخست اوزون حسن که به گفته مینورسکی به خاطر ترک بودنش «مقام ارجمندی» داشت، «سلجوق شاه بیگم» بود که سلطان خلیل، پسر ارشد اوزون حسن هم از او بود. و اما اوزون حسن پسر دیگری بنام «اغورلو محمد» داشت که مادرش «ام ولد کُردی» زن دیگر اوزون حسن بود. ازمیان پسران اوزون حسن، سلطان خلیل که از طرف سلطان مورد محبت زیادی بود و مثلا حکومت فارس که اهمیت زیادی داشت، به او داده شده بود. سلطان خلیل بعد از مرگ پدر تنها مدت کوتاهی بجای پدر نشست و بعد از او یعقوب، برادر جوانترش بر سر قدرت آمد و حدودا دوازده سال حکومت نمود. در مدت حکومت سلاطین آق قویونلو همیشه بین فرزندان سلطان ها رقابت و دشمنی و جنگ وجود داشته که به قتل و خونریزی هم کشیده و در نهایت قدرت دولت را تضعیف کرده و از بین برده است.

سلطان و شاهزادگان

نکته اول که باید درنظر داشت این است که سلطان و یا پادشاه (یعنی در رابطه با این دوره مشخص: سلطان اوزون حسن) شخص اول و قدر قدرت است که بخصوص در امور نظامی و فعالیت های حربی تصمیم نهائی را میگیرد و همه ناچار به اطاعت از او هستند و گرنه نزاع و جنگ میخیزد. شاهزادگان در درجه دوم قدرت و صلاحیت قرار دارند. سلطان طبیعتا فقط یک زن ندارد بلکه از چند زن چندین فرزند دارد. فرزندان برادران و خواهران سلطان هم نفوذ و قدرتی دارند، اما نه به درجه فرزندان بلا واسطه خود سلطان. بین فرزندان سلطان هم اصل قدرت اولا با فرزندان ذکور است و نه با دختران. ثانیا پسر ارشد از طرفی و از سوی دیگر، فرزندان همسری که بیشتر از دیگران محبوب سلطان است، نقش و نفوذ و قدرت بیشتری دارند.

اصل موضوع بر سر آنست که کدام درجه از نفوذ و قدرت و ثروت به دست کدام یک از پسران سلطان میرسد. ظاهرا در سلسله آق قویونلو ها عادت بوده که سلطان حکومت هر ایالت، ولایت و یا شهر را در صورت امکان یعنی نبودن رقیب مهمتری در محل، به یکی از شاهزادگان بسپارد. این سنت از زمان سلجوقیان وجود داشته است. اما شاید سلاطین آق قویونلو این را بیشتر محدود به فرزندان خود کرده اند، در حالیکه سلجوقیان افراد بیشتری را از طایفه وسیعتر خود حاکم اینجا و آنجا میکردند. یک علت این وضع هم شاید این بوده باشد که امپراتوری سلجوقیان وسیعتر از آق قویونلو بوده و نتیجتا آنها مقام های بیشتری داشته اند که بین فرزندان و اقوام خود تقسیم کنند.

شاهزاگان حق نداشتند خود جنگی را شروع کنند و یا به جنگی فرماندهی کنند، مگر اینکه سلطان آنها را مامور جنگ معینی کرده باشد. در عین حال سلطان میتوانسته وظیفه فرماندهی بخشی از لشکر در این یا آن جنگ را به یک یا چند شاهزاده بسپارد. سلاطین آق قویونلو معمولا خود شخصا در صف اول جنگ میجنگیدند و فرماندهی میکردند. آنهاجناح «منقلای» (وسط) را برعهده میگرفتند.لشکر معمولا به سبک سنتی ترکی – مغولی یک جناح «ساغ» (راست) و یک جناح«سول» (چپ) هم داشت.

در تقسیم قدرت و حاکمیت طبیعتا بین شاهزادگان اختلاف و نزاع پیش می آمده است. علاقه های شخصی سلاطین به فرزندان و نقش و توطئه های همسران سلاطین هم در این رهگذر نقش بزرگی داشته است. در رابطه با فرزندان اوزون حسن هم از تواریخ دیگر میدانیم که بین آنها و حتی برادران و پسر عمو ها رقابت، حسادت، نفرت و جنگ بسیار بر سر قدرت رخ داده که چه بسا منتج به حبس و حتی قتل هم گشته است. درصورت کهولت و بیماری سلاطین با در نظر داشتن احتمال جایگزین کردن سلطان، رقابت و کشاکش شاهزاده ها بیشتر میشده است.

امیران

بعد از سلطان و شاهزادگان، امیران ستون سوم دولت آق قویونلو ها بودند. در زمان آق قویونلو ها و قبل از آنان و همچنین حتی تا مدتی بعد از بر سرکار آمدن صفویه، امیران اردو معمولا روسای قبایل و عشایر محلی بودند که در رقابت های سیاسی و نظامی از سلطان حمایت میکردند. آنها در زمان صلح در ایالات و ولایات بعنوان نماینده سلطان حکومت میکردند. سلطان آنها را در جمع کردن مالیات و خراج از مردم آزاد میگذاشت اما آنها هم سهم سلطان را میپرداختند. از سوی دیگر وقتی کسی به این امیران حمله میکرد، انتظار آن بود که سلطان با نیروی بزرگتر خود از حکومت محلی این امیران دفاع کند. در مقابل در زمان جنگ این امیران افراد مسلح و «سپاهیان قبیله ای» و یا محلی خود را برای دفاع از سلطان بسیج میکردند و خود شخصا زیر فرمان سلطان میجنگیدند. البته این حمایت هم مشروط و متغیر بوده است و گاه وفاداری های یک امیر و رئیس قبیله از یک سلطان به سوی سلطان رقیب تغییر یافته و یا یک امیر قدرتمند طغیان کرده و خواستار استقلال عمل و حفظ درآمد محلی برای خود و عدم تقسیم آن با سلطان میشد.

امیران لشکرمعمولا با نام قبیله خود شناخته میشدند. آنچه که در «عرض نامه» دوانی در باره اردو هائی که در محل سان جمع شده بودند میخوانیم، اینست که آنها از قبایلی مانند بایندیر (قبیله اصلی آق قویونلو ها)، پرناک، اعمالو (اغمالو؟)، افشار، موصللو (و یا موسی لو) بودند که اینها ترک بودند و ظاهرا اکثریت لشکر را تشکیل میدادند. اما از نام بعضی قبایل و یا امیران دیگر چنین برمیاید که قبایل کُرد چامیشقزاق، ماماش و منتشا و در عین حال افراد یک قبیله ظاهرا لُر بنام «شول» نیز جزو لشکر آق قویونلو در فارس بودند.

بعضا اعضای خانواده خود سلطان هم امیر حاکم یک محل، ولایت و یا ایالت میشد. این نظام حکومتداری که از زمان سلجوقیان شروع شد، بعد از صفویه کمی تضعیف گردید، اما ساختار اصلی اش تا قاجاریان ادامه داشت، طوری که هر دولت محصول مصالحه ها، اتحاد ها و یا خصومت های محلی و متغیر بود و این تغییر موضع و صف بخصوص در مناطق حاشیه ای مثلا در قفقاز، مرزهای عثمانی و مرزهای شرقی و شمال شرقی با اوزبکان بیشتر بچشم میخورد.

یک ویژگی اردوهای قبیله ای که به نفع سلطان آق قویونلو و یا قبل از آنها سلجوقی به عملیات جنگی می پیوستند این بود که آنها مستقلا و تحت فرمان امیر خود یعنی رئیس قبیله عمل میکردند و مستقیما زیر فرمان سلطان و یا تحت یک فرماندهی واحد نبودند. این وضع هم باعث میشد که تابعیت سپاهیان قبیله ای به لشکر دولتی، امری نامعین و شکننده باشد، چرا که سپاهیان مزبور مستقیما تابع اراده امیر و یا رئیس قبیله خود بودند و نه سلطان و پادشاه. این وضع هم سلطان را (بخصوص اگر سلطانی ضعیف میبود) تا حد زیادی تابع اراده امیران و روسای قبایل میکرد. آن گونه که در فصل «تواچی ها» خواهیم دید از دوره آق قویونلو ها به بعد این وضع شروع به تغییر کرد و بخصوص از زمان صفویه به بعد ارتش دولتی بتدریج مرکزی تر شد، اگرچه حتی تا اواخر قاجار و بخصوص در مناطق مرزی و حاشیه ای ایران، خصلت قبیله ای و عشایری نیروهای نظامی هنوز موجود بود.

در زمان آق قویونلو ها و حتی بعد از آنها اکثر قبایلی که با امیران و سربازان خود در اردوی دولتی شرکت میکردند، ترک زبان بودند. چند قبیله ای را که در استان فارس پشتوانه نظامی آق قویونلو بودند، قبلا یاد آوری کردیم. این قبایل نسبت به هر ایالت فرق میکردند اما اکثر آنان در اقصی نقاط ایران بیشترترک زبان بودند. در عین حال قبایل کُرد، لُر و حتی در یکی دو مورد گرجی هم (در صفوف اوزون حسن بر ضد عثمانی) در اردوی دولتی شرکت کرده اند.

تواچیان، پوشن پوشان و دیگران

گروه بعدی لشکر آق قویونلو «تواچی» ها بودند که مینورسکی آنها را «افسران ستاد مرکزی» مینامد و رئیس آنها هم از قبیله بایندر بود. «تواچی» کلمه ای ترکی است و مینورسکی در باره اهمیت این شغل در زمان تیموری از «ظفرنامه» چنین نقل میکند که گوید: «تواچیگری… تالی منصب سلطنت است.» مثلا قبل از این سان لشکر در ایالت فارس به تواچی ها دستور داده شده بود که لشکر را در این منطقه جای دهند، مکان هر فوج و قبیله را معین کنند، شرایط «لوژیستیکی» لشکر از قبیل خورد و خوراک را تامین نمایند و فرمان های شاهزاده یعنی سلطان خلیل و فرماندهان دیگر را از طریق جار زدن به سپاهیان اعلام کنند. تعداد هر فوج و گروه در دفتر مخصوص تواچی ثبت میشد. اصولا «موسسه» تواچیگری ظاهرا زمان آق قویونلو ها در ارتش ایران رایج شده است. به من معلوم نیست که چنین موسسه ای قبل از اسلام در ارتش ایران بود یا نه، اما بنظرم حد اقل در زمان غزنویان و یا سلجوقیان چنین تشکیلاتی نبود، بلکه اکثر عملیات نظامی بدون آمادگی متمرکز و تهیه دقیق مقدمات انجام میشد. از این جهت ظاهرا تاسیس تواچیگری در زمان آق قویونلو ها قدمی در راه تمرکز و سازماندهی لشکر به شمار میرفت. تواچیان خود نیروی جنگنده نبودند بلکه به بخش نیر وهای جنگنده خدمت و کار آنها را سازماندهی میکردند.

و اما بدنه نظامی لشکر فارس از سه گروه تشکیل میشد: پوش داران ( ویا: پوشن داران)، ترکش بند ها و «قلغ چیان» که همان «قوللوقچیان» و یا خدمه امروز باشد. دو گروه نخست افراد جنگنده لشکر بودند و هر دو گروه را «نوکران» ( به معنی رزمجویان لشکر) و هر طبقه بخصوص سربازان یعنی «نوکران» را «بوی نوکران» مینامیدند. «بوی» کلمه ای ترکی و به معنی شاخه، خانواده و طایفه است. «نوکر» کلمه ای مغولی است و معنی اصلی اش دوست و مصاحب است. در لشکر آق قویونلو «نوکر» بمعنی امروز آن (یعنی خدمتکار، خدمه) نبود و به طبقه خدمه «قلیغچی» (قوللوقچی) گفته میشد.

طبق گزارش «عرض نامه» تعداد کل لشکر آق قویونلو در ایالت فارس ۲۳۰۷۶ نفر بود که از آنها ۵۲۵۵ نفر پوشن پوش، ۱۰۴۸۷ نفر ترکش بند و ۷۳۳۴ نفر خدمه بودند. دوانی میگوید خود پادشاه (اوزون حسن) هم لشکری به همین اندازه داشت که قشون مخصوص خود اوزون حسن بود. البته حکمرانان دیگر ایالات و ولایات (مانند اصفهان، کرمان، قزوین، دیار بکر، بغداد) به گفته مینورسکی سپاهیان کمتری داشتند. ولی هم مینورسکی و هم برخی تاریخ نویسان و سیاحان غربی نوشته اند که مجموع کل قوای آق قویونلو ها به شمول سوار نظام (اکثرا ترک و کرد) و پیاده نظام (افراد محلی) حدود ۱۰۰ هزار نفر بوده است که معنایش این است که حدود یک چهارم آن ثابت و مستقیما وابسته به پادشاه بود و سه چهارم باقی مانده هنگام وقوع جنگ از قبایل و مردم محلی تامین میشد.

و بالاخره در سان لشکر ایالت فارس امیران غیر نظامی هم حضور داشتند که مقام بعضی از آنها از این قرار است: ۱ – صدر: نماینده شرع اسلامی که رئیس تشکیلات ایالتی هم بود و «مولانا» هم خوانده میشد یعنی در عین حال مقامی روحانی داشت.) ۲ – وزیری: احتمالا همه امور مدنی و ایالتی تحت نظر او بود. ۳ – صاحب دیوان: مسئول مالیات ها بوده و لقب «خواجه» داشته است. «خواجه» عنوانی قدیمی و ایرانی است. در دستگاه های دولتی بعد از غزنویان که اکثرا پادشاه ترک داشتند، «خواجه» ها غالبا ایرانی بودند. مترادف مقام خواجه در بلاد روم و عثمانی «چلبی» بود. ۴ – حکیم مخصوص شاهزاده که او هم لقب مولانا داشت یعنی در عین پزشک بودن روحانی هم بود. ۵ – مُهردار که جزو ملازمین شاهزاده بوده است. ۶ – ایناق ها. «ایناق» کلمه ای ترکی است که در «عرض نامه» به معنی اصلی آن یعنی «ندیم» بکار برده شده است. مقام «ایناق» در دربار های تا آق قویونلو ها و بعد از آنها حتی در سطح «مُهردار» مهم بوده است. ۷ – یساول و بکاول. یساول کلمه ای مغولی است منشعب از «یاسا» یعنی قانون که کارش پرده داری و حاجبی بوده و بکاول (ظاهرا آن هم مغولی و یا تاتاری) که چشنده و یا چاشنی گیرغذای شاهزاده بوده است.

از متن «عرض نامه» معلوم میشود که به غیر از مقامات و مناصب فوق، منشیان (در جریان سان ۳۰۰ نفر)، چاوشان، طبقه مختلف ماموران و خدمتکاران، شبانان و شیربانان هم در جریان سان حاضر بوده اند. مینورسکی میگوید در دربار شیراز «لذایذ معنوی نیز فراموش نگشته بود و آنجا کتابخانه ای با پنجاه کارمند داشت.»

و در پایان این نوشته اجازه دهید به نکته جالبی اشاره کنم که در واقع در ابتدای «عرض نامه» از سوی جلال الدین دوانی مولف آن نوشته شده است. مقدمه «عرض نامه» طبق معمول با آیاتی از قران کریم و تعریف و تمجید سلطان خلیل شروع میشود که در آن جلال الدین دوانی سلطان خلیل را «پادشاه دین پناه خسرو جمشید» مینامد و کمی بعد در ادامه تعریف سلطان مینویسد: «… تبار عالیقدرش از اعاظم سلاطین متصل تا جمشید است.» مینورسکی در زیرنویسی این توضیح را میدهد: «ظاهرا مقصود این است که او (سلطان خلیل) هم از طرف مادر و هم از طرف پدر ترک خالصی بود و نسب اش به تور پسر فریدون میرسید. مطابق عقاید عامه، این شاهزادگان با پیشدادیان (جمشید و غیره) مربوط میشوند.» طبق اساطیر ایرانی که شاهنامه فردوسی هم بر آن تاکید کرده، تور یکی از شاهزادگان ایرانی بود که به «توران» در آنسوی رود آمو رفته پادشاهی مجزای خود را تاسیس نمود.

اصولا از زمان غزنویان و بخصوص در دوره سلجوقیان و حتی اتابکان که همه ترک و منشاشان آسیای مرکزی بود، کوشش تاریخ نویسان و خواجگان دربار که غالبشان ایرانی بودند بر این بود که برای مدح و ثنای سلاطین خود که همگی ترک بودند، آنها را به نسل بومی و باستانی ایرانی مانند جمشید و انوشیروان وصل کنند و این کوشش احتمالا به آن خاطر بکار میرفت که مورد خوشایند این سلاطین بود. به همین ترتیب می بینیم که مثلا اتابکان و یا شیروانشاهان به فرزندان خود یعنی سلاطین بعدی کمتر نام های عربی و اسلامی بلکه بیشتر نام های ایرانی و فارسی (مانند جمشید و خسرو، منوچهر، رستم) میدادند. در دوره صفویه این سنت تا حدی ادامه یافت، اما در رابطه با رسمیت مذهب شیعه در ایران ویژگی صفویه این بود که تاریخ نویسان درباری شاهان صفوی را بعنوان سادات یعنی نوادگان حضرت پیغمبر معرفی میکردند، در حالیکه بسیاری مورخین گفته اند که شیخ صفی اردبیلی و فرزندان و نوادگانش سید نبوده اند.

و بالاخره از نظر ترکیب قومی لشکر آق قویونلو مینورسکی مینویسد: «مشکل است از لحاظ نژادی در باره افراد این لشکر بحث کرد. مسلما بوی نوکران ترکمن بودند و قسمت اعظم جنگجویان از این نژاد بودند گرچه حتما عناصر دیگری نیز وجود داشته است. پدر زن سلطان خلیل امیر سهراب که فرمانده اکراد چامیشقزاق بود، به احتمال زیاد افراد قبیله خود را به همراه داشت. خدمه را بیشک از میان رعایا انتخاب میکردند. دوانی بطرز جداگانه ذکر ۳۴۰ امیر کُرد و ۳۵۰ سرکرده قبیله (لُر) شول را میکند.» البته این ارقام مربوط به لشکر ایالتی آق قویونلو ها در ایالت فارس است. اما بنظر میرسد در ایالات دیگر هم وضعی مشابه با این تصویر وجود داشته، یعنی اکثر سپاهیان، ترک و بخشی از آنها کُرد بوده اند. مناصب کلیدی نظامی در دربار آق قویونلو و دستگاه لشکری اساسا از قبیله اصلی آق قویونلو یعنی بایندیر بودند و منشیان، خواجه ها، بخشی از مستوفیان ایرانی بودند.

در زمان غزنویان و سلجوقیان هنوز در تذکره نویسی و تاریخ نویسی بین «ترک» و «تاجیک» (و یا «تات» یعنی مردم بومی) تفکیک میشد. همزمان با آق قویونلو ها و شاید بیشتر صفوی ها است که در تاریخ نویسی و تذکره نویسی دیگر تمایز بین «ترک» به معنای قبایل ترک زبان و «ایرانی» به معنای مردم بومی بتدریج از بین میرود. ظاهرا علت این امر باید در آن باشد که قبایل ترک زبان دیگر با مردم بومی ایران اختلاط می یابند و خودشان «ایرانی» میشوند. ظاهرا دوره آق قویونلوها از این نظر هم نقش نوعی پُل و مرحله گذار دارد. از صفوی به بعد آثار این تمایز دیگر کمتر بچشم میخورد. در زمان قاجار دیگر کسی مظفرالدین شاه، عباس میرزا، ستارخان و یا بعد ها دکتر مصدق را از نظر قومی ترک ننامیده و از بقیه ایرانیان تفکیک نمیکرد.

در آناتولی یعنی امپراتوری بیزانس شرقی (روم) سابق هم وضعی مشابه مشاهده میشود اما در اینجا بیشتر از آق قویونلو های آناتولی، شاید «بیگ لیک» ها و یا خان نشین های آناتولی و خود سلسله عثمانی هست که بین بیزانس سابق و عثمانی نقش پُل و مرحله گذار را بازی میکند. در آنجا هم اقوام و قبایل کوچ نشین ترک زبان با مردم بومی آناتولی امتزاج یافته «ملت جدید» «ترک – عثمانی» را بوجود میاورند که اگرچه زبان رسمی اش ترکی عثمانی است، ولی ترکیب قومی و «نژادی» اش مختلط است.

(نشر نخست: کتاب «ایران و آذربایجان در بستر تاریخ و زبان»، چاپ لندن، سال 2016)

منابع:

پژوهشی دربارهٔ امور نظامی و غیر نظامی فارس، شامل عرض سپاه اوزون حسن اثر جلال الدین دوانی. همراه با «پژوهشی دربارهٔ امور نظامی و غیر نظامی فارس» اثر ولادیمیر مینورسکی ترجمه حسن جوادی، نشریه بررسی های تاریخی » بهمن و اسفند ۱۳۴۷ – شماره ۱۸: بخش یکم.

پژوهشی دربارهٔ امور نظامی و غیر نظامی فارس، شامل عرض سپاه اوزون حسن اثر جلال الدین دوانی. همراه با «پژوهشی دربارهٔ امور نظامی و غیر نظامی فارس» اثر ولادیمیر مینورسکی ترجمه حسن جوادی، نشریه بررسی های تاریخی » فروردین و اردیبهشت ۱۳۴۸ – شماره ۱۹: بخش دوم.

فضل الله بن روزبهان خنجی: تاریخ عالم آرای امینی، شرح حکمرانی سلاطین آق قویونلو و ظهور صفویان جلد: ۱

حسن بیگ روملو: احسن التواریخ ، نشر اساطیر، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۹

Ilhan Erdem: Akkoyunlu Ordusunu Oluşturan İnsan Unsuru, Ankara Üniversitesi Yayınları, Ankara 2012



دسته‌ها:ایران و آذربایجان, رنگارنگ