فردوسی و آذربایجان

ابوالقاسم فردوسی (940-1020)

ترجمه ترکی آذری شاهنامه فردوسی را میخوانم. مترجم معروف و دانشمند محمد مبارز علی زاده ۲۷ سال زندگی خودرا به ترجمه شاهنامه وقف کرده است. اصل و شکل کامل ترجمه در باکو چاپ شده ولی منتخبی از آن هم در تهران با تیتر «فردوسی نین شاهنامه سی» به کوشش آقای عبدالکریم منظوری خامنه منتشر شده است.

ابتدای «فردوسی نین شاهنامه سی» و اصل شروع شاهنامه را اینجا تقدیم میکنم تا دقت و مهارت مبارز علیزاده را مشاهده فرمائید:

او خالق کی وئرمیش بیزه عقل و جان،
اونون قدرتی وصفه گلمز، اینان.
اودور خلقه، شهرت، شرف، شان وئره ن،
او روزی وئره ن دیر، او یول گؤستره ن.
یئری، گؤیلری خلق ائده ن ده اودور،
اونون وارلیغیندان گونش آلدی نور.
زماندا، مکاندا اونو گزمه سن!
زمانی، مکانی اودور جمع ائده ن!
گؤره ن اولماییب خالقی بیر نفر،
اونو گؤرمه یه جهد قیلما هدر!
اونو درک قیلماز تفکر، خیال،
خیالا سیغارمی مگر بو جلال؟!…

و اصل فارسی:

بنام خداوند جان و خرد،
کز این برتر اندیشه بر نگذرد.
خداوند نام و خداوند جای،
خداوند روزی ده رهنمای.
خداوند کیوان و گردان سپهر،
فروزنده ماه و ناهید و مهر.
ز نام و نشان و گمان برتر است،
نگارنده برشده پیکر است.
به بینندگان آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را.
نیابد بدو نیز اندیشه راه،
که او برتر از نام و از جایگاه

در عین حال کتابی در دستم است به ترکی آذری و با الفبای «اصلاح شده» لاتینی متعلق به ۱۹۳۴ – بله، ۱۹۳۴ یعنی حدود ۹۰ سال پیش – با تیتر «شاهنامه». چند مقدمه و توضیحات بسیار طولانی و جالب دارد همراه با ترجمه های مختلف از داستان های شاهنامه بسیاری از نخبگان و سرآمدان آن موقع آذربایجان مانند شاعر معروف میرزاعلی اکبر صابر شاعر «هوپ هوپ نامه»، میکائیل مشفق، ابراهیم طاهر و میرزه ابراهیموف. اولین ترجمه ترکی آذری شاهنامه را «رشید افندی زاده» در سال ۱۹۰۶ از «داستان سهراب و رستم» کرده است. ظاهرا تا آن موقع کسی نیاز چندانی به ترجمه شاهنامه به ترکی آذری ندیده است و احتمالا علت اصلی این وضع رواج فارسی در این منطقه قفقاز بوده است.

سنت شاهنامه خوانی در آذربایجان قفقاز تاریخی طولانی دارد که حتی بعد از الحاق این منطقه به روسیه در قرن نوزدهم هم ادامه یافته است. از این طریق است که شاهنامه و داستانهای اساطیری آن به فرهنگ عامه رسوخ کرده است. بخصوص در اواخر قرن نوزدهم دعوت شاهنامه خوان ها به سرا و اقامتگاه خان ها و اشراف باکو و شهر های دیگر بسیار رایج بوده است. برای مثال میتوان از معروف ترین شاهنامه خوان آن دوره «میرزا تقی» لنکرانی نام برد که برای شاهنامه خوانی به باکو، قره باغ و گنجه دعوت میشد. اخیرا خاطرات حمیده خانم جوانشیر همسر جلیل محمد قلی زاده را میخواندم که از تصاویر شاهنامه خوانی در خانه خودشان در قره باغ مینویسد. این خاطرات مربوط به دوره قبل از انقلاب اکتبر و بحبوحه انقلاب مشروطه ایران است. در خود آذربایجان یعنی طرف ما من خودم یادم هست که کتابچه های «رستم نامه» و دیگر داستان های شاهنامه به ترکی آذری (البته با زبانی عامیانه و مناسب برای آواز خوانی و نقالی) در دسترس بود و ما نیز میخریدیم و میخواندیم. آن وقت ها یعنی در سال های ۱۳۴۰ شمسی هنوز در «عاشیقلار قهوه خاناسی» تبریز شاهنامه خوانی به ترکی میکردند.

محبوبیت و منزلت شاهنامه در آذربایجان قفقاز گذشته ای طولانی دارد. نمایشنامه نویس و متفکر یزرگ آذربایجان میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) (۱۸۱۲-۱۸۷۸) که خود ایرانی الاصل بود شدیدا تحت تاثیر شاهنامه قرار داشت. اوکه دین را منشا و منبع عقب ماندگی نه فقط عالم اسلام بلکه همه مردم دنیا می پنداشت، در اشعار فردوسی راه برگشت از اسلام بعنوان «دین اعراب» را میدید و اشعار فردوسی را نیز چنین تفسیر میکرد (در حالیکه میدانیم که خود فردوسی مسلمان بود). آخوند زاده رهائی از تعصب و خرافات دینی و حتی الفباء و املای عربی و اسلامی را از طریق باز گشت به «گذشته درخشان» ایران باستان ممکن میپنداشت و در «مکتوبات» خود (مکتوب اول کمال الدوله) مینوشت: «ای ایران، بیچاره فردوسی علیه الرحمه هشتصد سال قبل از این، این روز ترا به الهام دانسته، از زبان رستم، پور هرمزد شاه خبر داده است» و سپس آن شعر معروف منتسب به فردوسی را نقل میکند که مطلعش چنین است:

چو بخت عرب بر عجم چیره شد،
همی بخت ساسانیان تیره شد
در قرن نوزدهم حتی نظیره هائی برای شاهنامه مینوشتند. مثلا مسیح شیروانی در سرای خان «قوبا» شاهنامه خود را به فارسی نوشت و حتی اینچنین سرود:
از آن شاه، شاه مرا کم مخوان،
و شهنامه ام را از آن کم مدان

شاعر معروف آذربایجان میرزا علی اکبر صابر سودابه و سیاوش را به ترکی آذری ترجمه کرد که در روزنامه رهبر چاپ شد:

بو احوالدن گئچدی بیر روزگار
که ایدی هر حالده شهریار
اوتورموش بیر گون سیاوخش ایله شاه
که سودابه وارد اولدی نابگاه

صابر حتی به تقلید از سبک فردوسی شعر معروف خود را در رابطه با مبارزه ستارخان در مقابل نیرو های محمد علی شاه چنین نوشت:

شهیم، تاجداریم، قوی شوکتیم،
ملک احتشامیم، فلک رفعتیم!…

در ابتدای قرن بیستم روشنفکر برجسته آذربایجان فریدون کوچرلی بود که دوست معروف خود و بزرگترین موسیقی سرای آذربایجان اوزییر بیگ حاجی بیگوف را تشویق کرد و او هم «لیبرتوی» معروف رستم و سهراب خود را در سال ۱۹۱۰ نوشت که بلافاصله در باکو، تفلیس و ایروان به صحنه آمد.

میتوان حدس زد که حالا علاقه به فردوسی و شاهنامه در آذربایجان قفقاز کمتر از گذشته است. ورای مشکلات اقتصادی، یک محیط مسموم سیاسی روابط بین دو کشور را آلوده کرده است. از جدائی آذربایجان قفقاز از ایران حالا درست ۲۰۰ سال میگذرد. در این مدت تاثیر زبان و فرهنگ ایرانی و فارسی در جمهوری آذربایجان و دیگر کشور های همسایه که قبلا سرنوشت مشترکی با ایرانیان داشتند، به مراتب کمرنگ تر شده است.

(نشر نخست در عباس جوادی: «ایران و آذربایجان در بستر تاریخ و زبان»، چاپ لندن، سال 2016)



دسته‌ها:ایران و آذربایجان, رنگارنگ