همخوانی میان تحول بیولوژیک و تحول زبانشناختی

بله، به نظر بسیاری دانشمندان ژنتیک، میان تحول ژن ها و زبان ها همخوانی ها و شباهت های مهمی وجود دارد.[1] در هر دو مورد، تغییر ابتدا در یک فرد انجام میگیرد و آنگاه به تمامی یک جمعیت منتقل میشود. در ژنتیک، این تغییر «جهش» (موتاسیون) نامیده میشود که ممکن است در نسل یا بسیاری نسل های بعدی جمعیت مزبور افزایش یافته و حتی شاید جایگزین میراث باقیمانده از نیاکان آن جمعیت شود.

جهش های ژنتیک به ندرت اتفاق می افتد و یگانه راه انتقال آن از والدین به فرزند است، در حالیکه تغییرات زبانشناختی به مراتب بیشتر صورت میگیرد و امکان دارد به راحتی به افرادی هم منتقل شود که با یکدیگر رابطه خویشاوندی ندارند. در نتیجه، زبان ها سریع تر از ژن ها تغییر می یابند. در عمل، اگر یک واژه 1000 سال دوام بیاورد، یک ژن میتواند میلیونها، حتی میلیارد ها سال دوام بیاورد. با وجود این تفاوت ها، دو دلیل وجود دارد که نشان میدهد چرا همخوانی و شباهت در تحول های این دو سیستم مهم است.

اما ابتدا یک توضیح لازم است. اولا آنگونه که قبلا هم اشاره شد، ژن ها نمیتوانند تعیین کنند که زبان مادری یا زبان نخست شما چه بوده یا چه خواهد بود. هر کودک میتواند از دوره نوزادی هر زبان دنیا را بیاموزد. این، وابسته به والدین و محیط اجتماعی هر کودک است. زبان نخستی که یک کودک می آموزد، بستگی به زمان و مکان تولد او دارد. هیچ دلیل بیولوژیک و ژنتیک وجود ندارد  که یک کودک چینی تبار که در آلمان و در محیط خانوادگی و اجتماعی آلمانی زبان به دنیا آمده و بزرگ میشود، نتواند به اندازه یک کودک آلمانی تبار در همان محیط اجتماعی، زبان آلمانی را بیاموزد. ثانیا همه زبان های معاصر و مدرن دنیا، صرفنظر از اینکه چند گویشور دارند، متعلق به کدام خانواده زبان ها هستند و در کدام منطقه دنیا به کار میروند، صاحب نظام ساختاری منسجمی هستند. زبانی که در گوشه ای از دنیا، درشرایط ابتدایی اقتصادی و از سوی تعداد به نسبت کمتری از مردم به کار برده میشود، از زبان یک گروه مردم مرفه تر و پر جمعیت تر دنیا فقیرتر و عقب مانده تر نیست. معمولا زبان ها هستند که به ژن ها تاثیر میکنند، نه برعکس، زیرا اختلاف در زبان باعث کاهش آمیزش بین گویشوران دو زبان مختلف میشود و در نتیجه احتمال «داد و ستد» ژنتیک بین دو نفر کاهش می یابد.

تحول زبانشناختی نوع ویژه ای از تحول فرهنگی است. چگونه ممکن است که این دو سیستم کاملا متفاوت یعنی زبان و ژن ها، راه های مشابهی در تحول خود داشته باشند؟ جواب این پرسش ساده است: افراد دو جمعیت نزدیک به هم به احتمال زیاد به تدریج با یکدیگررابطه خواهند داشت و شاید حتی آمیزش خواهند کرد. این، باعث اختلاط ژن ها (طی مدتی بسیارطولانی) و زبان ها (طی مدتی بسیار کوتاه تر)  خواهد شد. این دو تغییر در طول زمان، شباهت و همگونی ژنتیک و زبانشناختی به وجود خواهند آورد. بر عکس، دو جمعیت جدا و دور افتاده از هم، معمولا از نظر ژنتیک و زبان متفاوت هستند. انزوا ممکن است دلایل جغرافیایی، محیط زیستی یا اجتماعی داشته باشد. در آن صورت احتمال آمیزش بین زنان و مردان این دو جمعیت کم خواهد بود و این، به تدریج باعث تحول جداگانه این دو جمعیت و تفاوت های  متقابل ژنتیک بین آنان خواهد شد.  روند مشابهی نیز در رابطه با زبان این دو جمعیت دیده خواهد شد و در نهایت شاهد دور افتادن این دو زبان از یکدیگر خواهیم گردید. از این جهت اصولا میتوان تصور کرد که میان تحول ژنتیک و زبانشناختی نوعی همخوانی و موازنه وجود دارد.

با اینهمه، ممکن است بین تحول ژنتیک و زبانشناختی یک جمعیت به دلایل گوناگونی گسست ایجاد شود و آنها هر کدام به راه مختلفی بروند. مثلا در اروپا، در میان ده  ها زبان و لهجه هند و اروپایی اسلاوی، ژرمنی و رومی، زبان مجاری هم وجود دارد که متعلق به گروه زبان های اورالی است. زبان های خویشاوند مجاری در شمال شرقی اروپا و غرب سیبری به کار میروند. اما امروزه بیش از 90 درصد کُد ژنتیک مجارها شبیه دیگر مردمان اروپا یعنی جمعیت های هند و اروپایی زبان است. چرا در مرکز اروپا این گسست پیش آمده است؟ 

در قرن نُهم م. قبیله های مجاری زبان موطن خود در روسیه کنونی را ترک نموده و سرزمین کنونی مجارستان را اشغال نمودند. در آن دوره همین سرزمین تحت تصرف قبایل آوار بود که آنها نیز از اورآسیا به اروپا حمله کرده بودند. در نتیجه تهاجم مجارها، یک پادشاهی مجار در این سرزمین تاسیس گردید. این حکومت، زبان مجاری خود را به مردم بومی که گویشور لهجه های گوناگون رومی بودند، تحمیل نمود. تعداد مجارهای فاتح زیاد بود، اما مجموع آنان با کمتر از حدود 30 درصد کل جمعیت، اکثریت مردم را تشکیل نمیداد.  از این جهت، تاثیر ژنتیک مهاجمان بر مردم محلی چندان قابل توجه نبود. به این اختلاط ژنتیک گروه های مردم باید اختلاط آنها با گروه های مردمان همسایه را نیز علاوه نمود. همه این ژن ها مجموعا ژنوم میانگین و اروپایی کنونی مجارها را تشکیل میدهد. امروزه فقط 10 در صد کُد ژنتیک مردم مجارستان را میتوان به مهاجمان 1200 سال پیش نسبت داد. 

نمونه دوم فتح رُم، پایتخت امپراتوری پهناور و قدرتمند روم در سده های چهارم و پنجم م. توسط قبایل بدوی است. بخش قابل توجهی از آنها عبارت از قبایل ژرمن و کوچ نشینان استپ ها بودند که زیر فشار هون ها به روم حمله میکردند.  اما قبایل بدوی با وجود سرنگون کردن نظام امپراتوری روم نتوانستند زبان رومی یا لاتین امپراتوری را با زبان های خود جایگزین کنند. شاید یک دلیل مهم پایداری زبان (یا زبان های) رومی، تعداد به مراتب بزرگتر جمعیت روم و همچنین برتری اجتماعی-اقتصادی آنان نسبت به مهاجمان چادرنشین بود که به حفظ هویت فرهنگی آنان در مقابل مهاجمان یاری می نمود.

سقوط روم، در نقاط دوردست تر از ایتالیا و اسپانیای کنونی، باعث جابجایی زبانی هم شد. مثلا در انگلستان، سپاهیان آنگلو-ساکسون که قبایلی ژرمنی از شمال آلمان و اسکاندیناوی بودند و به عنوان جنگجویان مزدور در لشکر روم خدمت میکردند، در قرن ششم م. حکومت را  به دست خود گرفتند و زبان خود را  در انگلستان رایج نمودند، همان زبانی که امروزه پس از قرن ها تحول، نام «انگلیسی» را به خود گرفته است.

یک جابجایی مهم زبانی دیگر در ترکیه کنونی در اواخر قرن یازدهم م. شروع شد، یعنی زمانی که قبایل ترک که اصالتا از آسیای مرکزی می آمدند، پس از ایران به امپراتوری روم شرقی یا بیزانس حمله نمودند و بر این باقیمانده امپراتوری روم که حاکمیتش به آناتولی و بالکان محدود شده بود، حاکم شدند. در نهایت، آنها در سال 1453 قسطنطنیه را فتح نمودند که بعدها نام «استانبول» را به خود گرفت. در طی چند قرن به تدریج ترکی جایگزین زبان یونانی شد که زبان حکومت، کلیسا و اکثریت روم شرقی بود. این جایگزینی از آن جهت نیز جالب و مهم بود که ترکی برخلاف یونانی متعلق به گروه زبان های هند و اروپایی نیست، بلکه جزو زبان های آلتایی به شمار میرود. «در این مورد هم تاثیر ژنتیک این تهاجم بر  ژنوم اکثریت مردم بومی قابل توجه نبود. تعداد جنگجویان ترک زیاد نبود. آنها حتی گاه همراه با طایفه های خود سفر میکردند. با اینهمه، در مقایسه با مردم بومی، تعداد مهاجمان و حتی خانواده های آنان از مردم بومی که صاحب تمدنی قدیم و رشد اقتصادی بودند، کمتر بود.»[2] با وجود این، مردم بومی به تدریج و طی چند قرن مطیع ترک ها گشتند و این مهاجمان زبان خود یعنی ترکی و دین خود یعنی اسلام را به مردمان غالبا رومی و مسیحی ترکیه حاکم نمودند.

نمونه های تغییر کامل زبان یک جمعیت محدود به اروپا نیست. 4000-5000 سال پیش مهاجرت بزرگ نیا هند و ایرانی زبانان از آسیای مرکزی و دشت های اوراسیا به هند، افغانستان، پاکستان و ایران کنونی، زبان های بومی این سرزمین ها را که بخصوص در جنوب ایران، پاکستان و هندوستان کنونی متعلق به گروه زبان های دراویدی بود، پس رانده و با زبان های هند و اروپایی/هند و ایرانی خویش یعنی اساسا پارسی باستان و سانسکریت جایگزین نمود.[3]

چند نمونه دیگر: آنگونه که در مورد آمریکا می بینیم، جایگزینی کامل یک زبان با زبانی دیگر زمانی راحت تر انجام میگیرد که این روند زیر فشاری سازمان یافته از سوی نیروهای نوآمده صورت پذیرد. در غیر این صورت احتمال دارد زبان یک گروه (معمولا گروهی کوچک یا دور افتاده مثلا بالای کوه ها یا در مناطق دوردست) برای چند هزار سال بدون تغییر باقی بماند، حتی اگرژن های مردم همسایه کاملا تغییر پیدا کنند. چند نمونه این نوع تحول، باسک ها، لاپ ها و اسکیموها هستند.   باسک ها که در کوهستان های «پیرِنه» میان فرانسه و اسپانیا زندگی میکنند، زبان اصلی خود را که احتمالا از دوران پیش از هند و اروپایی شدن زبان های اروپا یعنی دستکم از 5000 س.پ. باقی مانده، حفظ کرده اند. اما به دلیل اختلاط چند هزار ساله ژنتیک، میان ژنوم باسک ها و جمعیت های فرانسه و اسپانیا تفاوت چندانی نیست.

در مقابل، مثلا در تانزانیا (شرق آفریقا) که غالبا بانتو زبان است، نمونه دو جمعیت را داریم که خویسان زبان بودند و هنوز خویسان زبان مانده اند، بدون آنکه ژن هایشان هم با ژن های اغلب بانتو زبانان منطبق شود. بانتوزبان ها احتمالا 2000 سال پیش به تانزانیا آمدند. طبق محاسبه برخی دانشمندان، جمعیتی که در وسط دیگر جمعیت ها با ژنومی متفاوت و به صورت منزوی مانده  باشد،  در هر نسل پنج درصد ژنوم اصلی آن جمعیت تغییر می یابد، طوری که بعد از 1000 سال (40-50 نسل) 87 درصد و بعد از 2000 سال 98 درصد ژن های اصلی آن جمعیت تغییر می یابد.[4]

خلاصه کنیم: تغییر کامل یا «دگرگشت» زبان یک جمعیت  تنها عاملی نیست که تحول همخوان و موازی ژنتیکی و زبانشناختی آن جمعیت را مختل میکند. تغییر ژنتیکی جمعیتی کوچک ناشی از آمیزش و انتقال ژن های جدید از سوی جمعیت های همسایه نیز یک امکان دیگر به هم خوردن همخوانی ژنتیک و زبانشناختی است. بدون شک در این بررسی ها مراجعه به تاریخ جهت توضیح تحولات دیگر نیز میتواند به ما کمک کند. این نیز قابل توجه است که با وجود احتمال های جایگزینی ژنتیک و زبانشناختی، در «جنگل مدرن» آمیزش ها و تغییرات ژنتیک و زبانشناختی، تکنولوژی های مدرن قادر هستند امکان رهگیری هر دو تحول جداگانه ژنتیک و زبانشناختی را به ما عرضه کنند. اما این را هم باید در نظر داشت که با تحولات سریع مهاجرت ها و آمیزش ها در دنیای مدرن کنونی، توان پیشگیری از روند ناپدید شدن برخی زبان ها، مخصوصا زبان های کوچک با تعداد محدودی از گویشوران، بسیار دشوارتر خواهد شد.


[1] Cavalli-Sforza: Genes, Peoples; p. 143-144

[2] Ibid, p. 152

[3] عباس جوادی: آتروپاتن باستان، ص. 44-48

[4] Cavalli-Sforza: Gene, Peoples; p. 153-154

(فصل دیگری از طرح کتاب جدید «سرگذشت ژن ها، جمعیت ها و زبان ها» – ادامه دارد.)




دسته‌ها:ژنتیک, کتاب های عباس جوادی