ایران باستان تا اسلام

راه شاهی عهد هخامنشی Iran Chamber Society

در کنار ایلام که شاخه جنوب شرقی هلال حاصلخیز بود و با بین النهرین روابط نزدیکی داشت، شمال غربی ایران نیز در انقلاب کشاورزی دوران نوسنگی شرکت کرد.  پیش از 2000 پ.م.یعنی حدود 4000 سال پیش، ایران از سوی برخیقبایل دامدار آسیای مرکزی از جمله ماد ها مورد تهاجم قرار گرفت. نام مادها برای نخستین بار در اسناد آسوری قرن هشتم پ.م. ذکر شده است. به روایت این اسناد، ماد ها همراه با دیگر اقوام ایرانی در مناطق مرکزی زاگرس مسکون شدند. آنها قلعه محکمی به نام اکباتانا (همدان کنونی) ساخته و آن را پایتخت خود قرار دادند.  اکباتانا بین سده های هشتم تا ششم پ.م. مسکون گردید. مادها همراه با بابلیان امپراتوری آشور را سرنگون کردند. مدتی بعد دودمان هخامنشی پارس (در جنوب ماد و شرق ایلام) نیرو گرفت و قدرتمند شد. پادشاه پارس، کورش بزرگ، آخرین پادشاه ماد را شکست داد و امپراتوری پهناوری را ایجاد نمود که از آسور وسیع تر بود و از آناتولی تا رود سند را در بر میگرفت. داریوش، یکی از جانشینان کورش، شبکه ای از راه های سرتاسری با کیفیت بالا در امپراتوری تاسیس کرد که ایستگاه های منظمی داشت. این ایستگاه ها در عین حال نقش مراکز اداری را ایفا می نمودند. شاهراه اصلی عبارت از دو شاخه بود که یکی از پاسارگاد (پایتخت امپراتوری) و دیگری از اکباتانا (هگمتانا، همدان، یکی دیگر از پایتخت های هخامنشی) شروع میشد. این دو «راه شاهی» در شوش به یکدیگر می پیوستند و سپس از طریق بین النهرین (عراق کنونی) به شهر ساردیس[1]، یکی از مراکز آناتولی میرفتند. این راه شاهی حدود 2700 کیلومتر درازا و 111 ایستگاه داشت که در آنجا چاپار ها عوض میشدند و با اسب های تازه نفس راه را ادامه میدادند.

در ایران باستان کشاورزی اهمیت زیادی داشت. تکنیک های آبیاری ایرانی و بخصوص «قنات» به آناتولی، آسیای مرکزی  و دیگر سرزمین ها گسترش یافت. قنات ها شبکه چاه هایی بودند که در زیر زمین به یکدیگر متصل بودند. با استفاده از نیروی جاذبه زمین، ابتدا از چاهی در بلندی تا چند چاه متصل به هم در سطوح پایین تر، آب را به زمین وسیعی پخش مینمود.  در این دوره برنج و نیشکر احتمالا از هند و هلو و زردآلو از چین به ایران آورده شد.

امپراتوری هخامنشی دو قرن پا بر جا بود، تا اینکه اسکندر مقدونی در اواخر 13 سال سلطنت خود، آن را سرنگون نمود. این در اواخر قرن چهارم پ.م. بود. اسکندر کوشید تمدن یونانی را به آسیای غربی بیاورد، اما او نظام و تقسیمات اداری  ایرانی را تغییر نداد. جانشینان او در امپراتوری پهناور هخامنشی برخی از فرماندهان برجسته لشکر او بودند که امپراتوری را بین خود تقسیم کردند. فرماندهی که پادشاه ایران و سرزمین های همجوار آن شد، «سلوکوس» نام داشت و به همین دلیل سلسله او را «سلوکیان» مینامند. سلوکیان سعی کردند در منطقه حکومت خود به رواج فرهنگ یونانی ادامه دهند. اما حکومت ایرانیان به خود ایرانیان بازگشت.

پس از سلوکیان، سلسله اشکانیان یا پارتی ها (240 پ.م. تا 224 م.) و سپس ساسانیان (225-621 م.) بر سر کار آمدند. احتمالا نخستین حاکمان محلی اشکانی از قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی بودند. اما امپراتوری اشکانی سیاست های اسکندر را با جدیت ادامه داد. شاهان اشکانی کشاورزی، یکجا نشین شدن و «شهری شَوی» اهالی را تقویت کردند و کانال های جدید آبیاری احداث نمودند. به دنبال اشکانیان، دودمان ساسانیان بر سر کار آمدند. آنان نیز سیاست تحکیم شبکه های آبیاری و گسترش شهرها را ادامه دادند. جمعیت شهرهای مغلوب در جنگ و لشکریانی که شکست خورده و پراکنده شده بودند، وادار به مسکون شدن گشتند. در نتیجه، جمعیت شهرهای بزرگ و کوچک بسیار افزایش یافت، تا حدی که افزایش جمعیت تا مدت ها به آن درجه نرسید. سازماندهی اداری دولت برپایه «شهر ها» (دیرتر «خوره ها» به معنی استان یا ساتراپی های دوره هخامنشی) تنظیم شده بود، اما قدرت دولت مرکزی در دوره ساسانیان بیش از گذشته شد. جنگ های بی پایان و فرسایشی ایران ساسانی با روم شرقی (بیزانس) در غرب امپراتوری از جمله آناتولی و عراق کنونی، باعث تضعیف فزاینده هر دو  دولت گردید. مالیات های سنگین، خودسری و بی نظمی در لشکریان و اداره کشور پیوسته افزایش یافت و باعث نارضایتی و بی تفاوتی مردم  و هرج و مرج اجتماعی گردید. احتمالا این عوامل نقش مهمی در فروپاشی دولت ساسانی (و نیز پانصد سال بعد بیزانس) و فتوحات نسبتا آسان اعراب در ایران و آسیای مرکزی داشته اند.

(در ادامه: نیم جزیره عرب)


[1] ساردیس مرکز پادشاهی لیدیا در جنوب غربی َآناتولی بود. این شهر در زمان هخامنشیان به عنوان مرکز ساتراپی لیدیا به امپراتوری ایران الحاق شد و بعد از حمله اسکندر، جزو شهر های مهم بیزانس بود.



دسته‌ها:ژنتیک, کتاب های عباس جوادی

نظر یا سؤال شما