دیباچۀ عباس جوادی به رُمان «فرشته در دوزخ» اثر ساجده میرزا

دیباچۀ عباس جوادی

من با ساجده میرزا در سال 1996 آشنا شدم. ما در آن زمان در پی افتتاح دفتر «رادیوی آزادی» (بخش تاجیکی رادیوی اروپای آزاد – رادیوی آزادی) در شهر دوشنبه بودیم و کسی را لازم داشتیم که روزنامه نگار و در عین حال مدیری لایق، مطلع، با فرهنگ و مورد احترام عموم باشد. تاجیکستان در آن دوره، سال های بسیار سختی را از سر میگذراند. جنگ داخلی جریان داشت – با تمام عواقبی که یک نزاع داخلی میتوانست داشته باشد، با کشتار های متقابل، جنگ سالاری، بی بند و باری، بی قانونی… مردم به ندرت از خانه های خود بیرون می آمدند. 

همزمان، در مسکو دور مذاکرات صلح بین حکومت و مخالفین مسلح اسلامی شروع شده بود و ساجده  همراه با خبرنگار زنده یاد اسکندر ختلانی از نشست ها و گفتگوهای دوطرف برای رادیوی آزادی که من مدیرش بودم، گزارش آماده میکرد.  جسارت، بیطرفی، صمیمیت و منصف بودن ساجده در گزارش هایش در آن شرایط بحرانی ستایش برانگیز بود. من به تدریج اطمینان یافتم که دفتر ما در دوشنبه تحت رهبری او موفق خواهد بود.

با این هدف ما در مسکو ملاقات کردیم و عازم دوشنبه شدیم. در مورد افتتاح دفتر «رادیوی آزادی» ملاقات هایی را با مقامات رسمی انجام دادیم. آنها با افتتاح دفتر «رادیوی آزادی» مخالف نبودند، اما با در نظر گرفتن وضع آشفته امنیتی، مخصوصا به دنبال ترور محی الدین عالم پور، خبرنگار «بی بی سی» تاجیکی، وزارت خارجه تاجیکستان فعالیت ساجده میرزا را در کشور «خطر غیر قابل توجیه» توصیف نمود

با اینهمه، ساجده پس از  یک سال به تاجیکستان برگشت و وظیفه مدیریت دفتر «رادیوی آزادی» را بر دوش گرفت. او بهترین رهبر برای دفتر ما بود، فعالیت خبرنگاران را به خوبی تنظیم میکرد و کار های سنگین تر را بیشتر خود به عهده میگرفت، از داغ ترین نقاط جنگ برای «رادیوی آزادی» گزارش میداد، با مقامات هر دو  طرف حکومت و مخالفین اسلام گرا صحبت های رادیویی انجام میداد و به مناطقی سفر میکرد که رفتن به آنجا ریسک جدی کشته شدن را به همراه داشت.

با در نظر گرفتن توانمندی های اثبات شده ساجده، او در سال 1998 جهت کار در مرکز  «رادیوی آزادی» در پراگ، به جمهوری چک دعوت شد و در طول 23 سال به مقام مدیریت بخش های تاجیکی و ازبکی «رادیوی آزادی» رسید.

رُمان «فرشته در دوزخ» را ساجده میرزا بعد از بازنشسته شدن از«رادیوی آزادی» نوشت. بعد از بازنشستگی، ساجده به آمریکا رفت و در آنجا مقیم شد. من به راستی و از صمیم قلب بسیار افسوس خوردم که چنین استعداد بزرگی در زمینه روزنامه نگاری، مدیریت و فرهنگِ تاجیکستان بازنشسته شده و از کار فعال در این زمینه ها کنار گرفته است.   

تا اینکه رمان در تاجیکستان منتشر شد و ولوله ای به پا کرد.

من فکر میکردم ساجده را بعد از بیست سال همکاری در «رادیوی آزادی» به قدر کافی خوب شناخته ام. درست هم فکر میکردم، اما من فقط جنبه روزنامه نگاری و مدیریت او را شناخته بودم.

رمان را خواندم و شگفت زده شدم – از سرنوشت قهرمانان رمان، از آنهمه تصویر های زیبا، از آن زبان روان و دلنشین، از پیچیدگی سوژه رمان و پایان غیر منتظره آن. در طول خواندن رمان، گاهی فکر میکردم شاید بهتر می بود او روزنامه نگاری را زودتر ترک میکرد و بیشتر رمان و داستان مینوشت. اما شاید بدون تجربه و معلوماتی که در طول سال های کار در رادیو به دست آورد، نوشته هایش به این درجه دلنشین نمی بود. شاید.

به دنبال «فرشته در دوزخ»، رمان دوم ساجده با عنوان «شبی که ماه ارغوانی شد» و داستان «قصه قفس» او را به عنوان نویسنده ای به کمال رسیده و پخته معرفی کرد و در صف نویسندگان بنام تاجیک قرار داد.

من افتخار میکنم که با ساجده میرزا بیش از بیست سال همکار بودم. افتخار میکنم با داستان های ساجده که از جمله اول تا به آخر خواننده را رها نمیکنند. اطمینان دارم که ساجده میرزا خواننده هایش را با رمان بعدی خود «نجوا در گوش باد» باز شگفت زده خواهد کرد.

عباس جوادی،

زمستان 20025

برای دریافت رُمان «فرشته در دوزخ» به فارسی ایران با «انتشارات آزادنامگان» تماس بگیرید.



دسته‌ها:کتاب های عباس جوادی