
زبان مادها
زبان های ایرانی باستان که تا 2500 س.پ. {سال پیش} به کار می رفتند، به دو گروه تقسیم می شوند. گروه نخست عبارت از زبان اوستائی آثار زرتشتی و زبان پارسی باستان دوره هخامنشیان است که از هر دو آثار نوشتاری وجود دارد. گروه دوم شامل زبان مادها (مادی) و زبان سکا ها (سکائی) می شود که از شمال خزر در روسیه جنوبی تا اوکراین به صورت قبایل غالبا کوچ نشین می زیستند. از این گروه دوم، چه ماد ها و چه سکاها، آثار نوشتاری باقی نمانده و یا وجود نداشته است. تنها واژه ها و نام هائی در آثار ثانوی پارسی باستان و اوستائی و همچنین زبان های دیگر، بخصوص یونانی، به یادگار مانده که برپایه بررسی و مقایسه آنان با یکدیگر، مورخین به این نتیجه قطعی رسیده اند که اولا این واژگان و نام ها بایستی به مادی و سکائی تعلق داشته باشند و ثانیا اینکه آنها از نظر زبان شناسی «شاخ و برگ یک درخت هستند.»
از میان این زبان ها تنها پارسی باستان است که پس از هخامنشیان تا ظهور اسلام به صورت «فارسی میانه» و بعد از اسلام به صورت فارسی معاصر یا «دری» ادامه یافته است، تحولی که به گفته زبان شناسان تاریخی به طور قابل اثباتی نشان دهنده روند تاریخی یک زبان اساسا واحد است.[1] این در حالی است که زبان اوستائی با همه لهجه های تاریخی خود از میان رفته و تنها متون کتبی آن باقی مانده است. از سوی دیگر زبان ماد ها در زبان پارسی مستحیل شده و خود از بین رفته است. زبان سکائی نیز از بین رفته و احتمالا زبان های بعدی سُغدی (یغنابی کنونی در تاجیکستان) و آلانی (اوسِتی کنونی در شمال قفقاز) از باقیمانده های تحول یافته برخی شاخه های زبان و دقیق تر بگوئیم، زبان ها یا لهجه های باستانی سکائی هستند.
با در نظر گرفتن طرز زندگی قبیله ای ماد ها (تا مدتی پس از مهاجرت آنان به ایران) و همچنین فقدان زبانی نوشتاری، می توان گمانه زنی کرد که زبان ماد ها نه زبانی منسجم مانند پارسی باستان و اوستائی، بلکه مجموعه ای از لهجه های محلی شبیه، اما متمایز از یکدیگر بود که مشترکات واژگانی، دستوری و تلفظی منطقه ای («مادی») داشت. در باره لهجه های محلی ماد ها در دوره پادشاهی آنان اطلاعات روشنی در دست نیست، اما می دانیم که ماد ها تا پادشاهی هووخشتره (2625-2585 س.پ.) که بر آشور پیروز شد و دولت ماد را گسترش داد، اصولا به صورت قبیله ای و یا پادشاهی های کوچکی می زیستند که با یکدیگر و همسایگان خود در حال جنگ و گریز بودند. این شرایط البته برای انسجام و شکل گیری یک زبان مشترک از درون لهجه های شبیه به هم چندان مناسب نیست. از این جهت احتمالا درست تر است که «زبان مادی» را به عنوان مجموعه ای از ده ها لهجه مختلف، اما نزدیک به هم تصور نمائیم که از همدان تا گنزک (یا گنجک، گنجه) و تخت سلیمان در در جنوب دریاچه ارومیه و از اصفهان تا ری به کار برده می شد. احتمالا همین موضوع را می توان در مورد لهجه های سکائی (یا اسکیتی) که در شمال و شرق ایران باستان از خُتن و کاشغر چین تا سُغد و قفقاز و سواحل دریای سیاه مورد استفاده اقوام مختلف سکائی بود، نیز مطرح نمود.
در سنگ نوشته های آشوری مقارن با 1850 س.پ.، از میان دو گروه مادها و پارسی ها توجه بیشتری به مادها شده که دلیل آن احتمالا نزدیک تر بودن جغرافیائی مادها (در مقایسه با پارسی ها) به سرزمین آشوری ها بوده است.
دقیقا نمی دانیم که قبل از آمدن مادهای ایرانی زبان به آذربایجان و کردستان کنونی، اقوام و قبایل بومی این سرزمین ها به چه زبان ها یا لهجه هائی سخن می گفتند یا می نوشتند یا اینکه برخی از آنها اصولا میخواندند و مینوشتند یا نه. اورارتوئی را که در غرب آذربایجان کاربرد داشت، می شناسیم. این زبان نه هند و ایرانی (مانند ارمنی و مادی-پارسی)، نه سامی (مانند عربی و عبری و آشوری) و طبعا نه آلتائی (مانند ترکیک) بود و به دنبال سقوط دولت اورارتو به دست ماد ها به عنوان زبان زنده به تدریج از بین رفت.
با تکیه بر منابع آشوری گفته می شود که مهم ترین اقوام بومی پیشا ایرانی که در این منطقه می زیستند، عبارت از کوتی (گوتی) ها، لولوبی ها، کاسی ها و هُرّی ها (یا هُریانی ها) بودند. از زبان یا لهجه های آنها هم خط و نوشته ای وجود ندارد. گمانه زنی این است که زبان کاسی ها (تقریبا در لرستان کنونی) با زبان عیلامی در خوزستان کنونی خویشاوندی زبانی داشت و برخی مانند هورّی ها (در شمال غربی دریاچه ارومیه) احتمالا با اورارتوئی ها قرابت زبانی داشتند. و اما کوتّی ها و لولوبیان را که ساکنین اصلی آذربایجان ایران و همچنین کردستان کنونی تا شمال عراق بودند، دقیقا نمی شناسیم. به نظر دیاکونوف احتمالا این دو زبان و قوم با یکدیگر خویشاوند بودند.[2]
تا برآمدن مادها دولتی بین اورارتو و آشور به نام «ماننا» (اساسا از غرب و جنوب دریاچه ارومیه تا دریاچه وان و شمال عراق کنونی) به وجود آمده بود که دولتی حایل بود، اما پس از قدرت گرفتن ماد ها شکست خورد و از بین رفت. ظاهرا مردم دولت ماننا و زبان آنان اختلاطی از کاسی و اورارتوئی بود.
در رابطه با ریشه دواندن و گسترش مادها و زبان آنها و بدین ترتیب استحاله و ناپدید شدن تدریجی زبان های پیشا ایرانی از جمله لولوبی، کوتی، کاسی و هُری، دو نکته را باید در نظر گرفت. یکم اینکه نفوذ و فراگیر شدن زبان (یا لهجه های) مادی و ناپدید شدن زبان های بومی، یکباره و به سرعت انجام نگرفته، بلکه چند قرن طول کشیده است. مثلا دیاکونوف می نویسد که «زبان نواحی آذربایجان و کردستان ایران از قرن نهم تا هفتم پیش از میلاد غیر ایرانی بوده و ساکنان آن نقاط به زبان های لولوبی و کوتی و مانند آن تکلم می کردند.» این در حالی بود که مثلا مناطق شرقی ماد «یعنی تهران کنونی و اصفهان را زبان ایرانی فراگرفته بود.»[3] یعنی به نظر می رسد که اگر هم منابع آشوری در قرن هشتم پ.م. نخستین بار از حضور مادها و پارسی ها در غرب ایران سخن می گویند، فراگیر شدن این اقوام و زبان آنان در غرب ایران حدودا مقارن با قرن هفتم پ.م. یعنی دست کم صد سال بعد بوده است. نکته دوم هم این است که مادها هنگامی که به غرب ایران کنونی مهاجرت کردند، عبارت از مجموعه و اتحادیه ای از قبایل و طایفه های مختلف بودند. زبان یا لهجه های آنها اگرچه احتمالا از یکدیگر متمایز بوده، اما قرابت نَسبی داشته و متقابلا قابل فهم بوده اند. همزمان با جایگزین شدن آن اتحادیه قبیله ای با شکل گیری تدریجی دولت ماد، این انسجام زبانی تقویت یافته و آمیزش مادها و پارسی ها و بخصوص تشکیل دولت هخامنشیان در سال 550 پ.م. راه را برای زبان پارسی باستان هموار کرده است.
در عین حال در مناطق نزدیک و ساحلی خزر یعنی اردبیل و گیلان کنونی گیل ها، کادوسی ها و کاسپی ها می زیستند. احتمالا زبان بعضی از طوایف این مناطق با زبان های قفقازی و یا حتی عیلامی مرتبط بوده است. حتی گمان می رود که قبل از آمدن ماد ها و پارسی ها به ایران کنونی، یکی دو طایفه ایرانی زبان در این منطقه حضور داشته است. اگر این گمانه زنی درست باشد، احتمالا آنها طایفه های کوچکی بودند که کمی زودتر از ماد ها و پارس ها به ایران آمده و با مردم بومی آمیخته اند. از هیچکدام از این اقوام نوشته ای نمانده و فقط در منابع اقوام همسایه مانند آشور ها و اورارتوها گهگاه اطلاعاتی درباره زبان آنها داده میشود که برای زبان شناسان چندان مشکل گشا نیست. به هر تقدیر به گفته دیاکونوف چند قرن پس از بر آمدن مادها، دیگر در آثار ملل همسایه نامی از قبایل پیشا مادی در آذربایجان و کردستان بُرده نمیشود. یعنی ظاهرا این طایفه ها و قبیله ها با مادها درآمیخته و استحاله یافته اند.
دیاکونوف مینویسد: «به هر تقدیرعنصر نژادی ایرانی که به تدریج نقش مهمتری را در اتحادیه قبایل ماد بازی کرد، به عناصر بومی آن سرزمین منتسب نبود. اسامی امکنه ماد که در طی مدتی مدید در سراسر ماد رایج بوده و بر روی هم جنبه غیر ایرانی را حفظ کرد (در برخی موارد ظاهرا عیلامی بوده) خود حاکی از این حقیقت است {…} زیرا هنگامی که زبان ساکنان خطه ای تغییر میکند، اسامی امکنه به حال پیشین باقی می مانند و این امری است عادی. ولی از دیگر سو، پدیده مزبور نشان میدهد که قبل از ساکنان ایرانی زبان، مردم دیگری در آن سامان می زیستند و ضمنا این را نیز می رساند که نفوذ زبان ایرانی به تدریج و بدون امحاء و یا اخراج ساکنان محلی، از طریق امتزاج متکلمان به هر دو زبان عملی گردید. تعداد مردم اصلی و بومی از تازه واردان بیشتر بود. زیرا در صورت عکس، بومیان نمیتوانستند نام های دیرین امکنه را به نورسیدگان منتقل کنند و اسامی جغرافیائی بومی بی درنگ جای خود را به اسامی ایرانی میدادند.»[4]
هرودوت یونانی مهم ترین مورخ دوران باستان است که بیشتر اطلاعات امروزی ما درباره مادها از اوست. او می نویسد که پادشاه ماد، دیاکو (2800 سال پیش)، فرمان های خود را به صورت نوشته صادر می کرده است.[5] البته معلوم نیست زبان این فرمان ها چه بوده است. احتمالا مانند آنچه که در همین دوره و حتی در زمان هخامنشیان در این منطقه رایج بوده، این قبیل اسناد رسمی به لهجه ای از زبان آرامی نوشته می شد. به هر صورت باید منطقا قبول کرد که ماد ها خود زبان و یا زبان هائی نزدیک به یکدیگر داشته اند که به صورت شفاهی بین خود، یعنی میان اقوام مادی و همچنین میان خود و دیگر اقوام دولت ماد و نیز «خویشاوندان» پارسی زبان خود بکار میبردند.
چنانکه گفته شد، از زبان مادی نوشته ای باقی نمانده و یا شاید هم اصولا چیزی به این زبان نوشته نشده، اما بسیاری از مورخین و زبان شناسان برآنند که نشانه های واژگانی و دستوری این زبان را می توان بیش از همه در زبان باستان اوستائی و همچنین در پارسی باستان یافت. حتی نظریاتی هست که مادی، زبان اصلی اوستا بوده، اگرچه بسیاری واژگان مادی و پارسی باستان همزمان در آن بکار برده شده است.[6] علاوه بر آثار اوستائی، برخی منابع زبان های منطقه، از جمله آشوری، اورارتوئی و یونانی نیز واژگانی از زبان ماد ها به دست میدهند که برای تجزیه و تحلیل، مقایسه و نتیجه گیری علمی مهم هستند.
به نظر می رسد که در ابتدا زبان مادها، طوری که بین قبایل مادی رایج بوده، از پارسی باستان که در جنوب و جنوب غربی فلات ایران بکار می رفته، فرق داشته و به اوستائی و حتی زبان های ایرانی شمال قفقاز و اوکراین کنونی (زبان اقوام سکا و یا اسکیت، امروزه زبان اوسِتی) نزدیک تر بوده است.[7] البته درجه درک متقابل میان این دو زبان به لهجه های گویشوران هم مربوط بوده است. ریچارد فرای می نویسد «سنگ نوشته بیستون {از دوره داریوش هخامنشی در کرمانشاه، م.} به سه زبان (عیلامی، اکدی و پارسی باستان، م.) بر صخره ای در قلب سرزمین ماد حک شده است. بدون شک هر مادی و پارسی با سواد می توانسته متن پارسی باستان این سنگ نوشته را بخواند، وگرنه اصولا می بایستی متن مادی این سنگ نوشته نیز به سه زبان دیگر آن علاوه می شد.»[8] روشن است که این زبان به تدریج و به ویژه به دنبال حاکمیت هخامنشیان در 2500 سال پیش و همچنین آمیزش ایرانیان مادی، پارسی و پارتی، به پارسی باستان و کلا گونه های دیگر زبان های ایرانی دولت هخامنشیان نزدیکتر شده است.
این موضوع در عین حال دقت ما را به موضوع خط نیز جلب می کند. شاید به راستی ماد های «باسواد» می توانستند خط میخی و سلطنتی هخامنشیان را بخوانند. اما این که آنها اگر اصولا چیزی می نوشتند، از کدام خط استفاده می کردند، موضوع بسیار پیچیده ای است، زیرا هیچ اثری از آنها باقی نمانده است. گمانه زنی فرای بر آن است که شاید اگر ماد ها قرار بود چیزی بنویسند، احتمالا از خط اکدی استفاده می کردند. به هر حال، به نظر فرای، حتی در دوره هخامنشیان که بعد از ماد ها بر سر کار آمدند، کاربرد خط میخی پارسی باستان بر خلاف اکدی، عیلامی و آرامی گسترده و مورد استفاده عموم نبود و اصولا به سنگ نوشته ها محدود میشد.[9]
استرابو، مورخ یونانی (2063-1977 س.پ.)، لهجه ایرانی گورانی را نزدیک به زبان مادی خوانده است.[10] مورخین و زبان شناسان معاصر مانند مینورسکی این لهجه ایرانی را که از کُردی معاصر فرق می کند، زبان قوم اصلی ساکن در کوهستان های شمال جاده بغداد-کرمانشاه و اورامانات شمرده اند.[11] برخی زبان شناسان دیگر مانند هِنینگ و ویندفور در گویش های سواحل دریای خزر ، تاتی و تالشی شمال غرب ایران و همچنین هرزنی و گلین قیه ای که تا مدت کوتاهی پیش هنوز در برخی نواحی دور افتاده آذربایجان رایج بودند، ادامه همان ویژگی های زبان شناختی مادی باستان را تشخیص داده اند که در زازا و گورانی هم یافت می شوند.[12] حتی به نظر گئورگ مورگنستیرنه، زبان شناس نروژی، گویش سیوَندی را که در شهرستان مرودشت (استان فارس) رایج است، می توان بازمانده لهجه ای از زبان های مادی به حساب آورد. به هر تقدیر آنچه که همه زبان شناسان قبول دارند، این است که به گفته اشمیت «مادی یک زبان ایرانی شمال غربی است.»[13]
سرزمین ماد
حدود جغرافیائی ماد هرگز دقیق و ثابت نبوده و در طول تاریخ پیوسته تغییر یافته است. در ابتدای کار، دولت داری ماد ها در مرزهای غربی آن یعنی در همسایگی آشور اصولا عبارت از چندین پادشاهی کوچک محلی بود که در غرب و شمال غربی چندان فراتر از فلات همدان گسترش نیافته بود و تا کوه های زاگرس وسعت داشت، اما در جنوب غربی، ماد ها تا دشت زاگرس در سمت کوه گرین را در اختیار داشتند که حد فاصل آنها با یک دولت کوچک محلی بنام الیپی بود و در جنوب کرمانشاه قرار داشت. مادها بین یکدیگر و با دولت های همسایه یعنی آشور، اورارتو و ماننا در حال کشمکش بودند. اطلاعات مورخین درباره مرزهای شمالی و شرقی ماد در این دوره بسیار محدود است. بعد از مدتی حاکمیت ماد ها گسترش یافت. هرچه گروه های چند هزار نفری تحت حکومت شاهان محلی ماد متحد می شدند و خود ماد ها زندگی یکجا نشینی را تحکیم می بخشیدند، دامنه دولت ماد نیز بیشتر گسترش می یافت. به نظر ران صادوق از دانشگاه تل آویو، در مکاتبات سلطنتی آشوری (3000 تا 2600 س.پ.) سرزمین مادها به بخش های شمال غربی، غربی، مرکزی و شرقی تقسیم میشد.[14] بنا به توصیفات منابع آشوری مرزهای شرقی و جنوب شرقی ماد احتمالا دشت کویر و مرزهای شمالی آن احتمالا کوه دماوند بوده است.
داریوش هخامنشی 2500 س.پ. در سنگ نوشته بیستون از «همگمتانه» (اکباتان، همدان کنونی) به عنوان پایتخت ماد سخن گفته است. اگرچه تاریخ نگار یونانی هرودوت، دیاکو، فرزند فرورتیش (حدود 2715 س.پ.) را بنیانگذار پادشاهی ماد نامیده و انتخاب اکباتان به عنوان پایتخت این دولت را به او نسبت داده، اما احتمالا اتحاد قبایل و پادشاهی های محلی ماد و تاسیس دولت متحد ماد در دوره سلطنت نوه فرورتیش یعنی هووخشتره (2625 س.پ.) به وقوع پیوسته است. او 2614 سال پیش آشور را تصرف کرد و دو سال بعد با بابل متحد شده، شهر «نینوا» را فتح نمود و به امپراتوری آشور پایان بخشید. مدتی بعد اورارتو و دولت محلی ماننا نیز مغلوب ماد ها گردیدند. سرزمین های آشور میان فاتحین مادی و بابلی تقسیم شد. پادشاه ماد بخش بزرگی از ایران کنونی، شمال آسور و ارمنستان را صاحب گردید، در حالی که سرزمین های بین النهرین (بابل)، سوریه و اورشلیم به امپراتوری بابل شامل گشت.
می توان قبول نمود که آذربایجان، کردستان، کرمانشاه و همدان، لرستان، عیلام و شوش و حتی اصفهان تا ری (تهران) و احتمالا سواحل دریای خزر شامل سرزمین ماد بوده است. اما مرزهای شرقی دولت ماد چندان روشن نیستند.
منابع بعدی یونانی و حتی پارسی باستان اطلاعات دقیق تری در باره سرزمین های شرقی تر ماد به دست می دهند. پولیبیوس (حدود 2200 س.پ.)، مورخ عصر هلنیستی یونان، مرزهای شرقی ماد را چنین توصیف کرده است: «بیرون از مرز شرقی ماد، صحرائی هست که بین دو سرزمین پارس و پارت قرار دارد. {ماد} ناظر و حاکم بر به اصطلاح دروازه های کاسپی {دریای خزر} است و تا کوه های تاپیری ادامه دارد که از دریای هیرکانی {خزر} چندان دور نیستند.»[15] ایزیدور خاراکسی، جغرافی دان رومی-یونانی اوایل قرن یکم میلادی در اثر خود «منزلگاه های پارتی»، پس از شرح ماد سُفلی (نزد بین النهرین) و ماد عُلیا (با همدان به عنوان پایتخت آن) به «مدیا راگیانا» یا «ماد ری» روی می آورد و ری را «بزرگ ترین شهر ماد» می خواند.[16]
نشیب و سقوط دولت ماد
ویل دورانت در «تاریخ تمدن» میگوید: «انقراض دولت ماد بسیار سریعتر از تشكیل آن صورت گرفت. ایشتوویگو، كه به جای پدر خود ھووخشتره به تخت سلطنت نشست، یك بار دیگر این حقیقت را اثبات كرد كه حكومت سلطنتی چیزی جز قمار نیست و در وراثت سلطنت، ھوشمندی مفرط و جنون، متحدان نزدیك به شمار میروند. ایشتوویگو به راحتی بر تخت سلطنتی كه به میراث برده بود، نشست و به عیش و نوش و لذت بردن از آنچه نصیب وی شده بود پرداخت. مردم نیز، به تقلید از او، از پیروی دستورھای اخلاقی خشك و روش زندگی ساده و سختی كه داشتند دست برداشته، رفته رفته آنھا را فراموش كردند. آنچنان ثروت ناگھانی به چنگ آنان افتاده بود كه فرصت بھره برداری عاقلانه از آن را نیافتند. مردم طبقات بالای اجتماع بندۀ مُد و زندگی تجملی شده بودند. {…} پادشاهان گذشته به دادگستردن خود می بالیدند، ولی ایشتوویگو كه روزی نسبت به {یکی از فرماندهانش بنام} ھارپاگ خشمناك شده بود، دستور داد از تن بی سر و دست فرزند او خوراكی فراھم آوردند و پدر را مجبور کنند كه گوشت تن فرزندش را بخورد. ھارپاگ نیزفرمان را اجرا كرد و گفت ھر چه شاه امر فرماید مایۀ شادی او میشود. ولی او كینه را دردل خود نگاه داشت و بعدھا به كمك كوروش برخاست تا ایشتوویگو را خلع كند. كوروش جوان، فرماندارى درخشان از ولایت انشان (شامل فارس، خوزستان و بختیاری امروز، -م) كه زیر فرمان مادها بود، علیه شاه زن رفتار و ستمگر اكباتان قیام كرد. خود مادھا از پیروزی کوروش بر این مرد خودكامه شاد شدند، به شاھی کوروش خشنودی نمودند و تقریباً ھیچ كس با او از در مخالفت در نیامد. تنھا یك جنگ كافی بود تا فرمان راندن ماد بر پارس پایان یابد و پارس فرمان روای ماد گشته خود را برای فرمانروائی تمام دنیای خاورمیانه آماده سازد.»[17]
2550 س.پ. کوروش دوم هخامنشی که یکی از شاهان محلی در ایالت پارسوا (پارثوا) بود، بر ارباب مادی خودس ایشتوویگو (یا آستیاگ) چیره گشته، او را ساتراپ تابع خود نمود. ماد ها در امپراتوری جدید هخامنشی مقام و نفوذ خود را حفظ نموده، در کنار پارسیان قرار گرفتند و حتی از نظر خانوادگی با هم در آمیختند. شاهنشاهان هخامنشی، به عادت پیشین مادی، ماه های تابستان را در اکباتان می گذراندند. اختلاط زبان، عادات و رسوم مادیان و پارسیان رو به افزایش نهاد. هخامنشیان 220 سال ماندند و بر بزرگ ترین امپراتوری جهان حکومت نمودند.
2331 سال پیش اسکندر مقدونی تمام ایران باستان و از آن جمله سرزمین ماد را اشغال نمود. پس از مرگ زود هنگام اسکندر، در تقسیم قدرت، ماد ابتدا به فرمانده مقدونی «پیتون» و سپس فرمانده دیگر مقدونی سلوکوس رسید، اما بخش شمال غربی ماد به فرماندهی مادی به نام «آتروپات» (به پارسی: آذرباد، به یونانی: آتروپاتس) واگذار گردید که یکی از سرداران داریوش سوم بود. مرکز یا «پایتخت» آتروپاتن احتمالا شهر گنزک در جنوب دریاچه ارومیه بود. در این دوره ها که مصادف با اوایل تاسیس حکومت مستقل آتروپاتن یعنی قرن سوم پیش از میلاد است، آتروپاتن احتمالا شامل آذربایجان (جنوب رود ارس)، کردستان کنونی ایران (دست کم بخش شمالی آن)، صفحاتی از شمال ارس و شرق سواحل دریای خزر یعنی گیلان امروز بود.
در این باره در فصل های بعد اطلاعات بیشتری خواهیم داد.
ماد جنوبی که بخش اعظم سرزمین ماد را تشکیل می داد، حدود 380 سال تحت حاکمیت سلوکیان باقی ماند، تا اینکه حدود 2150 س.پ.، مهرداد اول اشکانی تمام سرزمین های ایرانی سلوکیان مقدونی-یونانی را به تصرف خود درآورد. اشکانیان اصالتا از اقوام پارتی شرق ایران برخاسته بودند که می خواستند سنت پادشاهی هخامنشیان را احیاء کنند. آنها با ایرانیان فلات و غرب ایران در آمیختند. با اضافه شدن عنصر شرقی و پارتی به جمعیت ایرانیان، زبان آنان وارد مرحله «فارسی» میانه» یا پهلوی گردید.
از نظر سیاسی، این، دوره ای پر فراز و نشیب برای آتروپاتن بود. در این دوره، بخش هائی از آتروپاتن در مرحله های مختلف تحت حاکمیت اشکانیان، ارمنستان و روم قرار گرفت، تا اینکه 1374 س.پ. دودمان ایرانی و تازه نفس ساسانیان همه سرزمین های ایرانی و از آن جمله آتروپاتن را در امپراتوری جدید خود به نام «ایرانشهر» متحد نمود.
(این نوشته فصلی از کتاب «ازآتروپاتن باستان تا آدربایجان و کردستان» است که در سال 1403 در تهران به چاپ رسید. برای دریافت کتاب به انتشارات مروارید، کتاب فروشی های ایران و یا موسسه «طاقچه» مراجعه فرمایید. اطلاعات بیشتر در این لینک)
[1] Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen der Geschichte und Gegenwart, Wiesbaden 2000, 21-42; Windfuhr, G.: Dialectology and Topics, in Windfuhr, G.: The Iranian Languages, Routledge, 2009, 5-42
[2] دیاکونوف، تاریخ مادها، ص. 133-13
[3] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص. 193
[4] دیاکونوف، همان
[5] Herodotus, quoted by Gershevitch, I.: Idem
[6] Skjaervo, P. O.: Iran vi, Iranian Languages, and Scripts, in: Encyclopedia Iranica Online, viewed in Sep 2016
[7] Skjaervo, P. O. Old Iranian, in: Windfuhr, G.: The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 43-47
[8] Frye: Heritage of Persia, p. 82
[9] Frye: Idem
[10] Strabo: Geography, 11.14.14
[11] V. Minorsky: „Guran,“ BSOAS 11 (1943), 75-76. Also: Minorsky, V.: “The tribes of Western Iran,” in: JRAI 75, 1945, 79
[12] Henning, W. B.: “The ancient language of Azerbaijan, in: TPS, 1954, 157-177. Also: Windfuhr, G.: “Isoglosses: A sketch on Persians and Parthians, Kurds and Medes,” in: Monumentum H. S. Nyberg II, Acta Iranica 5, Brill, Leiden, 1975, 468
[13] Rüdiger Schmitt: Die Sprache der Meder, S. 26
[14] Ron Zadok The ethno-linguistic character of north-western Iran and Kurdistan in the Neo-Assyrian period, 2002, 89-151
[15] Polybius: Histories, 5, 44, 5
[16] Isidore of Charax: Parthian Stations, 7, 7, translated and commented by W. H. Schoff, Philadelphia 1914
[17] Will Durant: The Story of Civilization, vol. 1: Our Oriental Heritage, pp. 350-352
دستهها:ماد و آتروپاتن
ریشه یابی زبان کُردی
جایگاه زبان مادی و مشتقات آن
پیشا تاریخ آتروپاتن باستان
کاوه بیات در «جهان کتاب»