ایرانی شدن آذربایجان و کردستان

سرزمین های کنونی آذربایجان و کردستان 3000 س. پ. (دیاکونوف، تاریخ ماد)

گفتیم هنگامی‌که ماد‌ها 3000 س.پ. به غرب ایران از جمله به آذربایجان و کردستان کنونی آمدند، اقوام مختلفی در این سرزمین‌ها زندگی می‌کردند. بخش بزرگی از این اقوام مانند خود مادها و پارسی‌ها هنوز کوچ‌نشین بودند. اما پس از مدتی اکثر این اقوام به‌تدریج یکجانشین شدند و به کشاورزی یا تجارت و شهرنشینی پرداختند.

در نمونۀ دولت محلی و نسبتاً قدرتمند ماننا (قرون دهم تا هفتم پ.م.) که پیش از دولت ماد‌ها در جنوب و غرب دریاچۀ ارومیه تأسیس یافته بود، می‌توان جوانه‌ها و رشد تدریجی مؤسسۀ دولت را در آذربایجان و کردستان باستان مشاهده کرد.

در جامعۀ ماننا که به گفتۀ دیاکونوف در دورۀ پادشاه «ایرانزو» اکثر سرزمین آتروپاتن بعدی را دربرمی‌گرفت، دو پدیده نمایان بود: یکم: رشد کشاورزی و دامداری و دوم: رواج برده‌داری. اما هنوز حاکمیت، اساساً در دست چند خاندان مقتدر قرار داشت، یعنی نظامی «اُلیگارشیک» حاکم بود که آن هم به حاکمیت‌های کوچک افراد در طایفه‌ها و روستاها استوار بود و همین وضع مانع متحد شدن اکثریت مردم می‌شد. به عبارت دیگر، به‌جای یک دولت واحد، حاکمان کل به حکام کوچکتر و آن‌ها هم به حکام کوچکتر از خود حکم می‌راندند.

ماننایی‌ها ظاهراً اختلاطی از گروه‌های هوریان و کاسی‌ها بودند، اما مشخصات زبانی آن‌ها روشن نیست، اگرچه برخی منابع زبان آنان را نزدیک به اورارتویی نامیده‌اند که زبانی مرده است و با خانواده‌های زبانی موجود ارتباطی ندارد.

دولت ماننا که میان دو دولت نیرومندتر آشور و اورارتو مانده و از سوی هر کدام تحت تهاجم بود، با استفاده از اختلاف آن دو موقعیت خود را استوارتر کرد. در اواخر ربع نخست هزارۀ یکم یعنی حدوداً 750 سال پیش از میلاد است که کوچ و سکونت قبایل ماد در شمال غرب ایران کنونی بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود، دولت ماننا همزمان با کشاکش و فراز و نشیب بسیار در روابط خود با این مهاجران نوآمدۀ ایرانی‌زبان در آن ادغام می‌یابد و با این ترتیب زمینۀ ایجاد دولت ماد فراهم می‌شود.

دیاکونوف می‌نویسد در آن دوره «در نواحی آذربایجان کنونی ایران که شامل کرانه‌های شرقی و جنوبی دریاچۀ ارومیه و اراضی جنوبی‌تر آن تا خط قزوین ـ همدان می‌گردد، قبایل گوناگونی مسکن داشتند که منابع آشوری بر روی هم کوتیان و یا کوتیان ـ لولّوبیان می‌نامیدند.»[1] در نواحی غرب دریاچۀ ارومیه، طوری‌که دیدیم، به‌خصوص پیش از حکومت مادیان، ماننایی‌ها و اورارتوییان بسیاری می‌زیستند.[2] البته مردم دولت اورارتو خود از چهار گروه قومی تشکیل می‌شدند: اورارتوییان، هوریان، ایبری ـ گرجیان و ارمنیان.[3] در مناطق ساحلی دریای خزر و نواحی پایین‌تر درۀ قزل‌اوزن کنونی و نقاط شمالی‌تر آن، پادشاهی‌ها و قبایل گوناگونی موجود بودند که در منابع باستانی «گیل‌ها»، کادوسیان و کاسپیان (کاسپی‌ها) نامیده شده‌اند. (توضیح این‌که به جهت شباهت املایی، نام دو قوم باستان کاسپی‌ها در شمال شرق آتروپاتن و کاسی‌ها در لرستان را نباید اشتباه کرد). کاسیان قومی را تشکیل می‌دادند که در جنوب آتروپاتن یعنی حدوداً لرستان کنونی به‌صورت قبیله‌ای می‌زیستند و به گفتۀ دیاکونوف احتمالاً با عیلامیان قرابت داشتند.

زبان اکثر آشوریان هم که در مناطق وسیعی از جنوب تا شمال بین‌النهرین یعنی جنوب و غرب آذربایجان و کردستان می‌زیستند و به سرزمین ماننا می‌تاختند، آرامی بود.

در این دوره آذربایجان و کردستان ایران از شمال کوه‌های قفقاز و جانب دریای سیاه با هجوم برخی اقوام ایرانی‌زبان دیگر(سکایان و کیمریان) روبه‌رو شده است که ظاهراً برای مدتی به این نواحی حمله و یا کوچ کرده، اما تأثیر مهمی از نظر زبان باقی نگذاشته‌اند.[4]

تصویر قومی و زبانی آذربایجان و کردستان کنونی 700 سال پیش از میلاد چنین متنوع، منقسم و پیچ‌درپیچ بود.

در این شرایط آنچه که زمینۀ اصلی فراز و قدرت‌گیری دولت ماد را فراهم آورده، لشکرکشی مادها بر ضد آشور و اورارتو بود. با سقوط این دو همسایۀ قدرتمند، ماد‌ها به‌صورت یک قدرت جدی منطقه‌ای درآمدند و به‌دنبال آن، به‌جز سرزمین‌های دولت گسترش‌یافتۀ ماد در غرب، پارس، پارت، سغد، میانرودان شمالی (امروزه کردستان عراق)، ارمنستان و شاید هم بخش‌هایی از شرق ایران کنونی را به امپراتوری جدید خود افزودند. به‌نظر می‌رسد از میان این سرزمین‌ها پارس و عیلام نقش ویژه‌ای برای ماد‌ها داشتند، چراکه این مناسبات نزدیک (چه از نگاه ادارۀ دولتی، مالیات‌ها، سازمان اجتماعی و چه از نظر آیین زرتشتی، زبان و فرهنگ) آینده آنچه را که امروز «ایران» نامیده می‌شود، به‌طور بارزی رقم زده است.

دیاکونوف در اثر دیگری دربارۀ تغییر زبان‌های مردم آذربایجان و کردستان نوشته است: «در اوایل هزارۀ اول پ.م. {3000 س.پ.} گرچه نوادگان همان اقوام کوتی هزارۀ سوم پ.م. هنوز در کوهستان‌های آذربایجان و کردستان کنونی زندگی می‌کردند، اما زبان‌های ایرانی دیگر به‌طور گسترده‌ای در آذربایجان ایران و کوهپایه‌ها و ارتفاعات سراسر ایران دامن گسترده بودند.»[5]

ریچارد فرای می‌نویسد: «گسترش ماد‌ها و عموماً همۀ اقوام ایرانی در غرب ایران در اوایل هزارۀ یکم پیش از میلاد سال را می‌توان با گسترش ترک‌ها دوهزار سال بعد از آن در آذربایجان قرن یازدهم و دوازدهم میلادی مقایسه نمود و بین آن‌ها شباهت‌هایی یافت. احتمالاً درست مانند نمونۀ مهاجرت‌های ترک‌ها، در رابطه با اقوام ایرانی نیز می‌توان گفت که همزمان با ماد‌ها، دیگر اقوام ایرانی نیز به بخش شمال غربی فلات {ایران} مهاجرت کردند. همین امر می‌تواند توضیحی برای پیداشدن نام {قوم یا پادشاهی کوچک} پارسوا باشد.»[6] در این‌جا اشارۀ فرای به ذکر نام «پارسوا» در سنگ‌نوشته‌های آشوری 2850 سال پیش است که در کنار مادها و جدا از «پارسا» (پارس)، از «پارسوا» (یا «پارثوا») نیز بحث می‌کنند. طبق همین سنگ‌نوشته‌ها، پارسوا احتمالاً در محلی بین جنوب دریاچۀ ارومیه، نزدیکی سنندج یا شمال کرمانشاه قرار داشته است. برخی از ایران‌شناسان از این امر چنین نتیجه گرفته‌اند که در آن دوره احتمالاً همراه با ماد‌ها و پارسی‌ها، تعدادی اقوام دیگر پارسی و کلاً ایرانی‌زبان نیز در شمال و غرب فلات ایران پخش شده و مقیم گشته‌اند. این بدان معناست که، مانند آنچه که دوهزار سال بعد در مورد مهاجرت ترک‌ها اتفاق افتاد، در دورۀ مهاجرت ایرانی زبانان نیز نه‌تنها یکی دو قوم ایرانی زبان، بلکه احتمالاً اقوام بیشتری که کلاً ایرانی‌زبان بودند، به فلات ایران و از جمله آذربایجان و کردستان ایران مهاجرت کرده‌اند.

درعین‌حال شباهت دیگر دو مهاجرت مزبور با فاصلۀ دوهزار سال، تغییر زبان مردم بومی بوده است. در نمونۀ مادها و پارسی‌ها زبان مردم بومی فلات ایران به‌تدریج به زبانی ایرانی و به‌دنبال مهاجرت ترک‌ها به ماوراءالنهر و ایران، زبان مردم بومی بسیاری از مناطق آسیای مرکزی، ترکمنستان و آذربایجان (و درنهایت ترکیۀ کنونی) به‌تدریج به ترکی تبدیل شد.

از سوی دیگر زمانی‌که ماد‌ها وارد فلات ایران شدند، دست‌کم پنج قبیله در منطقۀ آذربایجان، کردستان، همدان و کرمانشاهان کنونی زندگی می‌کردند: کادوسی‌ها و کاسپی‌ها در شمال شرقی آتروپاتن و سواحل دریای خزر، کوتی‌ها (بیشتر در طرف شرق)، بخش مهمی از لولّوبی‌ها که خویشاوندان کوتی‌ها بودند (از جنوب دریاچۀ ارومیه تا کردستان عراق کنونی) و بخش مهمی از هوری‌ها که خویشاوندان زبانی اورارتویی‌ها بودند. همۀ این اقوام و طایفه‌ها که در داخل خود نیز به تیره‌های جداگانه تقسیم می‌شدند، از کوهپایه‌های البرز در استان اردبیل تا کوهپایه‌های زاگرس، از آذربایجان غربی تا کردستان کنونی، از ارس تا همدان می‌زیستند.

با پیوستن قبایل و طایفه‌های ایرانی ماد و پارسی به مجموعه قبایل مذکور، تعداد قبایل این منطقه افزایش یافت.

خود قبایل ماد که نه‌تنها در آذربایجان و کردستان کنونی، بلکه در بسیاری مناطق دیگر ایران از جمله اصفهان و ری نیز پخش شده بودند، نوعی «اتحادیۀ قبیله‌ای» به‌شمار می‌رفتند. به نوشتۀ هرودوت[7] ماد‌ها خود به شش قبیله تقسیم می‌شدند: بوسیان، پارتاکنیان، ستروخاتیان،آریزانتیان، بودیان و مُغان (مُغ‌ها که بعد‌ها قشر روحانی آیین زرتشتی را تشکیل دادند).

به تشخیص دیاکونوف، در منطقۀ مورد نظر ما «تودۀ اصلی مادها از کوتیان، عیلامی زبانان و قبایل کاسپی (سواحل خزر) که زبان نورسیدگان هندواروپایی ماد را کسب کرده بودند، تشکیل می‌شد، بدون آن‌که ساکنان {بومی} این خطه کلاً تعویض شده باشند،»[8] قتل عام شده باشند و یا به سرزمین دیگری کوچیده و ماد‌های ایرانی جای آن‌ها را گرفته باشند.

بعد از دو، سه نسل، کوتیان و لولوبیان هم مادی و ایرانی‌زبان شدند و درنتیجه همه خود را مادی نامیدند، بدون آن‌که همه اصالتاً مادی‌تبار یا مادی‌زبان باشند. درعین‌حال باید گفت که احتمالاً حتی زمانی‌که مادها و پارسی‌ها وارد شمال و غرب ایران شده بودند نیز، آن‌ها از نظر قومی نتیجۀ اختلاط و امتزاج‌های قومی پیش از مهاجرت به ایران بودند. به گفتۀ دیاکونوف همۀ قبایل ماد نمی‌توانستند منشأ آریایی داشته باشند[9]. این هم شباهت دیگری با نحوه و روند ترکی‌زبان شدن مردم بومی آذربایجان و سپس آناتولی در دوهزار سال بعد بود.

اختلاط قومی، تغییر زبان

تصویر کلی این تحولات قومی و زبانی در سه‌هزار سال پیش در شمال و غرب ایران را می‌توان چنین ترسیم نمود: 3000 سال پیش از آذربایجان تا کردستان چندین قوم و طایفۀ بومی و غیر ایرانی که چندین زبان و لهجۀ مختلف غیر ایرانی داشتند، با مهاجرت، سکونت، حاکمیت، همسایگی و آمیزش چندین قوم و طایفۀ ایرانی‌زبان روبه‌رو شدند. در طی چندین نسل، زبان اقوام بومی و غیر ایرانی تغییر یافت و مانند ماد‌های حاکم، ایرانی شد. در آثار تاریخی، دیگر نامی از آن همه اقوام غیر ایرانی مانند کوتی‌ها و لولوبی‌ها یا اورارتویی‌ها برده نشد. درنتیجه تأسیس و تحکیم تدریجی یک دولت‌داری نسبتاً مشترک، حتی زبان مادی‌ها و اکثر سرزمین‌های ماد هم به‌تدریج به حالت مشترک‌تری رسید و بعد از مدتی یعنی در دورۀ هخامنشیان به‌صورت زبان «پارسی باستان» درآمد. در تمام این مدت زبان‌های غیر ایرانی مردم بومی پیشاایرانی (مانند کوتی، لولوبی، کاسی، اورارتویی و عیلامی) به‌تدریج پسرفت نموده و از بین رفتند. برای همۀ این اقوام زبان کتبی هنوز کاربرد بسیار ناچیزی داشت و به موبدان و دبیران محدود بود. در آن صورت هم اکثرا از زبان و خط آرامی کار گرفته می‌شد. زبان شفاهی هر قوم و طایفه در کلیت خود ایرانی (مادی، پارسی، پارتی) بود، اما درعین‌حال ردپای زبان‌ها و فرهنگ‌های بومی نیز تا قرن‌ها بعد مشهود و محسوس بود.

بگذارید این، نخستین درس ما از بررسی مختصر تاریخ ماد در شمال و غرب ایران باستان باشد:

آذربایجان و کردستان 3000 سال پیش ایرانی و ایرانی‌زبان نبودند، بلکه با آمدن ماد‌ها به‌تدریج ایرانی و ایرانی‌زبان شدند. اما فقط ماد‌ها نبودند که منطقه را ایرانی کردند، بلکه ماد‌ها به‌صورت انگیزه‌ای درآمدند تا منطقه به‌طور کل یعنی با همۀ اقوام و قبایل خود «مادی زبان»، یعنی ایرانی‌زبان و به عبارت دیگر ایرانی شود. طی چند نسل بعد از مهاجرت، سکونت و امتزاج ماد‌ها با مردمان محلی، اختلاط جدید همۀ آن‌ها به عمل آمد و زبان شفاهی آنان به این یا آن لهجۀ محلی مادی و ایرانی با تأثیر زبان‌های پیشین و بومی تبدیل شد. حتی همین زبان و لهجه‌های محلی نیز طی چند نسل بعد و تحت تأثیر زبان مشترک و عمومی و لهجه‌های مردمان همسایه در تحول بود. ترکیب بیولوژیک و ژنتیک مردم بومی سابق از بین نرفته و ترکیب مادی و ایرانی کاملاً جایگزین خصوصیات مردم و قومیت بومی سابق نشده، بلکه با ترکیب و تبار ماد‌های نوآمده مخلوط شده بود. تنها زبان (شاید هم تا اندازه‌ای آیین) آن‌ها تغییر یافته بود. اما حتی زبان و لهجه‌های محلی هر منطقه نیز هنوز بسیاری از مشخصات زبان‌های پیشامادی را حفظ می‌کرد.

برای اثبات این نظر، دیاکونوف از جمله تأکید می‌کند که برای نام‌های خاص مادی که در سده‌های نخستین مهاجرت ماد‌ها به ما رسیده، به سختی می‌توان ریشه‌ای از زبان‌های ایرانی یافت، درحالی‌که از 2700 سال پیش به بعد (که مادها دیگر در آذربایجان و کردستان کنونی مسکون شده بودند،) تقریباً تمام نام‌های خاص مادی که به ما رسیده، ریشه‌ای آشکارا ایرانی دارند. او نتیجه می‌گیرد که احتمالاً همۀ مادها گویشوران زبان‌های ایرانی نبودند، اما این و دیگر شواهد «برای اثبات این نکته کافی به‌نظر می‌رسد که زبان مادی، زبان مشترک و همگانی اتحادیۀ قبایل ماد بوده است.»[10]

کوتیان و لولّوبیان چه شدند؟ همگی کشته شدند؟ به سرزمینی دیگر کوچیدند، تا این‌که زبان منطقۀ آن‌ها، تبریز و مغان و میانه و مراغه و مهاباد و سنندج ایرانی شد؟ پس کاسپیان، هوریان و اورارتویی‌ها چه شدند؟ آن‌ها همه به قتل رسیدند یا از این ولایات کوچ کرده و رفتند؟

نه، آن‌ها که حتی تعدادشان بیشتر از نورسیدگان حاکم هم بود، ماندند، با ماد‌ها آمیزش یافتند و زبان و فرهنگ آن‌ها را از خود کردند. ماد‌ها هم با آن‌ها جوش خوردند. قومیت منطقه، اختلاط ژنتیکی مردم متنوع‌تر شد، لیکن زبان تغییر یافت، مادی و ایرانی شد، زبانی جدید با تأثیر عناصر بومی و محلی سابق.

اما مگر ممکن است که چند موج مهاجرت اقوام تحت شرایط معینی از جمله حاکمیت، حتی بدون داشتن اکثریت جمعیت، تنها در چند قرن باعث دگرگشت زبان یک ملت و یا منطقه شود، آن هم بدون این‌که مردم بومی قتل عام و یا از سرزمین‌های اصلی خود به زور رانده شوند؟ بله، این نه‌تنها ممکن است بلکه ده‌ها نمونۀ چنین روندی در تاریخ وجود دارد. نمونه‌های مصر، لبنان، عراق، انگلستان، خود آذربایجان و یا ترکیه پیش روی ماست. این نمونه‌ها جدیدتر از مورد مهاجرت اقوام ایرانی به فلات کنونی ایران بعدی هستند، اما ایرانی‌زبان شدن ایران نیز بدون شک اولین نمونۀ این دگرگشت چند صد سالۀ زبانی نبوده است.

دیاکونوف می‌نویسد: «به هر تقدیر عنصر نژادی ایرانی که به‌تدریج نقش مهم‌تری را در اتحادیۀ قبایل ماد بازی کرد، به عناصر بومی این سرزمین {ماد} منتسب نبود. اسامی امکنۀ ماد که در طی مدتی مدید در سراسر ماد رایج بوده و بر روی هم جنبۀ غیر ایرانی را حفظ می‌کرد (در برخی موارد ظاهراً عیلامی بوده،) خود حاکی از این حقیقت است {…} زیرا هنگامی‌که زبان ساکنان خطه‌ای تغییر می‌کند، اسامی امکنه به حال پیشین باقی می‌مانند و این امری است عادی. ولی از دیگر سو پدیدۀ مزبور نشان می‌دهد که قبل از ساکنان ایرانی زبان، مردم دیگری در آن سامان می‌زیستند و ضمناً این را نیز می‌رساند که نفوذ زبان ایرانی به‌تدریج و بدون امحاء و یا اخراج ساکنان محلی، و از طریق امتزاج متکلمان به هر دو زبان عملی گردید و تعداد مردم اصلی و بومی از تازه‌واردان بیشتر بود، زیرا در صورت عکس، بومیان نمی‌توانستند نام‌های دیرین امکنه را به نورسیدگان منتقل کنند و اسامی جغرافیایی بومی بی‌درنگ جای خود را به اسامی ایرانی می‌دادند.»[11]

امروز که از مهاجرت‌های مادها به شمال غربی و غرب ایران بیش از سه‌هزار سال گذشته است، زبان‌ها و لهجه‌های کنونی آذربایجانی‌ها، کردها، تالش‌ها و تات‌ها، گوران‌ها و زازاها، همدانی‌ها و کرمانشاهی‌ها، حتی ارامنه و آسوری‌های شمال غربی ایران، شرق آناتولی، شمال عراق و قفقاز تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته‌اند. حتی دین و باورهای آنان در این سه‌هزار سال دچار تغییر و دگرگشت شده است. اما مشخصات ژنتیک و «حوض دی.ان.ای» همۀ آنان با هر عنصر جدیدی که به این «آش همجوش» اضافه شده، اختلاط یافته و حکایت از یک خویشاوندی نزدیک و سه‌هزار ساله دارد.


[1]. دیاکونوف، تاریخ ماد، ص. 281

[2]. Schippmann: Azerbaijan iii, Pre-Islamic History, EIr online, viewed on 12.06.2014

[3]. دیاکونوف: همان‌جا، ص. 282-283

[4]. Diakonoff.: Pre-History of the Armenian People (Excerpts), viewed on 6. June 2017

[5]. Diakonoff: Ibid

[6]. Frye: History of Ancient Iran, p. 66

[7]. هرودوت، به نقل دیاکونوف، تاریخ ماد، ص 187

[8]. دیاکونوف، تاریخ ماد، ص. 190

[9]. همان‌جا

[10]. دیاکونوف، همان‌جا، ص. 190-191

[11]. همان‌جا

(این نوشته فصلی از کتاب «ازآتروپاتن باستان تا آذربایجان و کردستان» است که در سال 1403 در تهران به چاپ رسید. برای دریافت کتاب به انتشارات مروارید، کتاب فروشی های ایران و یا موسسه «طاقچه» مراجعه فرمایید. اطلاعات بیشتر در این لینک)



دسته‌ها:کتاب های عباس جوادی, رنگارنگ

نظر یا سؤال شما