
A Design by Abol Bahadori
در باره مقام زبان مادری مردم غیر فارسی زبان در ایران تصورات رایج اما بی بنیاد بسیاری وجود دارد.
اولا خیلی ها نمیدانند که منع تحصيل زبانى جز فارسى چیزی در تاریخ ما نسبتا جدید است. 100 سال پیش چیزی بنام «زبان رسمی» و منع تحصیل اين يا آن زبان مطرح نبود. این ممنوعیت بعد از تاسیس سلسله پهلوی شروع شده است. تا آن زمان برای مدتی نزدیک به هزار سال اکثریت پادشاهان و سلسله های ایرانی ترک زبان بودند. هم خود آنها زبان و ادبیات فارسی را ترویج و حمایت کرده اند و هم از تحصیل و تدریس زبان های دیگر مشرق زمین، عربی و زبانهای محلی از قبیل ترکی و یا کردی بهیچ صورت جلوگیری نکرده اند. دلیلی سیاسی و اجتماعى برای این ممنوعیت هم نبوده است. سلسله هائی که ترک زبان نبوده اند هم (مانند زندیه) این طرز فکر و رفتار را ادامه داده اند. اصلا این موضوع مشکلی جدی برای هیچ دولت و حکومتى نبوده است. پادشاهان ترک زبان ایران خود حامیان اصلی زبان و ادبیات فارسی بودند و بعضی از آنها به ترکی هم شعر میسرودند و دیوان داشتند. اینها موضوع های ضد هم و یا مورد اختلاف و مناقشه نبود. معلوم بود که عربی زبان امور دینی، علمی و تا حد زیادی مسائل قضائی است. فارسی زبان شعر، ادبیات و تاریخ است و مثلا ترکی و یا کُردی بیشتر در زمینه ادبیات و شعر محلی و در زمینه شخصی و خانوادگی بکار میرود اما کسی ازنشر کتاب وتحصیل هیچ زبانی در هیچ موردی پیشگیری نمیکرد.
این را هم خیلی ها نمیدانند و خوب است همه و بخصوص روشنفکران آذربایجانی بدانند: درست است که بعد از رضا شاه تعداد آثار ترکی که روی چاپ را دیدند بطور چشمگیری تقلیل یافت. اما تا زمان رضاشاه كه در ايران و كلا منطقه صنعت چاپ رشد نكرده بود اصولا كتاب زيادى چاپ نميشد،از طرف ديگر چه قبل و چه بعد از رواج چاپخانه بين همان تعداد محدودى كه بصورت خطى، چاپ سنگى و يا سربى منتشر، چاپ و خوانده ميشد تعداد کتابهای فارسی بمراتب از کتابهای ترکی بیشتر بود و خود نویسندگان ترک زبان آذربایجانی هم اکثر کتاب های خود را به فارسی مینوشتند. بعد از رضا شاه بود که بکمک صنعت چاپ تعداد کل کتب و مطبوعات چاپی رشدی سریع و غیر قابل مقایسه با گذشته نمود. ولی در ضمن همین دوره بود که با محدودیت های سیاسی علیه چاپ مطبوعات و تدریس ترکی همزمان شد و از این جهت تاثیر این محدودیت طبیعتا نسبت به گذشته که ایران صاحب چندان صنعت چاپی نبود، مانند روز و شب جلوه میکرد.
در قرن بیستم و بعد از تاسیس پهلوی بود که زبان فارسی تنها زبان تحصيل ایران شد و در کاربرد رسمی فارسی مثلا در مدارس، ادارات، ارتش و دادگاه ها اجبار ایجاد شد. اما خیلی ها نمیدانند که رضا شاه و یا حکومت او به تنهائی و بطور غیر مترقبه این کار را نکردند. پیشگامان این حرکت روشنفکران و نویسندگان و متفکرین برجسته سال های مشروطیت و بعد از آن از قبیل احمد کسروی، حسین کاظم زاده ایرانشهر، حسن تقی زاده، و ابراهیم پورداود بودند که اتفاقا اکثرشان هم آذربایجانی بودند. بنظر آنها لازم بود در ایران که از جنگ جهانی و خطر تجزیه بین روس و انگلیس و عثمانی بیرون آمده بود، به نظام عشایری و ملوک الطوایفی پایان داده شود و یک کشور متحد و متمرکز با دولتی واحد و دستگاه قضائی، آموزشی و اداری واحد و متمرکز ایجاد گردد. در آن دوره کمتر کسی شک داشت که یکی از شرایط تحقق این هدف داشتن یک زبان واحد، مشترک و حتی «اجباری» (در کاربرد رسمی و سرتاسری) بود که آن هم عبارت از فارسی بود.
البته در اینمورد زیاده روی هائی هم شد که رنگ و بوئی «نژادپرستانه» داشت طوری که کوشش میشد تبلیغ شود که زبانهاى غير فارسى مربوط به «نژاد پاک آریا» نیست و مثلا عربى و یا تركى «خودی» نیست و باید به زور هم که شده اين زباانها با زبان «آریائی» يعنى فارسی جايگزين شود.
واقعیت اما این بود و این باقی ماند که با وجود رسمیت یافتن فارسی که مورد قبول اکثریت عامه وبخصوص نخبگان بود، جامعه ایرانی فقط فارسی زبان نبود. به غیر از فارسی، زبان های دیگری مانند ترکی، کردی، عربی و یا ترکمنی و بلوچی و یا لهجه ها (و به قول بعضی ها زبان های) دیگری مانند تاتی و تالشی و گیلکی و مازندرانی هم زیاد یا کم متکلمین خود را داشتند. در حالیکه این زبان ها دیگر از محیط کاربرد رسمی (آموزش، چاپ، عدلیه و ادارات) رخت بربست، به استفاده از این زبانها در محیط شخصی و خصوصی (مثلا حتی در موسسات اداری، بانک ها و یا مدارس) امکان داده میشد اگرچه بخش رسمی کار این موسسات و خدمات فارسی بود. البته بنا بر عادت دیرین شرق که «ملت» را تابعین یک دین میشمردند (مانند «ملت اسلام» و «ملت یهود») به اعضای جوامع غیر مسلمان مانند ارامنه امکان تحصیل و تدریس زبان خودشان داده شد اما این امکان به مسلمانان اعم از ترک و کرد و غیره تامین نگردید.
بعد از سقوط پهلوی و تاسیس جمهوری اسلامی با وجود یکی دو بند ناروشن قانون اساسی جدید، از نظر ممنوعیت تحصیل و تدریس و کاربرد زبانهای غیر فارسی تغییری در زندگی عملی ایرانیان اتفاق نیافتاد.
نکته دیگری که بسیاری ها از آن بی خبرند تجربه کشور های دیگر و بخصوص کشور های همسایه است. در ترکیه هم چیزی کاملا مشابه تحولات ایران بوقوع پیوست. در کشور عثمانی هم چیزی بنام «زبان رسمی» نبود. زبان دولت ترکی بود اما در امور دینی و فقهی و قضائی بیشتر عربی بکار میرفت. حتی فارسی هم که تکلم زیادی در قلمرو عثمانی نداشت محبوب اهل ادبیات و هنر بود و بعضی از سلاطین عثمانی خود شعر به فارسی میگفتند. اقلیت های زبانی و یا دینی مانند ارمنی و یا کردی هم زبان خود را داشتند و کسی مانع نشر کتاب و یا تحصیل و تدریس آن زبانها نمیشد. اما با فروپاشی امپراتوری عثمانی و تقلیل آن به سرزمین کنونی جمهوری ترکیه در سال 1923 یعنی تقریبا همزمان با رضا شاه در ایران، همان آرمان تاسیس یک دولت متمرکز و واحد مبتنی بر یک زبان پیش آمد که یکی از سیاست های مهم کمال آتاترک بود و طبیعتا آن تنها زبان مشترک و رسمی در ترکیه ترکی بود. اما طرز اجرای این سیاست «یک ملت، یک زبان» در ترکیه بمراتب شدید تر و خشن تر از ایران بود. در اینجا در کمتر موردی حتی به استفاده علنی در محیط غیر رسمی و خصوصی از زبانی بغیر از ترکی اجازه داده میشد و حتی تا همین اواخر مثلا وجود اقلیت قومی – زبانی کُرد مورد انکار قرار میگرفت.
دو چیز از این منظر تاریخی روشن میشود. یکم اینکه سیاست «یک ملت، یک زبان» طوری که بعضی ها با شعار و ادعا های خود مطرح میکنند نتیجه «فاشیست» و یا «نژادپرست» بودن دولت های پهلوی و یا جمهوری اسلامی ایران (و یا جمهوری ترکیه) نبوده است بلکه مستقیما منتج از احساس نیاز ملی نسبت به ایجاد و تحکیم یک دولت ملی، واحد و مرکزی با نظام اداری، آموزشی و قضائی و اجتماعی واحد بوده است و این موضوع بخصوص در شرایط تلاشی و بحران موجودیت ملی در سالهای بعد از جنگ اول جهانی فوق العاده مهم بنظر رسیده است. این موضوع بهمان درجه درمورد ترکیه و بعضی کشور های دیگر منطقه هم صدق میکند.
دوم اینکه هنوز بعد از گذشت کم و بیش 100 سال، دغدغه دولت ایران در اصرار بر رسمیت فقط فارسی و ممنوعیت زبانهای دیگر در امور تحصیل و تعلیم نه از روی «دشمنی» با متکلمین مثلا زبان ترکی و یا کُردی بلکه بخاطر همان دلشوره زمان رضا شاه است که «اگر به تحصیل و کاربرد رسمی زبانهای اقوام و اقلیت ها اجازه داده شود مملکت در چند سال از هم میپاشد.» اینکه این نگرانی در گذشته درست و یا غلط بود و یا اینکه هنوز درست و یا غلط است بحث دیگری است. اما بنظر بنده علت اصلی منع تحصیل بزبانهای غیر فارسی همین نگرانی است که آن هم مخصوص فقط فارسی زبانها نیست. حد اقل بین آذربایجانیهائی که من میشناسم بسیاری ها هنوز با شنیدن موضوع تحصیل زبان ترکی به یاد دوره پیشه وری میافتند و تصور میکنند که موضوع زبان بیشتر بهانه ای برای گروه های معینی هست که بخصوص با کمک و تحریک خارجی قصد تکه پاره کردن ایران را دارند.
هرکس میتواند موافق این نگرانی باشد و یا بر عکس بگوید که تامین این حق خطری برای اتحاد ملی و ارضی کشور ایجاد نمیکند. مهم اینست که بدانیم نگرانی بخش قابل توجهی از مردم در این زمینه از چه ناحیه ایست.
ولی چه خودمان شریک این نگرانی باشیم و چه نباشیم یک نکته را بنظرم باید از نظر دور نکنیم. بخصوص در این چهل پنجاه سال اخیر یعنی دردوره اوج خواستهای مربوط به حقوق و آزادیهای فردی و گروهی و در عین حال در این مرحله تاریخی رشد سریع السیر ارتباطات و مهاجرت ها و آمیزش های قومی و زبانی، نفی حقوق فرد مبنی بر تحصیل زبان مادری آن فرد نه چیزی درست و شایسته است و نه چیزی است که امروزه میتوان با این یا آن دلیل (حتی دلیل تمامیت ارضی و اتحاد ملی) با آن مخالفت ورزید. بر عکس، عدم قبول و تامین حق تحصیل بزبان مادری و ادامه ممنوعیت آن بخصوص در شرایط کنونی منطقه و دنیا تبدیل به عاملی شده است که فی القوه میتواند تمامیت ارضی و اتحاد ملی ایران، ترکیه و یا بسیاری از کشور های منطقه را تحت خطر جدی و ویرانگر قرار دهد.
از این جهت کسانی که هنوز تصور میکنند که تحصیل و تدريس زبانی بغیر از فارسی در ایران باعث تجزیه ایران میشود باید نشسته و خونسردانه فکر کنند که صرفنظر از دلایل ممنوعیت مثلا ترکی و یا کُردی درگذشته، آیا امروز ادامه ممنوعیت تحصیل و کاربرد رسمی ترکی و زبانهای غیر فارسی دیگر، همچنان از خطر ازهم پاشیدن ایران پیشگیری میکند یا برعکس گذشته، امروز در شرایط کنونی دنیا و منطقه، ادامه این ممنوعیت اتحاد ملی و ارضی ایران را دچار خطری جدی مینماید.
بنظر شخصی بنده، این موضوع بعنوان بخشى از حقوق بنيادين شهروندان و لزوم برابرى حقوق آنان در مقابل قانون، یکی از عوامل فوق العاده مهمی است که آینده ایران و کشور های از نظر قومی، دينى و زبانی متکثر منطقه از جمله ترکیه را رقم خواهد زد.
دستهها:زبان و ادبیات
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.