هويت اجتماعى زور نميپذيرد

commentary10

عباس جوادی – بعضی رژیم های سیاسی، مذاهب و ادیان، ایدئولوژی ها و یا احزاب سیاسی و حتی اشخاص علیحده کوشش میکنند نوع بخصوصی از هویت اجتماعی و گروهی را به افراد تحمیل کنند. در گذشته رژیم شوروی به زور میخواست هر شهروند اتحاد شوروی خود را فارغ از ملیت و زبان و دین و عقیده همچون «انسان شوروی» تعریف و حس کند. اما بعد از هفتاد سال این سیاست ورشکسته شد. در ایران رژیم گذشته میخواست با تبلیغات و محدود کردن نظرهای مخالف به همه بقبولاند که همه ایرانی ها لزوما از نظر نژاد و تیره «آریائی» هستند و زبان فارسی هم باید جایگزین زبان های ملی دیگر شود در حالیکه رژیم کنونی همه را وادار به این حس میکند که هویت اسلامی مهم تر و فراتر از احساس ایرانی بودن است و حتی در همان هویت اسلامی هم اولویت به مذهب شیعه اثناء عشری داده میشود.

در این رهگذر رژیم گذشته موفق نشد و به احتمال قوی رژیم کنونی هم موفق نخواهد شد.

قانون را میتوان بر خلاف خواست مردم و تک تک افراد قبول و به زور اجرا کرد. میتوان همه را مجبور به رعایت پوشش و رفتار معینی در کوچه و خیابان کرد. میتوان شرايط معينى براى رهبر و وزیر و وکیل شدن را به جامعه تحمیل نمود. میتوان روزنامه ها و احزاب را ممنوع کرد و یا وب سایت ها را فیلتر کرد اما نمیتوان ترجیح های شخصی افراد را در حیطه زندگی خصوصی آنها منع و قدغن کرد.

به همان درجه که نمیتوانید فلان کس را مجبور کنید نه از آبگوشت بلکه از قورمه سبزی خوشش بیاید، نمیتوانید دین و باور معنوی، عقیده سیاسی و اجتماعی و یا محبت و یا نفرت به کسی و چیزی را به زور و یا با قانون و قوه قضائیه به کسی تحمیل کنید.

هویت اجتماعی، ملی و قومی هم از این قبیل است.

هويت يك فرد يا گروه اجتماعى اصولا در مقايسه با ديگران مطرح ميشود و قابل فهم است و نه به تنهائى. کسی که در یک دهکده دوردست ژاپن زندگی میکند وقتی «ما» میگوید احتمالا منظورش «ما» در مقایسه با کسانی است که فامیل «ما» نیستند و یا «ما» به معنای اهل دهکده «الف» در مقایسه با مردم دهکده «ب». احتمالا بین این ژاپنی بودائی اهل آن دهکده دوردست ژاپن و مثلا یک پاکستانی مسلمان و سنی مذهب و اردو زبان اهل کراچی اصولا احساس تمایز و «ما» و «آنها» مطرح نیست.

هر کس ممکن است خود را بعنوان عضو یک جامعه و گروه اجتماعی به شکل دیگری تعریف یعنی از دیگران متمایزکند. اینجاست که برای هرکس وجه تمایز او بر اساس جنسیت، خانواده، تحصیل، وضع مالی، زبان، سن، مذهب، قومیت، شهر و یا روستای سکونت، منطقه بزرگتر سکونت (استان و کشور)، دانش و تمایلات اجتماعی، سیاسی و مذهبی، تجربه شحصی(سفر، تماس، اقامت در مناطق مختلف) و یا مفاهیم مجرُد تر مانند قوم و ملت و میهن فرق کند.

درمقاله دیگری هم عرض کرده بودم. مثلا هر از گاهی آیات عظام و رهبران جمهوری اسلامی میگویند: «ایرانی، اول مسلمان است، بعد ایرانی».

آیا هر ایرانی مسلمان است؟ و یا باید مسلمان باشد؟ آیا هر ایرانی شیعه است؟ آیا حتما آن نوع مسلمان و یا شیعه ای باید باشد که حکومت میخواهد؟ آیا برای یک ایرانی در درجه اول ایرانی بودن مهم است یا مسلمان بودن، و یا آسوری بودن، و یا مرد بودن، و یا مادر بودن، و یا صاحب خانواده اش بودن، و یا هیچکدام اینها را درجه بندی نکردن و بالاتر و پائین تر نگذاشتن، و یا هیج چيزبخصوصی نبودن؟

آیا هر ایرانی میتواند هویت اجتماعی خودش را طوری که خودش میخواهد تعریف و معین کند؟

مثلا بنده اولا یک انسان و یک مرد هستم. متعلق به خانواده خودم هستم که اصلا اهل کوی مقصودیه شهر تبریز در استان آذربایجان شرقی ایران است. ما مسلمان شیعه مذهب هم هستیم. من میتوانم مشخصات دیگر هویتی هم بخودم بدهم از قبیل درآمد و سطح زندگی، سطح تحصیل و یا محیط های جغرافیائی و فرهنگی گذشته و حال که بر تشکل شخصیت و هویت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی من تاثیر گذار بوده اند. مثلا من علاوه بر همه اینها سال های سال در آلمان هم زندگی کرده ام و محیط و فرهنگ آلمان به شخصیت و هویت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی من تاثیر بسیاری کرده.

من دقیقا نمیدانم و شخصا برایم هیچ هم مهم نیست که قوم و نژاد یعنی چه. اما من تُرک هم هستم: تُرک به معنای تُرک زبان و نه قوم و نژاد و ملتی متمایز از دیگر ایرانیان.

من بعنوان یک تبریزی الاصل، با وجود ده ها سال اقامت در خارج، در تمایز از یک شیرازی و یا اردبیلی، تبریزی هستم، ،نسبت به یک «فارس» یعنی فارسی زبان تهرانی و یا اصفهانی، «تُرک» هستم، نسبت به یک تُرک ترکیه و یا یک روس، ایرانی هستم (و البته تصور میکنم بخاطر تجربه نزدیک و شخصی ام، نسبت به ترکیه، جمهوری آذربایجان، اروپا و آمریکا هم احساس نزدیکی دارم.)

من ترکیبی از مجموعه و همه این شاخص های هویت اجتماعی هستم.

ممكن است كسى خودش را بيشتر از همه چيز مسلمان ويا مسيحى ويا ايرانى و يا كُرد و يا كرمانى حس كند. ممكن است كسى كه مدتى در كانادا زندگى كرده با احساس ايرانيتش وداع كند و خود را اساسا كانادائى بنامد. ممكن است كسى خودش را اصلا چيز بخصوصى حس نكند. مگر ميشود مردم را از اين طور و يا آن طور حس كردن خودشان منع كرد؟ قانونا ميشود و ممكن است از بروز علنى آن جلو گيرى كنيد. ولى نميتوانيد مانع اين و يا آن طور حس كردن مردم شويد.

نمیدانم نظر ایرانیانی که در ایران هستند و همیشه هم در ایران مانده اند در مقابل این گفته رهبران حکومت که «همه ایرانی ها اول مسلمانند بعد ایرانی» چه میتواند باشد. بعضی از افراد و یا گروه های سیاسی هم با القا و یا با فشارمیخواهند ما زبان مادری خود یعنی تُرکی را ترک کنیم تا فارسی زبان مادری همه شود. بعضى هاى ديگر هم برعكس میخواهند ما بخاطر زبان مادری مان یعنی به علت ترک زبان بودنمان خود را از ایران وایرانیان جدا حس کنیم.

من نمیدانم احساس دیگران چطور است اما بهر حال میدانم که مثلا دراروپا کسی خوشش نمی آید و قبول نمیکند که کس دیگری بیاید و بجای شما معین کند که شما خودتان را چطور باید حس کنید و هویت اجتماعی شما چطور باید تعریف شود.

بنظرم هم دولت و هم آحاد ملت، چه اسلامی و چه ملی، چه چپ و چه راست، چه تبریزی و چه تهرانی، چه ترک و چه فارس و چه مسلمان و چه بهائی باید اجازه دهند که هرکس خود با آزادی هویت اجتماعی، قومی، ملی و مذهبی خود را تعیین و تعریف کند.

قانون ها ممكن است اين را قبول نکنند. اما مردم در زندگی شخصی خود زیر بار کسی نمیروند.

 



دسته‌ها:رنگارنگ

برچسب‌ها:, ,