خیلی چیز ها را نمیدانیم، اما بعضی چیز ها آن قدر تکرار شده اند که با وجود اینکه خودمان دقیقا نمیدانیم و بررسی هم نکرده ایم، فکر میکنیم طوری که ادعا میشود، درست است.
آن روز با پرداخت یکصد و پنجاه دلار، از یک حقوقدان آلمانی-آمریکائی متخصص در حقوق بین المللی شهروندی Internationales Bürgerrecht درست ۹۰ دقیقه در باره حقوق فرهنگی و تحصیلی مربوط به آموزش زبان مادری درس گرفتم. پرسش های مورد بحث اینها بودند:
۱. قوانین و مصوبات بین المللی که وظایف دولت های امضاء کننده این قوانین و مصوبات و یا توصیه ها در رابطه با آموزش زبان مادری اقلیت ها را تعریف و تعیین میکنند، دقیقا کدامند (به ویژه سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا)؟
۲. میدانیم که کنوانسیون ها و مصوبات بین المللی حق تحصیل برای همه را صرفنظر از جنسیت، تعلقات قومی، دینی و نژادی یک حق اولیه و لازم میشمارد که همه باید از آن بدون تبعیض برخوردار باشند. اما آیا آموزش به زبان مادری و یا حتی آموزش زبان مادری نیز طبق همین اسناد «حق اولیه و مسلم» هر شهروند است؟
۳. تجربه کشور های غربی در این زمینه چیست؟
خلاصه آن درس نود دقیقه ای این است:
۱. اولا «تحصیل زبان نخست» آن است که کسی زبان مادری و یا پدری و یا هر زبان نخست دلخواه خود و یا والدینش را در جنب و یا جزو تحصیل عمومی خود به صورت چند ساعت در هفته بیاموزد تا بالاخره بتواند به آن زبان بخواند و بنویسد. «تحصیل به زبان نخست» آن است که تحصیل اساسی و اصلی یک شخص تماما، از آغاز تا پایان آن، مثلا از دورهٔ ابتدائی تا دبیرستان و یا دانشگاه، در تمام دروس و زمینه ها، اساسا و در درجه اول به زبان مادری، پدری و یا هر زبان نخست دلخواه آن شخص و یا والدینش باشد.
ثانیا کاربرد تعبیر «زبان نخست» درست تر از تعبیر «زبان مادری» است، چرا که ممکن است زبان اصلی محاوره و نوشتار در یک خانواده نه زبان مادر، بلکه زبان پدر، و یا نه زبان هیچکدام بلکه زبان دیگری باشد. اما قوانین و مصوبات بین المللی هنوز اکثرا از «زبان مادری» بمعنای «زبان نخست» بحث میکنند. در این بحث نیز منظور از «زبان مادری» زبان نخست مورد استفاده افراد است و نه لزوما زبان مادر آنان.
مهم ترین اسناد بین المللی که به تحصیل زبان نخست و یا تحصیل به زبان نخست اشاره میکنند، اینها هستند: بیانیه حقوق انسان های متعلق به اقلیت های قومی، دینی و زبانی (سازمان ملل ۱۹۹۲)، بیانیه سازمان ملل درباره حقوق مردم بومی (۲۰۰۷)، و کنوانسیون حقوق بشر اروپا (۲۰۱۰).
۲. نتیجه: در همه این اسناد تاکید اساسی بر «حق تحصیل» برای همه گذاشته میشود، اما زبان معین نمی شود، مانند پروتوکول یکم ماده ۲ کنوانسیون حقوق بشر اروپا که در این مورد حتی دادگاه حقوق بشر اروپا حکم قطعی داده که این ماده، دولت های امضاء کننده را مکلف به تامین تحصیل به این یا آن زبان نمیکند، بلکه بر اصل «تحصیل برای همه» تاکید دارد.
در بیانیهٔ سازمان ملل دربارهٔ حقوق مردم بومی (۲۰۰۷) احترام به فرهنگ، دین، زبان و عادات اقلیت ها و زبان گروه های بومی قومی indigenous peoples (مثلا در کانادا، آمریکا و آفریقا) موکدا ذکر میشود. این بیانیه ویژه کشور هائی است که بدنهٔ اصلی مردم کنونی آنان از مهاجرین پانصد سال پیش تشکیل شده اند، در حالیکه مردم بومی آنان به اقلیتی کوچک تبدیل یافته اند. بنا بر این، بیانیهٔ مزبور در مورد «گروه های مردمی بومی» شامل حال ایران نمیشود. اما روشن ترین اشاره به تحصیل زبان مادری در بند ۳ ماده ۴ ییانیه حقوق انسان های متعلق به اقلیت های قومی، دینی و زبانی (سازمان ملل ۱۹۹۲) است که میگوید: «دولت ها می باید اقدامات لازم را انجام دهند تا اینکه، در حدود امکانات، افرادی که متعلق به اقلیت ها هستند فرصت های کافی برای آموزش زبان مادری خود و یا آموزش به زبان مادری خود را دارا باشند.» این ماده نیز با گذاشتن شرایطی مانند «در حدود امکانات» و «آموزش زبان مادری و یا آموزش به زبان مادری» از حالت «ایجابی» و تعیین تکلیف در آمده صورت توصیه میگیرد و موضوع را به صلاحدید دولت ها واگذار می نماید.
۳. کشور های گوناگون غربی در این زمینه همهٔ این قوانین و مصوبات را مجموعا رعایت میکنند، اما هرکدام متناسب با صلاحدید خود سیاست دیگری در پیش می گیرند، در حالیکه با وجود این فرق های اجرائی، همگی هنوز در چهارچوب این اسناد و مصوبات هستند:
الف: مثلا فرانسه، آلمان و یا ایتالیا یک زبان مشترک و رسمی برای ادارات و تحصیل عمومی دارند و در این کشور ها بغیر از آن زبان، به زبان دیگری نمیشود تحصیل کرد، اما هرکس آزاد است در کنار این تحصیل رسمی و دولتی در مدارس خصوصی و یا در خود مدارس دولتی در چهارچوب امکانات زبان دیگری از جمله زبان مادری و یا پدری خود را بیاموزد. ب: بعضی کشور ها مانند سوئیس و یا فنلاند دو، سه و یا حتی چهار زبان را بصورت رسمی شناخته اند، یعنی تحصیل به هرکدام از این دو ویا سه زبان ممکن و مورد قبول است، ج: در برخی دولت ها مانند ایالات متحده آمریکا مدیریت موضوع تحصیل جزو صلاحیت های ایالت هاست و دولت فدرال به آن مداخله نمیکند. اصولا در آمریکا انگلیسی و هیچ زبان دیگری بعنوان زیان «رسمی» شناخته نمیشود. بعضی ایالت ها زبان اسپانیائی را هم در کنار انگلیسی زبان تحصیلی کرده اند، اگر چه بدنهٔ اصلی تدریس به انگلیسی است. اما بعید است در آمریکا مدرسه ای باشد که در آن زبان انگلیسی زبان اصلی تحصیل و تدریس نباشد.
در مجموع قوانین و مصوبات بین المللی «حق تحصیل برای همه» صرفنطر از تعلقات جنسیتی، دینی، قومی و نژادی را از کشور های امضاء کنندهٔ این قوانین و مصوبات طلب میکنند، اما در بارهٔ تحصیل زبان مادری و یا تحصیل به زبان مادری شرطی نمیگذارند. با اینهمه، دولت ها وابسته به گذشته و سنت تاریخی خود و سیاست هائی که مستقلانه در پیش میگیرند، میتوانند زبان آموزش در مدارس را معین کنند.
اینها ملاحظاتی در بارهٔ اسناد و مصوبات سازمان های بین المللی در زمینهٔ آموزش زبان مادری بود. چند پرسش دیگری که دستکم به همان درجه مهم است این است که آیا دولت امکانات این کار را دارد؟ برای کدام زبان ها؟ کدام زبان ها چنین حقوقی را میتوانند داشته باشند؟ از نگاه حقوقی فرق لهجه و زبان در چیست؟ چه کسی این حکم را میدهد؟ نتیجه های سیاسی و امنیتی و حتی آموزشی، فرهنگی و عملی این که هر کس اساسا به زبان مادری خودش تحصیل کند، چیست؟
این ها یک بستهٔ دیگر بحث هستند.
دستهها:رنگارنگ, زبان آذربایجان در گذر زمان
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.