آیا می شود پیش بینی کرد که دویست سال بعد وضع زبان ها در آذربایجان چگونه خواهد بود؟
حتی پیش بینی یک سال آیندۀ زندگی آسان نیست، چه رسد به وضع زبان در دویست سال بعد. ولی با اینهمه ناروشنی، این قبیل پرسش ها ذهن بسیاری از انسان ها را بخود مشغول می کند. فال بینی ممکن نیست. اما شاید بتوان برپایهٔ یک رشته داده های موجود و به شرط بِلا تغییر ماندن شرایط کلان انسانی و سیاسی، گمانه زنی های معین و محتاطانه ای کرد.
پیش از همه چیز، بگذارید چند چهارچوب و یا شرط این پیش بینی ها را تعریف کنیم.
روشن است که اگر درهزار سال آینده نوع بشر به هر دلیلی کلا از بین برود، طبیعتا زبانی هم موجود نخواهد بود. یعنی شرط اول هر پیش بینی در این زمینه آن است که نوع بشر تا آن وقت نابود نشود. از سوی دیگر می بینیم که ظاهرا بین برخی تحولات اجتماعی و زبانی رابطهٔ مستقیم وجود دارد. مثلا بنظر می رسد همزمان با پیشرفت حیرت انگیز اقتصادی و تکنولوژی و همچنین ارتباطات و مهاجرت، روند استحالهٔ لهجه ها و زبان های کوچک تر در زبان های بزرگ تر و ملی هم بیشتر شده و حتی زبان های بزرگ تری مانند عربی، فارسی و ترکی نیز بیش از پیش تحت تاثیر زبان های بین المللی و بخصوص انگلیسی قرار گرفته اند.
از طرف دیگر، چنانکه در صحبت گذشته هم دیدیم، نظام سیاسی کشور و سیاست هائی که دولت ها در زمینهٔ زبان در پیش می گیرند، تاثیر مستقیمی بر سرنوشت زبان ها و لهجه ها دارند. با این ترتیب می توان فرض کرد که مثلا اگر دولتداری ایران به هر دلیلی از کار بیافتد و به اجزای کوچکتر سیاسی، قومی و مذهبی تقسیم گردد، حتما این تحولات، صرفنظر از پیامد های سنگین دیگر، تاثیر مستقیم و قدرتمندی بر وضع زبان فارسی، ترکی آذری و دیگر زبان های کشور خواهد دشت.
یک لحظه می توانید تصور کنید که اگر هفتاد سال پیش حکومت پیشه وری به هر دلیلی در آذربایجان موفق می شد، چه اتفاقی می افتاد؟ این وضع احتمالا می توانست به اتحاد شمال و جنوب ارس در یک حکومت متحد در داخل اتحاد شوروی منتهی شود. در آن صورت امروزه شاهد تصویر کاملا متفاوتی از آذربایجان و ایران و زبان های آنها می بودیم. آیا امکان تکرار چیزی شبیه آن تجربه در ۷۰ یا صد سال آینده وجود ندارد؟ این را نمی توان کاملا خارج از احتمال شمرد.
منتها فرض ما در این پیش بینی بر آن است که از منظر کلان سیاسی، اتفاق بنیادینی در حوزهٔ سیاست و مرزهای کشور رخ ندهد و روند های کلی زبانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در منطقه و جهان دچار تغییرات کلان نگردد.
آیا تحت شرایطی که گفته شد، دویست سال بعد چیزی بنام زبان فارسی، ترکی آذری، کردی و غیره وجود خواهد داشت؟
سوال متقابل این است: آیا ما دویست سال پیش می توانستیم حدس بزنیم که شرایط امروزی ایران و منطقه از نگاه زبان، انتشارات و یا تحصیل و تدریس، رسانه ها و امکانات اینترنتی چنین خواهد بود که امروزه شاهدش هستیم؟ البته که نمی توانستیم.
ابتدا دویست سال گذشته را در نظر بگیریم.
در طول این دو قرن، صد سال نخست با صد سال دوم کاملا فرق داشت. ایرانِ دویست سال پیش را تحت سلطنت در حال زوال قاجار در نظر بگیرید. قفقاز، از جمله سرزمین های جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان کنونی بدنبال شکست ایران در جنگ با روسیه رسما به امپراتوری تزار روس ملحق شدند. در شرق دولت امپراتوری عثمانی را داشتیم که آن هم مانند ایران در سراشیبی تنزل و زوال افتاده بود.
تحصیل و تدریس در ایران پراکنده و بدور از نظامی معین بود. تقریبا همهٔ مکتب خانه ها تحت نظارت ملاها قرار داشت. مدارس در یک شبکهٔ سرتاسری کشور سازماندهی نشده بودند و نظام معینی نداشتند، آموزگاران اکثرا عبارت از روحانیون بودند که فقه، قران، شریعت، تاریخ، فلسفه، زبان و ادبیات و گاه حتی نجوم و هندسه درس می دادند. برنامهٔ درسی وابسته به آموزگار و دانش آموز و حتی شهر و ولایت مربوطه بود. زبان مورد استفادهٔ تحصیل و تدریس فارسی (شعر، ادبیات، سیاست، حتی تاریخ و بخشی از علوم ) و یا عربی (دین، فقه، بخشی از علوم) بود. زبان شفاهیِ درس، مطابق با نیاز ها و امکانات معلم و طلبه ها فارسی، ترکی، تاتی، تالشی، کردی، گیلکی و یا دیگر زبان های محلی بود.
در صد سال دوم که با مشروطه و بخصوص دورهٔ رضا شاه شروع شد، مدارس و تحصیل به نظام «جدید»، متمرکز و سرتاسری گذشت. تحصیل و تدریس رسمی از حالت انتخابی به «اجباری» تبدیل گشت و از حیطهٔ کار و وظایف روحانیون جدا شده، به اختیار دولت در آمد. دیگر بطور رسمی یک زبان واحد، ملی و مشترک برای تدریس و تحصیل وجود داشت که فارسی بود. همهٔ مکاتبات و انتشارات رسمی و اداری و همچنین اکثریت انتشارات به فارسی بود، اما زبان های محلی در سطح شفاهی و با حجم محدود در سطح کتبی به حیات خود ادامه می دادند. فارسی به زبان شفاهی مردم ترکی زبان و گیلکی زبان و غیره بیش از پیش رسوخ کرده واژگان و ساختار دستوری آنان را متحول می نمود. ده ها زبان و لهجهٔ بسیار کوچک مانند مازنی (مازندران) و یا هرزنی (آذربایجان شرقی) عملا از گردونهٔ کاربرد خارج شدند.
در این مدت مدرن شدن جامعه و دولت با همۀ مشکلات و کاستی های خود شروع شد. در همین صد سال، یک فارسی استاندارد و قوی تر از پیش، به ترکی آذری ودیگر زبان های محلی ما به مراتب بیشتر از دویست سال پیش نفوذ و تاثیر کرد. با این ترتیب در این صد سال تعداد زبان ها و بخصوص لهجه ها با سرعت بیش از پیشی کمتر شده و فارسی استاندارد بزرگتر و قوی تر گشت. حتی خود فارسی و زبان ها و لهجه های محلی هم برای همگامی با انگلیسی، در زمینهٔ یافتن، کاربرد و رواج واژگان مدرن و علمی با مشکلات روبرو شده، این واژگان را هرچه بیشتر از انگلیسی و دیگر زبان های بین المللی گرفتند.
در همین مدت است که روند استحالهٔ لهجه های مختلف فارسی، ترکی، کردی و غیره در زبان های بزرگتر سرعت گرفته است. نه تنها فارسی منسجم تر و سرتاسری تر شده، بلکه لهجه های شهرستانی و روستائی ترکی آذری و فارسی و کردی و غیره نیز به گونه های بزرگ تر شهر های بزرگ (تبریز، ارومیه، اردبیل، رشت) نزدیک تر گشته اند .
اگر دقت کنید، لهجهٔ تبریز صد سال پیش در مقایسه با لهجهٔ امروز این شهر، متفاوت است. اگر از سالمندان تبریزی بپرسید، خواهند گفت لهجهٔ سابق تبریز با لهجه های روستائیان و مردم شهر های دیگر مخلوط شده است. و آنها درست میگویند. این، در مورد لهجه های کنونی دیگر شهر ها و زبان ها هم صادق است. این روند چیزی خاص ترکی نیست. لهجه های محلی فارسی و کردی و غیره نیز هر کدام به گونهٔ شهر های بزرگ و همهٔ آنها به فارسی استاندارد نزدیک تر شده اند. این روند در گذشته هم بود. لهجهٔ اردبیلی ترکی آذری سیصد سال پیش با لهجهٔ صد سال بعدش فرق میکرد. اما در قرن بیستم و بیست و یکم، سرعت این دگرگشت بیشتر شده است.
یعنی در سطح کتبی، در صد سال گذشته همهٔ لهجه های فارسی، ترکی، کردی و غیره تحت تاثیر به مراتب بیش از پیش فارسی کتبی و استاندارد قرار گرفتند واستحاله یافتند. در سطح شفاهی، لهجهٔ شفاهی پایتخت یعنی تهران همهٔ لهجه های شفاهی فارسی و غیر فارسی و لهجه های شهر های بزرگ آذربایجان لهجه های شهرستان ها و روستا ها را بیشتر به خود «جذب» و استحاله کرده و در واقع خود متناسبا دچار دگرگشت شد.
اگر در این روند کلی تغییرات کلان سیاسی به وجود نیاید، شاهد سرعت بیشتری در تغییرات زبان ها و لهجه های ایران خواهیم شد.
به عبارت دیگر، احتمالا شاهد از بین رفتن صد ها لهجه و گونهٔ محلی دیگر خواهیم شد. تعداد گونه های همهٔ زبان ها کمتر، اما حجم آنها متناسبا بزرگتر خواهد شد. برخی زبان ها و لهجه ها کلا ناپدید خواهند شد. زبان ترکی آذری ایران و یا کردی و گیلکی و تاتی و غیره به مراتب آثار بیشتر نفوذ واژگان، دستور زبان و حتی تلفظ فارسی را به نمایش خواهند گذاشت.
این احتمال که ده ها زبان و لهجۀ کوچکتر مثلا مازنی و یا قشقائی در دوقرن آینده کاملا از بین بروند، بسیار زیاد است. با اینهمه، احتمال از بین رفتن ترکی آذری ایران در دویست سال آینده ضعیف تر است. یک علت آن هم تعداد بالای متکلمین این زبان در آذربایجان است. اما در صورت ادامۀ روند کنونی، ترکی آذری ایران در دویست سال آینده از نگاه واژگان، دستور زبان و حتی تلفظ به مراتب «فارسی تر» از امروز شده متحول خواهد گشت. این روند چشمگیر در صد سال پیش هم بوده، اما در سده های بعدی، حتی بمراتب سریع تر از صد سال گذشته خواهد بود.
سرعت فارسی تر شدن ترکی آذری بمراتب بیشتر از روند ترکی شدن زبان آذربایجانیان در سده های پس از سلجوقیان خواهد بود. اما بعید بنظر میرسد که ترکی آذری ایران در دویست سال آینده جای خود را کاملا به فارسی استاندارد ترک کند. یک علت مهم این گمانه زنی تعداد کثیر متکلمین ترکی آذری در ایران است که بصورت منسجم در یک منطقه یعنی استان های اردبیل، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و زنجان زندگی میکنند.
دلیل دیگری که احتمال کاملا از بین رفتن ترکی آذری در دویست سال آینده را ضعیف می کند، همسایگی آذربایجان با ترکیه و جمهوری آذربایجان است. اگر چه زبان این دو کشور عینا مانند ترکی ما نیست، اما موجودیت آنها در همسایگی بلا واسطۀ آذربایجانیان ایران عامل مهمی در جهت بقای طولانی تر ترکی آذری در ایران است. طبیعتا تاثیر ترکی ترکیه و آذربایجان قفقاز هم مشروط به ثبات سیاسی و انسانی در این دو کشور است. اما به نظرم حتی اگر در آن زمینه هم شاهد تحولات بنیادینی مانند از هم پاشیدن نظام سیاسی این کشور ها نباشیم، بعید است ترکی ترکیه و باکو با وجود اینهمه اینترنت و کانال های تلویزیونی و غیره، تاثیری اساسی بر تحول و دینامیسم تحولات زبانی آذربایجان ایران داشته باشد. یعنی بنظر می رسد حتی اگر آذربایجانی های ما ده ها سال بعد هم تلویزیون های ترکی را تماشا کنند، شاید کاربرد این یا آن واژگان ترکی در صحبت روزمره شان بیشتر شود، اما به دلیل عمق و گذشتهٔ طولانی آمیزش جامعهٔ آذری با جامعهٔ بزرگتر ایرانی و سرعت بالای استحالهٔ ترکی و دیگر زبان های محلی ایران در فارسی، امکان جایگزین شدن ترکی آذری ایران با ترکی ترکیه و یا باکو بعید بنظر میرسد، مگر اینکه، طوری که گفتیم، ساختار سیاسی ایران از هم بپاشد و مرزها دگرگون شوند.
در دویست سال آینده احتمالا اینگونه تحولات زبانی را در سطح بین المللی بیشتر حس خواهیم کرد.
در صحبت های پیشین هم اشاره کردیم. زبان ها و لهجه ها به دنیا می آیند و از بین میروند. بویژه احتمال از بین رفتن زبان ها و لهجه های کوچک خیلی بیشتر است، طوری که تا کنون احتمالا ده ها هزار زبان و لهجه از بین رفته است.
در حال حاضر حدود ۶۹۰۰ زبان در دنیا وجود دارد. تخمینا ۹۰ در صد این زبان ها در تحصیل بکار برده نمی شوند. طبق برآورد تور جنسون از دانشگاه استکهلم (۱)، با این ترتیب دویست سال بعد مجموعا حدود تنها ۱۰۰۰ زبان فعال باقی خواهند ماند. از این هزار زبان فعال، تنها حدود ۱۰۰ زبان در سطح رسمی و تمام سطوح آموزش کاربرد فعال دارند. زوال زبان ها و لهجه های کوچک، این ۱۰۰ زبان را حتی قوی تر هم خواهد کرد. اما تعدادی نزدیک به ۹۰۰ زبان که هرکدام اقلا ۱۰۰ هزار گویشور دارد، به نوعی در آموزش بکار برده می شود و موجودیتش به رسمیت شناخته شده، احتمالا تا دویست سال بعد نیز از بین نخواهند رفت.
عامل کاربرد در آموزش و سطح رسمی، نقش کلیدی در تحول آیندهٔ زبان ها بازی خواهد کرد. در چند دههٔ آینده سهم با سوادی در سطح جهانی احتمالا به ۱۰۰ در صد افزایش خواهد یافت. در چنین دنیائی، زبان هائی بیش از همه شانس بقا خواهند داشت که در همهٔ سطوح آموزش و علم و همچنین در محیط رسمی و کتبی کاربرد فعال داشته باشند. زبان های بین المللی مانند انگلیسی، چینی، اسپانیولی، فرانسه، آلمانی و روسی و یا زبان های نسبتا بزرگ مانند عربی، فارسی و ترکی احتمالا جزو این زبان ها هستند.
پس از هزار سال چه؟
این را نمی دانیم. اما تصور دانش امروز در بارۀ هزار سال بعد روشن تر از تصور ما از هزار سال پیش است. مثلا می توان استنتاج نمود که همانگونه که سومری، آشوری، مصری باستان، پارسی باستان و یا مادی از بین رفته اند، یک هزار و یا پنج هزار سال بعد ممکن است انگلیسی و چینی و یا فارسی و ترکی نیز کلا از بین بروند. اگر هم کاملا از بین نروند، احتمالا طوری دچار دگرگشت خواهند شد که تشابه چندانی با شکل کنونی خود نخواهند داشت. یونانی باستان و یا پارسی باستان نیز تشابه چندانی با یونانی و فارسی امروز ندارد.
آیا این یک فاجعه هست؟
احتمالا اکثر کسانی که امروزه حسرت نامه نوشتن به سبک گذشته یعنی با قلم و کاغذ را می کشند، حتی خودشان به جای استفاده از کاغذ و قلم، ایمیل و پیام الکترونیکی می نویسند. در مقابل این تحولات عظیم در حوزهٔ زبان ها و لهجه ها نیز، آه و زاری و حسرت گذشته شاید احساسات همهٔ ما را برانگیزاند، اما تاثیر چندانی در روند کلی ندارد. تنها یک کار، واقع بینانه و ارزشمند جلوه می کند. آن هم ثبت و حفظ واژگان و آثار و نمونه های لهجه ها و زبان هائی است که به تدریج از بین می روند. آنها همه نمونه های کمیاب از فرهنگ رنگارنگ بشری هستند.
منابع
(1) Janson, T.: The History of Languages, Oxford University Press, 2012, pp. 246-251
این مقاله بخشی از کتاب «تحول زبان آذربایجان در گذر زمان» است:
دستهها:زبان آذربایجان در گذر زمان
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.