200 سال پیش از میلاد تا 200 میلادی

آسیای میانه، حدود 200 پ.م. (منبع: ویکی کامنس)

بستر تاریخی

تقریبا پنج هزار سال پیش، جامعه مشترک گویشوران زبان های آغازین هند و اروپایی که احتمالا دردشت های اوراسیای غربی  می زیستند، به دلایل ناروشنی پراکنده شد و گروه های مختلف این جامعه به سرزمین های مجاور پخش شدند. گروهی از آنان که از «اجداد زبانی» تُخارها[1] بود، تا اواخر هزاره سوم به کاشغر در شمال غربی چین رسیده بود. این نخستین تماس چینی ها با مردمان غرب بود.

گروه دومی که احتمالا نیاکان هیتیت ها در آناتولی و ماننائی ها در شمال غرب ایران و شمال عراق و سوریه بودند، به این مناطق آمدند و با مردم بومی این سرزمین ها درآمیختند.

گروه سومی که عبارت از هند و ایرانیان یا آریایی ها بود، رو به سوی ماوراءالنهر، افغانستان و شمال پاکستان نهاد. «واژه «آریا» یعنی نامی که این گروه خود  را می نامید، «ارباب» یا «فرد آزاد» معنی می داد و به آن معنای نژاد و نسب که در قرون نوزدهم و بیستم به آن داده شد، نبود.»[2] احتمالا در اوایل هزاره دوم پ.م. این گروه هند و ایرانی زبان که غالبا مشغول دامداری بود، به دو زیر گروه زبانی هندی و ایرانی تقسیم شد و هر کدام از آنها به سمت دیگری مهاجرت کرد: هندی زبانان به سوی آسیای جنوبی یا هندوستان امروز رفتند و ایرانی زبانان به طرف ایران. هندی زبانان احتمالا حدود سال 1500 پ.م. از طریق افغانستان وارد آسیای جنوبی شدند، با مردمان بومی تمدن دره سند و «دراویدی» در جنوب شبه قاره هند روبرو گشتند و با آنها درآمیختند. گروه دیگر یعنی ایرانی زبانان اساسا عبارت از مادها و پارسی ها احتمالا حدود سال های 1500 تا 1000 پ.م. وارد آسیای مرکزی و سپس فلاتی شدند که هنوز هم نام آنان را در خود دارد: «ایران» یا به زبان پارسی باستان «آریانام خشتره» و به زبان پهلوی دوره ساسانیان: «ایرانشهر». در آن دوره یعنی سه و نیم تا سه هزار سال پیش در فلات ایران گروه های پراکنده مردمانی بومی می زیستند که درباره آنها اطلاعات چندان روشنی در دست نیست.

گروه های دیگری از هند و ایرانی زبانان در جریان مهاجرت خود به سیبری، مغولستان و شمال غربی چین در همین سرزمین ها (از جمله تورفان، خُتن، کاشغر، ارومچی، واحه های قراقستان کنونی[3]) و حوزه آلتای  مسکون شدند و تا سده دوم یا سوم پ.م. تبدیل به اکثریت مردم چادر نشین در برخی از این سرزمین ها گشتند. در جریان همین کوچ ها، چادرنشینان و دام پروران ایرانی زبان که ایرانیان فلات ایران آنان را «سکا» و یونانیان «اسکیت» می نامیدند، با مردم اورالی زبان یعنی اجداد زبانی فین ها و مجارهای معاصر و بعد ها با گروه های مردمانی روبرو شدند که به زبان های ترکی و مغولی آغازین سخن می گفتند. این، نخستین دوره همسایگی، تماس، آمیزش و تاثیر متقابل زبانی و فرهنگی میان ایرانی زبانان و ترکی زبانان بود. زمان این نخستین تماس ها چند قرن پیش از میلاد تا اوایل هزاره نخست میلادی بود و محل آن در جنوب روسیه، شمال غربی چین، مغولستان و قزاقستان کنونی قرار داشت.[4] آنچه که بعد ها «ترکستان» (آسیای مرکزی) و ترکستان شرقی (از تورفان و خُتن تا کاشغر) نامیده شد، قبل از ظهور تدریجی ترکان در اوایل هزاره اول میلادی، اساسا مسکن ایرانی زبانان سکا بود. در اواسط قرن چهارم م. یعنی زمانی که در ایران حدود صد سال از تاسیس امپراتوری ساسانیان می گذشت، هنوز بسیاری از ساکنین دشت های آن سوی مرزهای شرقی و شمالی ایرانشهر ایرانیان شرقی بودند که زبان و لهجه های خاص خود را داشتند. بنظر برخی از دانشمندان هیچ بعید نیست که منظور اصلی از سرزمین اساطیری «توران» باستان و «تورانیان» همین سرزمین های اوراسیای غربی و ایرانیان شرقی آن یعنی سکاها و شابد هم تخار ها بوده باشد. این ایرانیان شرقی  «در مجاورت مناطقی از دشت ها که مردمان ترکی زبان در آن به سر می بردند، جوامع کشاورز و شهرنشین ایرانی زبان تشکیل یافته و بین این جوامع ایرانی زبان و ترکی زبان روابط نزدیکی ایجاد شده بود.»[5]

دویست سال قبل از میلاد تا سال های 200 میلادی یعنی حدود چهارصد سال دوره تلاطم های چند لایه ای در سرزمین های پهناور در  تقاطع شمال غرب چین، جنوب روسیه، مغولستان  و قزاقستان کنونی بود که تاثیرات مهم و پایداری بر تحولات تمامی منطقه بجا گذاشت. سرتاسر شمال این منطقه پوشیده از جنگل های سرد و برف آلود سیبری جنوبی بود (هنوز هم چنین است)، در شرق و جنوب شرقی آن مغولستان و چین قرار داشت، مغولستانی شامل دشت ها و صحراهای بی انتها و بی صاحب با قبایل و طوایفی که نام بسیاری از آنها برای ما نا آشناست، و چینی که نگران دست اندازی ها و آشوب های قبایل کوچ نشین مرزی و فرامرزی بود. این قبایل نه فقط در خارج از مرزهای چین بلکه حتی در ولایات مرزی کان-سو و سین-کیانگ نیز فعال بودند. در غرب و جنوب غربی این سرزمین دشت ها و صحرا های بی انتهای قزاقستان کنونی قرار داشتند و پس از آن سرزمین های ماوراءالنهر یعنی ازبکستان، تاجیکستان و سپس ترکمنستان کنونی شروع می شدند. این سرزمین ها هم مرز فلات ایران هخامنشی سابق بودند که یکی دو قرن از شکست آن در مقابل اسکندر مقدونی و لشکر یونانی او در 333 پ.م. می گذشت و پادشاهان سلوکی و سپس دولتی مقدونی-بلخی مدتی (256-100 پ.م.) جانشین آن شده بود.

هسیونگ-نو و نخستین دولت های ترک

دودمان های چینی «چین» و «هان» (221 پ.م.-220 م.) کم و بیش با دولت اشکانیان در ایران همزمان بودند. آنها جهت متحد کردن دولت های پراکنده و کوچک چین و تحکیم حاکمیت بر سرزمین های نو تسخیر شده در مقابل دست اندازی های قبایل کوچ نشین مرزی، سیاستی تهاجمی در پیش گرفتند. یکی از اقدامات آنها کشیدن دیوار های بلندی در مرز با همسایگان کوچ نشین شمالی و غربی خود بود. بعدها این دیوار ها به صورت «دیوار بزرگ چین» در آمد و شهرتی جهانی یافت.

در این دوره در مجاورت هسته اصلی و نسبتا کوچک دولت «چین» و دیرتر «هان» چندین اتحادیه خرد و کلان قومی با مردمی کوچ نشین یا دام پرور ایجاد شده بود که معروف ترین و بزرگ ترین آنان «هسیونگ-نو» نام داشت.

در اوایل قرن دوم پ.م. هسیونگ-نو اکثریت اوراسیای شرقی یعنی از منچوری در شرق تا دریاچه آرال در غرب و از مغولستان داخلی در چین تا دریاچه بایکال در شمال را در یک اتحادیه پهناور ایلاتی متحد کرده بود.  ترکیب قومی و زبانی هسیونگ-نو روشن نیست. بنظر میرسد اغلب اقوام چادرنشین آسیای میانه، صرفنظر از قومیت و زبان آنها، مشترکات بسیاری داشتند. آنگونه که در اثر چینی «درباره نمک و آهن» («ین-تی یه لون») از سال 81 پ.م. نوشته شده، مردم هسیونگ-نو  خانه دائمی ندارند، در ظاهرفرق زن و مرد آنها معلوم نمی شود، آنها خود را با پوست حیوانات می پوشانند، «گوشت خام میخورند و خون می نوشند. آنها کوچ میکنند تا مال مبادله کنند و توقف میکنند تا دام هایشان را بچرانند.»[6]  در باره قومیت یا زبان حاکم در سرزمین هسیونگ-نو نیز توافقی میان منابع علمی معاصر وجود ندارد. حتی نام برخی رهبران این اتحادیه مانند «مائو-تو» یا «تو-مان» که به اشکال مختلف در منابع چینی درج گردیده، امکان گمانه زنی در این مورد را نمی دهد.  استنتاج عمومی آن است که احتمالا نیاکان همه اقوام بعدی منطقه از قبیل چینی، مغولی، ایرانی (همراه با تخار) و ترکی زبان در این اتحادیه حضور داشتند.

برخی منابع چینی نوشته اند که ترک های بعدی غالبا در اتحادیه هسیونگ-نو جمع آمده بودند. برخی دیگر به تقسیم بندی ظاهرا ساده گرایانه سه گانه ای اشاره میکنند که گویا تجمع اصلی نیاکان ترک زبانان در هسیونگ-نو، مغولی زبانان در اتحادیه ای بنام «دون-قو» (در شرق هسیونگ-نو) و ایرانی زبانان در یوه-چی (در جنوب غربی هسیونگ-نو) بوده است، در حالیکه اکثر منابع علمی معاصر که اساس نوشته حاضر را هم تشکیل می دهند، بر مختلط و سیال بودن قومی و زبانی این اتحادیه ها تاکید دارند.

منابع چینی آورده اند که ترک های غربی که ابتدا تحت رهبری طایفه ای به نام «آشینا» (تلفظ چینی: «آ-شین-ها») قرار داشتند [7] و در مجموعه هسیونگ-نو به سر میبردند، بعد از فروپاشی هسیونگ-نو رهبری قوم خود را بدست خود گرفتند و وارد چارچوب اتحادیه جدید «رو-ران» (یا ژو-ژان) شدند که جایگزین بخشی از هسیونگ نو در سرزمین مغولستان کنونی شده بود. اکثر دانشمندان معاصر تورکولوژی مانند پیتر گلدن، لارس یوهانسون و دنیس ساینور برآنند که  «آشینا» و همچنین نام بسیاری از رهبران نخسین دولت ترک به نام گووک تورک از جمله «بومین» و برادرش «ایستمی» (یا «ایشتمی») ترکی نیستند.[8]

اتحادیه دیگری که پس از متلاشی شدن بخش شمال شرقی هسیونگ-نو تاسیس گردید، متشکل از اقوام «دون-قو» (یا «تون-گو ئه») بود که از نیاکان مغول های بعدی شمرده میشوند. آنها پس از فروپاشی و مهاجرت اقوام هسیونگ نو، از منچوری در شرق به سرزمین مغولستان کنونی مهاجرت کردند. این، گامی نخست در مغولی زبان شدن مغولستان بود. پس از هسیونگ-نو، مغولستان کنونی ابتدا تحت حاکمیت دولت گوک تورک (522-744) و سپس دولت اویغورها (744-840) قرار گرفت. پس از شکست این هر دو نخستین دولت ترک و افزایش مهاجرت های ایرانی زبانان و سپس ترکان، اقوام بیشتری از شرق از جمله منچوری وارد مغولستان کنونی شدند و در نتیجه مغولستان در سده های دهم و یازدهم م. غالبا مغولی زبان شد.

پس از فروپاشی هسیونگ نواغلب اقوام ایرانی و تخاری زبان به ماوراءالنهر و افغانستان مهاجرت کردند. در مغولستان، ترک ها پس از مدتی خود را از تبعیت اتحادیه «رو-ران» آزاد کرده و پس از فراز و نشیب بسیاری نخستین دولت خود را در سال 552 در همین سرزمین ها یعنی مغولستان و سین-کیانگ (کاشغر) تاسیس نمودند. لیکن این نخستین دولت ترک در سال 744 به دست اویغورهای ترک متلاشی شد و خود دولت اویغور نیز در نتیجه اختلافات داخلی و دست انداری های اقوام ترک (یا ترک شده) قرقیز[9] و قارلوق در سال 840 فروپاشید. هر دو دولت گوک تورک و اویغورها در اثر همسایگی و همنشینی با تاجران و مشاوران ایرانی، چینی و مغولی و مبلغین غالبا سغدی مانوی، تحت تاثیر این فرهنگ ها بودند. در این بین اکثر ترک های غربی و اویغورها که در دولت داری خود با شکست و ریزش نیروهای خود روبرو شده بودند، در مقابل نیروی جدید لشکریان اسلامی که از جنوب و غرب یعنی ماوراءالنهر و خراسان پیش می آمدند، تسلیم شدند. بخشی از آنان در پی شکست در جنگ و اسارت به تدریج به طور مسالمت آمیز به اسلام گرویده و غالبا به کمک ایرانیان نومسلمان وارد جهان اسلام شدند.

اکنون در در مرور این تحولات تاریخی کمی به عقب برگشته و سرگذشت ایرانی زبانان سکا و تخاری زبانان هند و اروپائی زبانی را که از دشت های شمال به ماوراءالنهر و افغانستان مهاجرت کردند، به طور خلاصه پی بگیریم.

در جنوب غربی هسیونگ-نو از جمله خُتن، تورفان و «مناطق غربی» چین یعنی ازسین-کیانگ شامل کاشغر و ارومچی گرفته تا بلخ و ماوراءالنهر یعنی سغد و چاچ (تاشکند کنونی)، قدرت اصلی در دست اتحادیه ایلاتی دیگری بنام یوه-چی بود. بنا به تذکره نویسان چین از همین دوره، سرزمین یوه چی ها «حدود 49 روز راه از «آن-هسی» (ایران اشکانی، م.) دور بود» و «مردم آن به زبان های مختلفی صحبت می کردند، لیکن آنان یک گروه مردم بودند و زبان یکدیگر را به روشنی می فهمیدند.»[10] اکثر منابع علمی معاصر بر آنند که سکا های ایرانی زبان و تخارهای هند و اروپائی زبان غالبا در اتحادیه یوه-چی بودند که پس از آغاز حملات چین و کوچ های اقوام، سرزمین های اصلی خود در جنوب غربی هسیونگ-نو را رها کرده به سوی چاچ (تاشکند)، ماوراءالنهر و خوارزم کوچ کرده، از آنجا به بلخ هجوم نموده و در آنجا دولت یونانی بلخ را سرنگون نموده اند.[11] دولت کوشانیان (30-375 م.) در ماوراءالنهر، افغانستان، شمال پاکستان و هند متشکل از وارثان همین «مهاجرین دشت های شمال» بود که طی مهاجرت های خود احتمالا از نظر قومی و زبانی مختلط تر شده اند. تاسیس دولت-شهرهای واحه هائی نظیر خوارزم، سمرقند، بخارا و چاچ (تاشکند) نیز با همین تحولات مرتبط شمرده می شود.

در تاریخ «هان-شو» (چین در دوره هان ها) گفته میشود که در اثر کوچ های یوه-چی «پادشاه «سای» (سکا ها، -م.) ناچار به مهاجرت به جنوب شد.» این منبع نام محلی را ذکر می کند که هنوز ناشناس باقی مانده است. همچنین در همان منبع میخوانیم: «سکا ها تقسیم و منشعب شدند و بارها حکومت های مختلفی را تاسیس نمودند.»[12]  و بالاخره جغرافیا نویس یونانی استرابو که تقریبا در همین دوره (64/63 پ.م. تا 24 م.) زندگی کرده، در شرح شرق دریای خزر میگوید که در آنجا اسکیت ها (سکاها، -م.) و مردمان کوچ نشین زندگی میکنند.  «از دریای کاسپی (خزر یا گرگان، -م.) به بعد اغلب اسکیت ها داهه (داهان، از نیاکان پارتیان، م.) نام دارند. آنان که بیشتر در جانب شرق زندگی می کنند، ماساگت یا سکا نامیده می شوند. نام عمومی بقیه اسکیت است. همه یا اکثر آنان کوچ نشین هستند. شناخته ترین اقوام، آنان هستند که باختر (بلخ، -م.) را از دست یونانیان گرفتند…»[13]  در اینجا استرابو در کنار بعضی اقوام که نامشان برای ما آشنا نیست، تُخارها را نیز جزو اقوامی می شمارد که «از آن سوی رود سیحون» یا سیردریا آمده و در براندازی دولت یونانی بلخ سهم داشته اند.  تاریخ نویسان چینی و یونانی نوشته اند که اقوام مختلف «یوه-ژی از جمله تخارها» حدود صد سال پس از میلاد دولت یونانی بلخ را سرنگون کرده اند. اطلاعات منابع چینی و یونانی که چند نمونه از آن در بالا ذکر شد، تصویر کلی تحولات سیاسی و قومی از یکی دو قرن پیش از میلاد تا یکی دو قرن پس از میلاد را که در اکثر منابع معتبر معاصر نیزمی توان خواند، تائید می کنند.

آنچه که امروزه بعد از دو هزار سال می توانیم در باره این گروه های قومی و زبانی مختلف با نام های چینی و برای ما ناآشنا در ذهن خود مجسم کنیم، تخمینا چنین است: در این دوره چینِ هان یا ایرانِ اشکانی با وجود کشمکش های معین داخلی و مشکلات روابط خارجی خود، به هر حال در مقایسه با قبایل چادرنشین، جامعه ای یکجا نشین و دولت و لشکری در مقایسه با قبایل چادرنشین منسجم داشتند،  در حالی که «حکومت» های اتحادیه های کوچک و بزرگ ایلاتی میان این دو امپراتوری شکل و ترکیبی دائما متغیر و بقائی غیر قابل پیش بینی داشتند که وابسته به شرایط زندگی چادرنشینی و کشمکش های داخلی و عشیره ای آن قبیله ها می توانست به سرعت تغییر یابد و روابط و شرایط آن گروه ایلاتی را تغییر دهد. به همین ترتیب می توان درک کرد که چرا بین دولت چین و ایران، در دشت های وسیع میان کاشغر و خُتن تا ماوراءالنهر نه تنها یک حکومت و گروه معین و تا حدی منسجم به نام هسیونگ-نو یا یوه-چی، بلکه احتمالا ده ها خان و شاه کوچک و بزرگ مستقر بودند و میان همه آنان با یکدیگر و هرکدام آنان با دولت های منسجم تر و بزرگتر چین و ایران همیشه روابطی متغیر وجود داشته و تحت تاثیر این تحولات حکومت های ایلاتی مزبور گاه از بین رفته و گاه ترکیب داخلی و سیاسی آنان متحول شده است.

فصل بعدی: همگرائی سغدیان و ترکان، در این لینک

زیرنویس ها:

[1] زبانشناسان تاریخی در باره زبان نخستین تخارهای آسیای میانه وحدت نظر ندارند. اطلاعات موجود در باره این زبان از جمله نام های تخاری بسیار اندک است. بعضی ها تخاری را جزو زبان های ایرانی شمرده اند، اما بنظر میرسد امروزه اکثر منابع، تخاری باستان را از خانواده عمومی تر زبان های هند و اروپائی میشمارند.

[2] Witzel: pp. 13-14

[3] وقتی بعد از نام بعضی کشور های معاصر «تعبیر «کنونی» را اضافه میکنم، میخواهیم اشاره کنیم که در آن دوره واحدی سیاسی یعنی کشوری با این نام هنوز موجود نبوده و این کشور بعدا در نتیجه تحولات بخصوص دیگر با این نام ایجاد شده است. مثلا می دانیم که در آن دوره کشور هائی به نام ازبکستان، تاجیکستان یا ترکمنستان و یا قزاقستان، قرقیزستان و مغولستان به عنوان واحدی سیاسی و کشوری موجود نیود. موجود نبودند. 

[4] Golden: Turks and Iranians, p. 18

[5] Ibid.

[6] Quoted in: Golden: Introduction, p. 60

[7] به گفته پیتر گلدن واژه «آشینا» احتمالا ایرانی شرقی یا تخاری است. ن.:

Golden: Central Asia in World History, p. 37

[8] Sinor: Inner Asia, p. 290

[9] Golden: Ibid., p. 70

[10] Han-shu. China in Central Asia, An annotated translation by A. F. P. Hulsewe, Leiden, Brill 1979, p. 136

[11] در آغاز مهاجرت های بزرگ، گروه دیگر و کوچکتری از یوه-چی های ایرانی زبان احتمالا بجای ماوراءالنهر و بلخ، به کوهستان های شمال شرقی تبت کوچ نموده اند.8

[12] Han-Shu: Ibid, 134-135

[13] Strabo: Book XI, Chapter viii



دسته‌ها:اقوام و قبایل, اختلاط ایرانیان و ترکان, رنگارنگ