ای ایران، ای مرز پر گُهر…

نقشه ای از ایران که در دوره عثمانی ها تهیه شده و متعلق به ابراهیم متفرقه افندی از اويل قرن هجدهم است

   «ایران عزیز»… «ای ایران، ای مرز پرگُهر…»

   این را بعد از اینهمه سال چه کسانی میگویند که قبلاً نمی گفتند؟ بد نیست به این موضوع دقت کرد.

 46 سال پیش، بعد از انقلاب ، ابتدا زمزمه شد که حاکمان جدید میخواهند برگزاری عید نوروز را منع کنند، زیرا به گفتۀ آنها، نوروز، اسلامی نیست. خُب، البته نیست، نمیتواند هم اسلامی باشد، چونکه خیلی قدیمی تر از اسلام است و به تاریخ پیشا اسلام ایرانیان برمیگردد.  آقایانی که کمی دور از تقیّه های سیاسی تا حدّی جرأت فاش کردن برخی باور های درونی خود را پیدا کرده بودند، بعد از انقلاب شروع کردند به تحقیر آشکار عید نوروز. گفتند عید های اسلام عید فطر است و «قربان» و غیره… حتی گفتند «ما گاو و خر نیستیم که به خاطر نوروز و موسم سبزه و چمن جشن بگیریم…» نامهای ایرانی اشخاص و ماه های سال را مسخره کردند و زمان جنگ عراق گفتند این که مردم در جنگ علیه تجاوز صدام آنهمه فداکاری کردند اساساً به خاطر ایران نبود، به خاطر اسلام بود و گرنه ایران چیزی جز قطعه ای خاک و زمین نیست.

   سال ها پیش رئیس جمهوری وقت، محمود احمدی نژاد گفته بود «هرگز ملت ایران قومیت ایرانی را بر اسلامیت خود ترجیح نداده است.» بسیاری مسئولان دیگر هم چه قبل و چه پس از جناب احمدی نژاد بار ها و بارها تکرار کرده بودند که مفهوم «وطن» و «ایران» اهمیت و معنایی ندارد، آنچه که مهم است، ایرانی اسلامی است؛ ایران قبل از اسلام وحشی، بی سواد، عقب مانده و آتش پرست بود و تنها با اسلامیت است که ایران، ایران شده است…

اشارۀ کوچکی به تاریخ ضرر ندارد.

   پانصد سال پیش، شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران با عثمانیان، به ایران و ایرانی هویّتی شیعه بخشید. شاه اسماعیل تشیع را که تا آن وقت مذهب اقلیت ایرانیان بود، غالباً به زور شمشیر، مذهب رسمی و دولتی همۀ ایران اعلام کرد.  او با وجود شکست سنگین چالدران، ایران را در آن برهۀ زمانی تا حد زیادی از تجاوز و تجزیۀ خارجی (بخصوص عثمانیان در غرب و اُزبکان در شرق) حفظ نمود. از آن دوره به بعد در رابطه با هویّت، وحدت و همبستگی ایرانی که اساساً به تاریخ، فرهنگ و زبان ایران و ایرانیان متکی بوده و هست،  عنصر دین و مشخّصاً مذهب، یعنی تشیع نیز علاوه گردید.

   شاه اسماعیل و پادشاهانی که پس از او و سلسله صفوی آمدند نیز وابستگی و تعهد خود نسبت به همین هویت وملیت ایرانی را ادامه دادند. اما شاه اسماعیل از این جهت نخستین پادشاه ایران نبود. قبل از او نیز، بدون استثنا، همۀ پادشاهان ایرانی پس از اسلام، از طاهریان، صفاریان و سامانیان گرفته تا خوارزمشاهیان، سلجوقیان، حتی و بخصوص ایلخانان و سپس سلسله های ترکمان قراقویونلو و آق قویونلو خود را پادشاهان ایران میدانستند و متناسباً حکومت میکردند.

   از این هم بیشتر و قدیمی تر. اندیشۀ ایران و هویت ایرانی به پیش از اسلام برمیگردد. (تداوم موجودیت و تقویت این هویت ایرانی بخصوص در هزار سال پیش از انقلاب مشروطه و رضا شاه را من کوشش کرده ام در کتاب و فصلی جداگانه به قلم بیاورم، ن. «تاریخ اختلاط ایرانیان و ترکان» و در آنجا فصل «تداوم هویت ایرانی»، در این لینک).

   این اندیشۀ ایران و هویت مشترک ایرانی در اصل در زمان هخامنشیان پاگرفت، در زمان ساسانیان شکل روشن تری یافت و در زمان شاه اسماعیل عنصر مذهبی تشیع هم به آن اضافه شد که تا کنون به صورت های مختلف ادامه داشته است.

   با آغاز دورۀ مُدرنیته در جریان انقلاب مشروطه و بعد رضا شاه که همراه با تمرکز و سازماندهی دولت داری سراسری، قانون گزاری، دادگستری، قوای لشکری و انتظامی، تعلیم و تربیت و رشد تدریجی انتشارات و رسانه ها بود، اندیشۀ هویت ایرانی و میهن دوستی به شیوۀ مدرن به مسیر تکوین و تدوین وارد شد. این چهرۀ مدرن هویت و خود شناسی ملی ایرانی دو یا سه ویژگی داشت. هدف نهایی این نوع «مدرنیزاسیون شرقی» (که به غیر از ایران در ترکیه و مصر نیز میتوان شاهد آن بود)، با وجود ملاحظات و مانعه های مذهبی، اجتماعی و تاریخی، نیل تدریجی به تامین نسبی برابری همۀ شهروندان ایران در مقابل قوانین نسبت به قبل عادلانه تر جدید و سرتاسری (ملی به معنای مدرن) بود – فارغ از تعلقات دینی و مذهبی، فارغ از جنسیت مرد و زن و فارغ از تعلقات قومی و زبانی.

   درست است، در این زمینۀ فوق العادۀ پراهمیت اجتماعی یعنی تامین برابری حقوق همه در مقابل قانون، ما چند قرن از اروپا عقب افتاده بودیم. با قدرت گرفتن صفویان در ایران، مردم غیر شیعه (مخصوصاً اهل تسنن) ابتدا به صورت قتل و غارت و سپس انزوا و تحقیر مورد  پیگرد، تبعیض و  تحقیر قرار گرفتند، تا اینکه شیعه تبدیل به مذهب رسمی اکثریت نسبتاً بزرگ ایرانیان شد. این نیز درست است که مسلمان بودن و در عین حال شیعه بودن، در دولت داری ایرانی، چه صفوی و چه بعد از آن، به یکی از شاخص های مهم هویت ایرانی تبدیل گردیده بود. بسیاری از این نوع تبعیض ها، حتی با وجود روشنگری ها و اصلاحات ترقی خواهانۀ انقلاب مشروطه و سلسلۀ پهلوی که محتاطانه سعی به تامین برابری نسبی حقوق همۀ شهروندان می نمودند، همچنان پا برجا مانده بود. اما 46 سال پیش با پیروزی اسلامگرایی افراطی در ایران، این روند تدریجی اصلاحات نه تنها متوقف شد، بلکه عقب تر هم رفت.

   در دورۀ جمهوری اسلامی تبعیض ها بین شهروندان، هم در متن قوانین و هم عملکرد مسئولان و ماموران دولتی شدید تر هم شد و رنگ مذهبی آن افزایش یافت. امروزه در قرن بیست و یکم هنوز هم یک ایرانی غیر مسلمان و حتی غیر شیعه نمی تواند رئیس جمهور یا وزیر و وکیل یا حتی استاندار و رئیس دادگستری شود، مگر اینکه دولت با هدف آرام کردن احساسات گروه های مردم، یک فرد غیر شیعه را به وظیفه ای جنبی و تشریفاتی منصوب نماید.

   این در حالی است که تقریباً همزمان با سرکار آمدن صفویان در ایران، در اروپا فصل کاملاً جدیدی از پیشرفت تکنیکی و علمی شروع میشد که بالاخره منجر به انقلاب صنعتی، کشفیات و اختراعات جدید، جدایی دین و دولت و اولویت  علم بر ایمان گردید که آرتور آربری آن را رویارویی «عقل و وحی» نامیده است – یک رویارویی که هزار سال پیش درجهان اسلام با شکست عقل، نقش مهمی در عقب ماندن شرق مسلمان از کاروان پیشرفت و تمدن ایفا نمود و در ایران، به دنبال کوشش های مشروطه و پهلوی ها، 46 سال پیش بخاطر یک کجروی فلاکت بار تاریخی، ایرانیان را حتی به عقب تر از دوران مشروطه و رضا شاه پرت نمود.

(ادامه دارد)



دسته‌ها:یادداشت, گذار از نظام اسلامی

۱ پاسخ

  1. ممنون. مشتاقم براي خواندن بقيه مطلب. متشكر

    Get Outlook for iOShttps://aka.ms/o0ukef

نظر یا سؤال شما