حالا نه کسی میخواهد و نه برنامه دارد الفبای کسی عوض شود. اما بعضی ها برای نوشتن ترکی آذری ما بطور خصوصی از الفبا ها و املا های گوناگونی استفاده میکنند. بنده در جا های دیگر هم اظهار نگرانی کرده ام که در این زمینه شاهد یک بلبشو هستیم.
و اما در باره دو الفبای عربی- فارسی و لاتین که نوعی از این دو در این هزار و چند سال گذشته در ایران، ترکیه، جمهوری آذربایجان، آسیای مرکزی و کشور های عربی رایج بوده و هنوز هم در بسیاری از این کشور ها کاربرد دارد، چه میتوان گفت؟
یکم: هم فارسی و هم ترکی (عثمانی) بعد از اسلام الفبای عربی را قبول کرده اند. مدتی بعد برای انعکاس چهار آوای فارسی که در عربی استاندارد موجود نیست، چهار حرف پ، چ، ژ، گ به الفبا و املای فارسی علاوه شد. به همین جهت به این الفبا عربی-فارسی و اغلب فقط «الفبای فارسی» میگویند. این الفبا در هر دو زبان ترکی و فارسی هزار و خُرده ای سال است که مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد. اکثریت قریب به اتفاق آثار هر دو زبان تا قرن بیستم با همین الفبا نوشته شده است، اگر چه در قواعد املا،، هم بین فارسی و عثمانی و هم در داخل هر کدام از آنها در جریان تحولات تاریخی تغییرات و اصلاحات جزئی هم بوقوع پیوسته است.
بیشک الفبای فارسی قبل از همه چیز آوا های «مصوت» (باصدا) ترکی یعنی a, e, i, ı, o, ö, u, ü و ترکی آذری یعنی همه مصوت های ترکی بعلاوه (ə) را نمیتواند بخوبی منعکس کند. از طرف دیگر در فارسی و ترکی برای گروه های حرفی مانند ز-ذ-ظ و یا س-ث-ص و یا ت-ط یک آوا (واج) داریم (در حالیکه در عربی این آوا ها از نظر تلفظ استاندارد فرق میکنند اما این اختلافات در ترکی و فارسی نیستند). این دو مسئله مهمترین کمبودی است که منتقدین الفبای عربی-فارسی مطرح میکنند. براستی هم این، نقطه ضعف مهمی برای الفبای فارسی است.
اما این، موضوع چند دهه اخیر نیست، بلکه حداقل در مورد خط فارسی کنونی ما بر سر حدودا ۱۲۰۰ سال است. اینجا موضوع اصلا بر سر غیرت و شرف و الفبای «ملی» هم نیست. نه خط ژرمن ها و بریتون ها و اسلاو ها و یونانی ها کاملا و از دوران نخست «مال» انها بود و نه خط ایرانیان و ترک ها و اعراب و یهودی ها – همه اینها الفبایشان را از آرامی و آرامی هم از فنیقی گرفته و عوض کرده اند. «قدوسیت» الفبا هم بی معناست. صرفا الفبای قران کریم بودن عربی هم دلیل مقدس بودن الفبا نیست…
این را جاهای دیگر هم عرض کرده ام. اگر ما تاحالا اصلا الفبائی و اثر مکتوبی نمیداشتیم، می نشستیم و فکر میکردیم کدام دستگاه خطی را پیشه کنیم که مناسب تر از همه باشد، چه از نظر انعکاس آوا ها و چه موافق بودن و استفاده راحت از آن در تکنولوژی مدرن، مثلا اینترنت و یا صنعت معاصر چاپ، چونکه از این جهت هم خط فارسی مشکلات بیشتری نسبت به لاتین دارد. ولی ما ایرانی ها حدود ۱۲۰۰ و ترک های آسیای میانه حدودا ۱۰۰۰ سال سابقه استفاده از این الفبا را دارند. یک دلیل بنده که اغلب مثال فرزند خودتان و فرزند همسایه را میزنم همین است. حتما فرزند همسایه هم خوب است. حتی شاید از بعضی جهات مهارت های بهتری از فرزند شما داشته باشد. اما چون فرزند همسایه مثلا خوش آوازتر است، شما فرزند خودتان را با او عوض نمیکنید.
شما، خوب یا بد، سنت طولانی و مکتوبی با این الفبا دارید. البته ممکن است الفبای همسایه بهتر باشد. اما مگر یونانی و ارمنی و چینی و یهودی الفبایش را عوض میکند و به لاتین میگذرد؟
دوم: نکته اساسی از این تشبیه که آوردم تسلسل حافظه تاریخی در فرهنگ و ادبیات مکتوب ماست که بنظرم اهمیتی اساسی دارد و هربار که الفبا را عوض میکنند، تاثیر آن مانند زلزله ای بزرگ و فرهنگی-آموزشی است. این تغییر همیشه با تغییرات و «پاکسازی» واژگان و حتی دستور و تلفظ همراه است و نتیجه هایش را در جمهوری آذربایجان، ترکیه، و اخیرا ازبکستان و ترکمنستان دیده ایم. در نتیجه همین تغییرات، در این کشور ها شاهد گسست دهشتناک آنان با گذشته شان هستیم. فقط داشتن پول و برنامه نیست و با گفتن این که همه آثار را به لاتین برمیگردانیم، این مشکل حل نمیشود. چنانکه در همین کشور ها هم حل نشده است. موضوع بر سر سنت و تاریخ فرهنگ شماست. در این کشور ها مردم از گذشته و ذخیره ادبیات مکتوبشان محروم میشوند. خلاصه: تغییر الفبای ترکی ایران قبل از همه در حافظه زبانی، فرهنگی و تاریخی خود مردم ترک زبان ایران گسستی نابخشودنی بوجود خواهد آورد، همچنانکه در ترکیه و جمهوری آذربایجان بعد از گذشت ۸۰ و اندی سال از تغییر الفبای آنها شاهدش هستیم. امروزه حتی تحصیلکرده های ترکیه و جمهوری آذربایجان زبان آثار ادبی و علمی ۱۰۰ سال پیش خودشان را هم نمیتوانند درک کنند. علاوه بر این، تغییر الفبا از فارسی به لاتین باعث گسستگی در رابطه زبانی، فرهنگی و تاریخی با بقیه مردم ایران خواهد شد که احتمالا با همان الفبا و خط ۱۲۰۰ سال گذشته به راه خود ادامه خواهند داد.
سوم اینکه هروقت این مسئله آن هم در کشور های عقب مانده مطرح شده، این اساسا از روی ملاحظات سیاسی و عقده های عقب ماندگی بوده است و نه دغدغه انعکاس مصوت ها و یا آموزش راحت تر و سریعتر. این که در آذربایجان قفقاز در قرن بیستم الفبای بیش از هزار ساله فارسی را عوض کردند، یا زور بلشویک ها بود و در ترکیه دورۀ آتاترک قبول الفبای لاتین اصولا بخاطر شیفتگی سیاسی نسبت به غرب و با این تصور بود که از این طریق مدرن و مرفه میشویم و خودمان را از قید خرافات و دین و شرق مسلمان خلاص مینمائیم. که دیدیم نشد.
چهارم اینکه هیچ الفبائی حتی لاتین کاملا آوا های حقیقی در گفتار متکلمین یک گروه زبانی را منعکس نمیکند. در فرانسه و انگلیسی یک حرف و یا ترکیب چند حرف در محیط های الفبائی و معنائی گوناگون تلفظ و معنا های مختلف دارد. حالا تلفط و املای عربی و فارسی پیچیده تر است. چینی و ژاپنی از آن هم پیچیده تر است. البته خطی که کمی قدیمی تر باشد نسبت به الفبا ها و خطوط بعدا ساخته شده، کمتر آوائی است.
پنجم اینکه نه الفبای فارسی و عربی بخودی خود مردم را عقب نگه میدارد و نه هر ملتی که الفبای لاتین دارد، مدرن و مرفه و آزاد است و گرنه ژاپنی ها با آن الفبا و خطشان نمی توانستند به رفاه و آرادی اجتماعی برسند.
ششم: موضوع تاثیر خوب یا بد تغییر الفبا بر آموزش البته با مسئله گسست فرهنگی و حافظه ای و سواد آموزی هم مربوط است. این را باید بیشتر شرح دهم. متون زبان را هیچ متکلم بومی آن زبان با نگاه به تک تک حرف ها و حجی کردن نمیخواند. خارجی هائی که تازه زبانی را یاد میگیرند چرا، اما بنده مثلا وقتی کلمه «قلم» را به فارسی میخوانم تک تک حروف ق – ل – م را نمیخوانم بلکه بعنوان آدم تحصیل کرده به این کلمه عادت کرده ام و میدانم که مثلا «قالم» و یا «کالم» نیست. به محض اینکه آن را میبینم، تشخیصش میدهم. از این جهت آوا ها را هم تشخیص میدهم و لازم نیست حتما همیشه دانه دانه هر آوا مشخص شده باشد. این اصل که با تحصیل و خواندن و نوشتن بدست میاید در خط مصر باستان و رونی هم صادق بود، در خط فارسی و لاتین هم اعتبار دارد، در فرانسه و انگلیسی هم همینطور است. بنده وقتی کلمه daughter انگلیسی را میبینم میدانم «داوگ-تر» نیست و یا آن را حرف به حرف نمیخوانم بلکه یکجا که میبینم میدانم چطور باید خواند.
هفتم اینکه آدم اگر تحصیل کند و تمرین نماید در زبان و الفبای چینی هم میخواند و مینویسد، در زبان و الفبای هندی هم، عربی و آلمانی هم. آدم بیسواد در محیط الفبای لاتین هم خالصا مخلص بیسواد میماند چونکه کلمه ها را نمی شناسد و باید حرف ها را تک به تک حجی کند. علت بیسوادی مردم در دوره قاجار الفبای فارسی نبود. ۲۰ برابر همان جمعیت در ۴۰-۵۰ سال اخیر به بیش از ۸۵ -۹۰ درصد باسوادی رسیده است. پس دلیل بیسوادی دوره قاجار و پیش از آن الفبای فارسی نبوده و بهمین ترتیب علت باسوادی آلمانی ها الفبای لاتین نیست. بیش از نصف مردم کلمبیا در آمریکای جنوبی با وجود الفبای لاتین و حتی زبان بین المللی اسپانیولی هنوز بیسواداست.
نکته هشتم نیز خیلی مهم است و چیزی است که باید در باره آن مقاله مفصلی نوشت. و آن اینکه با الفبای فارسی، ما تا اوایل قرن بیستم از کاشغر تا استانبول هم ترکی و هم فارسی را با الفبای عربی-فارسی مینوشتیم. واژه ها را هم را طوری مینوشتیم که در همه جا مینویسند. همان طوری که در کشور های مختلف عربی هم که تلفظ عربی شان از همدیگر بسیار فرق میکند همه مثلا «محبت» («محبه») را یک جور مینویسند، اما هرکس به لهجه خودش میخواند. این، نوعی نزدیکی و اتحاد زبانی و فرهنگی درست میکرد. بعد از اینکه شوروی ها و بعد ترک ها الفبا را عوض کردند، این پیوستگی و تفاهم گسست پیدا کرد. حتی اصلاحات فقط املائی که مثلا در ترکیه «محبت» را «مو-حابت» و «کتاب» را «کیتاپ» یعنی برپایه تلفظ محلی و مخصوص خودشان مینویسند، این گسست را بیشتر میکند. متاسفانه. دلیلی هم که مطرح میشود همان موضوع یعنی این است که نوشتار باید حدالامکان آوائی باشد و خط فارسی همه تلفظ دقیق و آوائی را نشان نمیدهد در حالیکه شاید این، از یک نقطه نظر اتفاقا یک جهت مثبت و «وصل دهنده» است و نه «فصل دهنده.»
ودر نهایت نکته نُهم در جواب به کسانی است که مدعی میشوند که گویا ترکی آذری را نمیشود با همین الفبای فارسی خوب نوشت و خواند. خط ترکی که تا کنون در ایران بکار برده شده در دوره صفوی هم همین خط فارسی بود، در دوره مشروطه هم، امروز هم. فضولی و صراف و شهریار و حتی باکیخانوف در باکو وقتی آن همه آثار ترکی را نوشته اند، از همین خط فارسی استفاده کرده اند، نه از خط لاتین و یا روسی. آنها که این موضوع را مطرح میکنند، اول باید زبان و نوشتن و خواندن ترکی خودمان یعنی ترکی آذری ایران را درست و حسابی یاد بگیرند. ترکی ترکیه که بنده انقدر هم دوست دارم، ترکی ما نیست همچنانکه ازبکی هم ترکی ما نیست. بزرگترین نقطه ضعف بعضی از ترکی زبانان ما که به ترکی میخوانند و می نویسند اینست که اکثر آنها خواندن و نوشتن ترکی ما را نمیدانند. این به جای خود. اما بسیاری از آنها ترکی ترکیه را، آن هم بصورتی شکسته و بسته تقلید میکنند، بعد هم بهانه می آورند که نگذاشتند و اجازه ندادند ترکی خودمان را تحصیل کنیم، بخاطر آن است که ترکی ترکیه را تقلید میکنیم. برای کلیت جامعه متوجهم این یعنی چه. درست هم هست. در سطح وسیع، مردم، خواندن و نوشتن درست ترکی آذری را وقتی یاد خواهند گرفت که بخواهند و بتوانند آن را در مدارس یاد بگیرند. این کار با چند ساعت درس انتخابی هم ممکن است. اما کسی جلوی هیچ کس را نگرفته که بطور شخصی و فردی با کار و کوشش خود یک ترکی آذری خوب یاد بگیرد که بومی خود ما باشد و نه ملغمه ای با لغات و تعابیر و خط و حتی تلفظ برای ما نا آشنای ترکیه و یا باکو. مگر مرحوم شهریار برای نوشتن «حیدربابا» به مدرسه ترکی رفته بود؟
نتیجه گیری بنده این است که زبان نخست اکثر آذربایجانیان ایران ترکی آذری است. علت اینکه آنها به زبان مادری خود نمیتوانند بخوانند و بنویسند. مشکل آوائی نبودن الفبای فارسی نیست، این نیست که برای یک حرف مثلا «ز» ما سه حرف «ز»، «ذ» و «ظ» داریم، بلکه این است که آذربایجانی های ترک زبان به دلایل گوناگون و از جمله تاریخی و سیاسی، در مدرسه زبان ترکی را تحصیل نمیکنند.
خلاصه: خواهش میکنم نگاهی به تجربه ترکیه، جمهوری آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان و یا تاجیکستان بکنید و ما را با الفبای خودمان راحت بگذارید. و اما در مورد تحصیل خواندن و نوشتن ترکی آذری، اگر هم ملت و هم دولت براستی اراده ای جدی در این مورد دارند، باید چاره ای بیاندیشید که هرکس که خواست، در چهارچوب امکانات عملی مانند در دسترس بودن بودجه و معلم و کتاب، خواندن و نوشتن این زبان را یاد بگیرد، با همین الفبای هزار و خرده ای سال فارسی خودمان، و املائی که اکثریت با آن آشناست، و نه تقلید ناشیانۀ ترکی دیگران.
دستهها:رنگارنگ, زبان آذربایجان در گذر زمان
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.