دوزبانگی آذربایجانیان

آذربایجانیان همیشه دو زبانه بودند. امروزه آذربایجانی در خانه و محیط شخصی ترکی حرف میزند و در سطح اداری و رسمی و تحصیل و دانشگاه، مثل همه ایرانیان دیگر از زبان مشترک فارسی استفاده میکند.

دوزبانگی و حتی سه زبانگی آذربایجانیان خیلی قبل از نفوذ و گسترش زبان ترکی در ایران رواج یافته بود. این هم چیزی طبیعی است. تصور کنید که از زمان ماد ها آذربایجانیان مانند تالش ها و یا گیلک ها و کرد ها یک لهجه مخصوص بخود مادی شمال غربی یعنی پهلوی آذری صحبت میکردند که از زبان فارسی استاندارد و معیار متمایز بود. یعنی آذربایجانیان آنوقت ها هم یک زبان خانگی و شفاهی در سطح شخصی و خصوصی داشتند که عبارت از لهجۀ محلی آذری و یا تاتی بود و به موازات آن، از نظر کتبی، رسمی،اداری و دینی پارسی میانه و بعد ها فارسی معاصر و دری صحبت میکردند. بعد که اعراب آمدند، عربی هم به این دو اضافه شد. بین گیلک ها و کرد ها و غیره هم همین وضع زبانی بود. این، سطح استعداد و ذکاوت مردم ما را نشان میدهد.

بعد در آذربایجان بدنبال حاکمیت سلجوقیان، ترکی به تدریج جای آن زبان شفاهی و محلی پهلوی آذری را گرفت، اما فارسی همچنان زبان کتبی و اداری و تحصیلی و رسمی باقی ماند.

زمانی که اعراب و اسلام به ایران آمد، طبیعتا زبان مردم هنوز ترکی نشده بود. آنها در خانه و در سطح شخصی و خانوادگی پهلوی آذری حرف میزدند و هر کسی لهجه خودش را بکار می برد. اما در سطح اداری و رسمی یک زبان مشترک بود که فارسی دری بود. بعد از سلجوقیان زبان ترکی بین مردم و در سطح شفاهی فراگیر شد، اما فارسی همچنان زبان مشترک و کتبی و اداری باقی ماند. در زمان صفویان شاعران بسیاری بودند که همراه با فارسی، شعر ترکی هم میگفتند. اما از صفویان به بعد، دوزبانگی در میان طبقه تحصیلکرده آذری های ترک زبان جا افتاد، تا جائی که شاید به جز چند مورد استثنائی، همه نویسندگان و شعرای آذربایجان به هر دو زبان و بیشتر به فارسی نوشته اند. حتی روحانیون ترک زبان آذری ما سه زبانه هم بودند، چرا که عربی هم به آن اضافه شده بود.

جهانگرد ایتالیایی پیترو دلاواله که در دوره شاه عباس از ایران دیدن کرده، می نویسد: «قسمت عمده اهالی، حتی زنان، هر دو زبان (فارسی و ترکی) را می دانند و بدانها صحبت میکنند» (۱). کاتب سفارت هولشتاین آدام اولئاریوس در سال ۱۶۳۷ مینویسد که ایرانیان بین شعرای ترک و فارس فرقی نمی گذاشتند و با اشعار بیشتر آنان آشنا بودند. اسامی شعرائی که اولئاریوس میدهد، عبارتند از «سعدی، حافظ، فردوسی، فضولی، چغائی، اهلی، شمس، نوائی، شاهدی، فرخزاد، دهکی، نسیمی و غیره» (۲).

در قفقاز، این وضع دو زبانگی جدید ترکی و فارسی که گفتیم، بعد از الحاق قفقاز از سوی روسیه در پی عهدنامه های گلستان و ترکمنچای عوض شد، طوری که تحصیل و تدریس فارسی و عربی در مکتب ها و «ملاخانه های» شمال ارس رو به ضعف و زوال نهاد و نویسندگان و شعرای مسلمان قفقاز بیشتر ترکی نویس شدند و گرنه تا آن وقت اکثر آنها دو زبانه، حتی اکثرا فارسی نویس و بعضا هم ترکی نویس بودند. ولی از قرن هجدهم بخاطر اوضاع سیاسی و بی ثبات داخل ایران، نویسندگان و شعرای شمال ارس بتدریج بیشتر به ترکی و کمتر به فارسی نوشتند.

در واقع جدائی شمال در اثر الحاق قفقاز به روسیه، به تولیدات زبان فارسی و ترکی مردم دو سوی ارس هم تاثیر گذاشت. ایرانیان آذربایجان همچنان دوزبانه یعنی بیشتر فارسی نویس و مقداری هم ترکی نویس باقی ماندند. اما مسلمانان شمال شرقی ارس که امروزه نام «جمهوری آذربایجان» گرفته، در کنار ترکی آذری بتدریج بجای فارسی شروع به کاربرد روسی کردند و با این ترتیب آن ها هم دو زبانه های جدید ترکی و روسی شدند. این هم نوعی آغاز جدائی زبانی و فرهنگی بین دو سوی ارس بود.

آخرین نمونه برجسته دوزبانگی در ادبیات شمال ارس احتمالا شخصیت استثنائی عباسقلی آقا قدسی باکیحانوف بود. در آخر کتاب معروف باکیخانوف بنام «گلستان ارم» از قرن نوزدهم یک لیست کتاب های تالیف نویسندگان شیروان و باکو داده شده که اکثریتشان به فارسی است. حتی خود باکیخانوف که فرزند آخرین خان باکو بود، همین کتابش را هم به فارسی نوشته اگرچه برخی کتاب های ترکی هم دارد.

دو زبانگی ایرانی در عمل یعنی چه؟ مردم خوب میدانند کدام زبان را در کجا و کدام محیطی بکار ببرند. وقتی در تبریز به دادگاه و یا یک اداره و یا شهربانی میروید و طرف مقابل هم ترکی زبان است، طبیعتا ترکی حرف میزنید. کسی مشکلی با این ندارد. در گذشته هم نداشت. در زمان رضا شاه هم نداشت. اما وقتی میخواهید صورت جلسه بنویسید و یا سندی رسمی تهیه کنید و تقاضانامه ای آماده کنید، از فارسی کار میگیرید. در مدارس هم چیزی شبیه این وضع حاکم است. من خودم وقتی در تبریز به دبستان و دبیرستان میرفتم در حیاط و یا هنگام زنگ تفریح و فراغت بین همدیگر و یا حتی با معلم معمولا ترکی حرف میزدیم، البته اگر ترکی زبان بودند. اگر فارسی زبان بودند، فارسی حرف میزدیم. اما طبیعتا سر امتحان و نوشتن و خواندن فارسی بکار می بردیم. زمان صفویه هم همین طور بود، زمان پهلوی هم، در جمهوری اسلامی هم. همین است که شهروندان این کشور را از ارومیه تا زاهدان و اهواز و مشهد به همدیگر مرتبط میکند و گرنه رابطه قطع میشود، کتاب و مدارک رسمی و دولتی و علمی و غیره را نمیتوانید بخوانید و به دیگران بفهمانید، و یا نمی توانید ترکی زبان اردبیلى باشید و بلند شوید، بروید در آبادان کار کنید. اگر این طور نمی بود، وقتی فلان دادگاه مهاباد حکمی به کردی نوشت دادگاه خرم آباد نمی دانست که در آن حکم چه نوشته شده است. بعد تصویری از روزنامه ها، کتاب ها و مجلات، رادیو ها و تلویزیون ها را تجسم کنید که به هفتاد و دو زبان و لهجه هستند و آنچه که کسی اینجا میگوید و می نویسد، کسی که دویست کیلومتر آنطرف تر است نمی فهمد.

این دوزبانگی چیز عجیبی نیست و اتفاقا هنر بزرگی است. در بسیاری کشور ها، چه بزرگ و چه کوچک، چه شرقی و چه غربی، چه سوئیس و دانمارک و چه هندوستان و قزاقستان، این پدیده دوزبانگی وجود دارد و حتی با پیشرفت ارتباطات و آمیزش های قومی گسترش هم می یابد.

من این را در جا های دیگر هم گفته و نوشته ام. صحبت شفاهی و شخصی به زبان مادری شیرین تر و دلنشین تر از همه است. اتفاقا خواندن و نوشتن زبان مادری و پدری را هم باید یاد گرفت. جامعه و دولت هم باید به زبان نخست هر شهروند احترام بگذارد، چه لهجه و چه زبان، چه کردی و چه ترکی، چه گیلکی و چه بلوچی، چه این و چه آن.

ولیکن ما یک زبان مشترک هم داریم. زبان فارسی معاصر دستکم ۱۲۰۰ سال است که زبان معیار و استاندارد همه ایرانیان است. حتی از همان آغاز این دوره یعنی از مهستی گنجوی و نظامی و خاقانی بگیرید تا بعد از سلجوقیان و صفویان، تا انقلاب مشروطه و بعد از آن، تا ایرج میرزا و تقی زاده و کسروی و تا حسن رشدیه و محمد علی تربیت و محمد حسین شهریار و جبار باغچه بان و پروفسور شمس، در میان چهره های برجسته ادبیات، فرهنگ، هنر، علم، سیاست و اقتصاد کلا ایران، آذربایجانیان پیوسته جای معتبری داشتند و هنوز هم دارند. اکثریت بزرگ آنان نیز اصولا به فارسی و گاه هم به ترکی نوشته اند، بخصوص زمانی که خواسته اند از احساسات و ایام کودکی خود حرف بزنند و باصطلاح «حرف دل» خود را بگویند.

این، چیزی طبیعی است. آنگونه که بعضی ها میگویند احتمالا کار یک کُرد زبان و یا ترک زبان در آموزش و تحصیل به فارسی سخت تر از مثلا یک شیرازی فارسی زبان است. اما یک واقعیت دیگر هم این است که دو زبانگی و سه زبانگی افق های جدیدی از نظر تحصیل، اشتغال و آمیزش اجتماعی به روی شما باز میکند. از سوی دیگر نمیشود انتظار داشت که سرتاسر یک کشور و ملت به زبان و یا لهجه مادری و یا پدری شما صحبت کند تا شما خودتان را راحت حس کنید و در زندگی شخصی و اجتماعی موفق شوید. مردم اکثر کشورهای دیگر هم همین چالش را داشتند و دارند. یک زبان مشترک و رسمی و اداری برای همه ملت لازم است تا ارتباطات و مدیریت و شیرازه زندگی اجتماعی ملت بهم نریزد. این در تاریخ ما همیشه بوده و امیدوارم از بین نرود. اما طبیعتا هرکس هم باید حق داشته باشد زبان مادری خود را و یا هر زبان دیگری را که میخواهد یاد بگیرد.

البته آموزش زبان مادری خوب است. اگر دولت مساعدت کند، این را میتوان در صورت نیاز و وجود امکانات عملی با چند ساعت درس انتخابی در مدارس دولتی و حتی مدارس خصوصی تامین کرد. اما حفظ زبان مشترک و رسمی مهم است. مهم است که بعد از ۲۵ سال و ۵۰ سال فرزندان ما و فرزندان آنها بتوانند با همدیگر معاشرت و مراودت کنند، یک زاهدانی بتواند به راحتی به تبریز برود و آنجا کار و زندگی کند بدون آنکه مجبورش کنند ترکی یادبگیرد و یک اردبیلی بتواند بدون هیچگونه محدودیتی به مهاباد برود و برای کار و زندگی در آنجا ناچار به آموزش کردی نشود.

دو زبانگی و چند زبانگی این را تامین میکند. در کشوری چند زبانه مانند ایران، چه آذربایجانیان و چه دیگران همیشه دوزبانه بودند و اگر اینطور نمی بود، این زندگی ملی و مشترک سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بهم میریخت.

دو زبانگی بخصوص برای کشور ها و ملت های بزرگ اهمیت دارد. اگر دوزبانگی نباشد، یک کشور و ملت بزرگ را با زبان ها و لهجه های رنگارنگ به سختی میشود اداره کرد و در صلح و آرامش نگه داشت. اداره یک کشور و ملت بزرگ البته از هر نظر، از جمله از نگاه زبان، فرهنگ و آموزش و پرورش ساده نیست. این کار در مقایسه با اداره یک ملت کوچک بسیار پیچیده تر است. اما اغلب صلح و صلاح ملت و مملکت هم در این است که کشور و ملت، بزرگ و قدرتمند بماند. در زمینۀ زبان، یک راه این کار تامین احترام به دو زبانگی مردم است. اگر نه، شما میتوانید کشور و ملت را ریزه ریزه بکنید تا هر جزء کوچک صاحب فرهنگ، مدرسه، دانشگاه، ارتش، وزارتخانه ها به زبان و لهجۀ خودش باشد. البته آن هم یک راه هست، یک راه بظاهر آسان تر، اما در عمل فوق العاده بی ثمر و خطرناک که فکر نکنم مورد قبول والدین، خانواده ها و یا خود ملت باشد.

منابع

(۱) نصیری، م. و ع.: فرهنگ نصیری ترکی جغتایی، رومی، قزلباشی، روسی و قلماقی به فارسی، مترجم و حواشی: حسن جوادی و ویلم فلور، تهران ۱۳۹۳، ص ۱۹-۲۰
(۲) نصیری، همانجا



دسته‌ها:زبان آذربایجان در گذر زمان