نفوذ و گسترش ترکی

کمربند استپ های اورآسیا – مسیر اصلی کوچ های قومی سده های میانه از شرق به غرب

در باره ریشه‌های زبان ترکی چه می‌توان گفت؟

ریشه‌های زبان ترکی باستان درست مانند ریشه‌های زبان‌های هند و ایرانی در استپ‌های اوراسیاست. در نقشه، از جنوب سیبری، غرب مغولستان و کاشغر چین بیائید تا شمال شرق و بعد شمال غرب دریای خزر و از آنجا تا شمال دریای سیاه. همه این استپ‌ها، از ۴۵۰۰ و یا بیشترسال پیش تا ۱۵۰۰ سال پیش مسیر کوچ‌های پر تلاطم قبایل مختلف بوده است. در این روند، جنگ‌ها، سکونت‌ها و آمیزش‌های قومی گوناگون رخ داده، زبان‌ها، اقوام و ملت‌های رنگارنگ تشکیل یافته و از بین رفته‌اند. بعضی‌ها به سوی شرق، یعنی طرف چین و سیبری شرقی کوچ کرده‌اند، بیشتر آنها به غرب، یعنی به سوی اروپا، دیگران به جنوب، چین و هندوستان، دیگران به جنوب غربی، یعنی ایران و آناتولی…

بعضی از این اقوام و قبایل زود تر از دیگران وارد این امواج کوچ شده‌اند، دیگران دیر ترتشکل یافته و عرض اندام کرده‌اند، بعضی‌ها پس از مدتی از بین رفته‌اند، دیگران دولت و ملت‌های خود را تاسیس کرده‌اند، بعضی‌ها با اقوام دیگر آمیخته‌اند و باز دیگران در اواسط و اواخر این امواج بعنوان اقوام و زبان هائی مشخص و متمایز عرض اندام کرده‌اند.

مثلاً کوچ‌های هند و ایرانی زبانان ۴۵۰۰ سال پیش و یا پیشتر شروع شده (۱)، یک گروه از آنان به جنوب، یعنی طرف سغد، بلخ و هندوستان، دیگران به جنوب غربی، ابتدا آناتولی و شمال عراق (هیتیت‌ها) و سپس موجی بزرگتر به فلات ایران کوچ کرده بعنوان اقوامی نورسیده به نام مادها، پارس‌ها و پارتی‌ها بتدریج دولت‌ها و ملت‌های جدیدی با زبان‌های متمایز خود ایجاد کرده‌اند.

حدود ۲۳۰۰ سال قبل در مناطق شرقی این استپ‌ها، یعنی در شمال چین، اتحادیه مخلوطی از قبایل ایجاد شده بود که منابع چینی از آن بعنوان «هسیونگ-نو» نام می‌برند. از آنها جز چند نام چیزی باقی نمانده است. سیصد سال بعد یعنی در قرن نخست میلادی اتحادیه دیگری از درون این گروه بزرگ بنام «هون‌ها» بیرون میاید که بسوی غرب رو می‌نهد. از هون‌ها و زبان آنها نیز اطلاع دقیقی در دست نیست، اگر چه بعضی مورخین هون‌ها را ریشه اصلی ترک زبانان باستان نامیده‌اند.

صرفنظر از هون‌ها که دانشمندان در باره زبان و قومیت آنها اطلاعات دقیقی ندارند (۲)، اولین اثرنوشته شده‌ای که می‌توان آن را با اطمینان «ترکی باستان» نامید، سنگ نوشته‌های ترکی باستان از ۱۲۰۰ سال پیش یعنی قرن هشتم میلادی است. این آثار به «سنگ نوشته‌های اورخون و ینی سئی» معروف هستند که در مغولستان، روسیه جنوبی و قرقیزستان امروز یافت شده‌اند. بسیاری از دانشمنان و از جمله زبانشناس و تورکولوگ معروف لارس یوهانسن بر آنند که کوشش ربط دادن «هسیونگ-نو» ها و هون‌های بعدی با ترک‌های چند قرن بعد نتیجه‌ای نداده است (۳).

بین ظهور تاریخی زبان ایرانیان و ترکان چند قرن فرق هست؟

اول باید یک نکته را روشن کنیم. در بررسی ابتدا و قدمت زبان ها نمی توان افسانه ها و اساطیر شفاهی را مبداء پیدایش یک زبان قرار داد، چرا که شروع این اساطیر در سطح شفاهی در پرده ابهام و گمانه زنی پنهان است و نمونه های نوشتاری این اساطیر نیز اغلب مربوط به چندین قرن دیر تر است. اگر نخستین روایات شفاهی اوستا را مربوط به دوره احتمالی زندگی زرتشت بشماریم، باید پیدایش شفاهی اوستا را به ۳۵۰۰ تا ۲۵۰۰ سال پیش مربوط نمود، در حالیکه کتابت اوستا اصولا مربوط به دوره ساسانیان و حتی بعد از میلاد یعنی ۱۸۰۰-۱۴۰۰ سال پیش می شود. بنابراین درست تر است که اولین آثار نوشتاری زبان ها را در نظر گرفت. از این نگاه اولین کتیبه های پارسی باستان یعنی سنگ نوشته های دوره کورش و داریوش بین سال های ۵۵۰ و ۵۲۰ پ.م. یعنی حدودا ۲۵۰۰ سال پیش بودند. اولین آثار نوشتاری ترکان هم، طوری که گفتیم، کتیبه های اورخون و ینی سئی از اوایل قرن هشتم میلادی یعنی حدودا ۱۲۰۰ سال پیش است.

فرق اینها حدودا ۱۲۰۰ سال است. از نگاه دولتداری، بین دولت ماد یعنی اولین دولت ایرانی (حدودا ۷۵۰ پ. م) و اولین دولت ترک یعنی گوک تورک‌ها در جنوب روسیه و شمال چین (حدودا ۵۰۰ میلادی) تقریبا ۱۲۵۰ سال فرق هست. البته بعضی ها به نشانه های دیگری هم اشاره می کنند. این نشانه ها مربوط به اقوام دیگری هستند که مستقیما ایرانی و یا ترک نیستند، ولی به نظر بعضی ها احتمالا از نظر زبان و یا قومیت با ایرانیان و یا ترک ها مرتبط بوده اند. در این زمینه مثلا به سکا ها (اسکیت ها) و یا هون ها و خزر ها اشاره می شود. گفته می شود سکا ها ایرانی تبار و هون ها و خزر ها به نوعی با ترک های بعدی هم تبار بوده اند. توافق اکثر دانشمندان بر آن است که سکاها وآلان ها در اصل، یعنی در ابتدا احتمالا ایرانی تبار بودند و بعنوان ایرانی تباران شرقی در غرب آسیای میانه می زیستند و همانجا و بخصوص بعدا در روند کوچ هایشان به غرب، از نگاه تباری با دیگر اقوام آمیخته اند و احتمالا زبان و فرهنگ آنان نیز با دیگران مخلوط شده است. و یا گفته می شود بلغار های اوراسیا در ابتدا و منشاء تباری خود با قبایلی که بعد ها ترک ها را بوجود آوردند هم تبار و یا خویشاوند نژادی بودند. اینها چیز هائی هستند که در دایره دانش و بحث متخصصین و نخبگان این بخش مردم شناسی هستند. حتی در قرن بیست و یکم، تلاش می شود که این قبیل بررسی های ژنتیک و تباری همراه با آزمایش های دی ان ای باشد. منتها در باره زبان این اقوام اطلاعات چندانی در دست نیست و گمانه زنی ها در این رابطه به سختی می توانند به این بحث کمک کنند. به هر تقدیر آنچه که ورای این بحث های پیچیده و بسیار تخصصی برای ما مهم است این است که همانگونه که یوهانسون هم می گوید، کتیبه های اورخون و ینی سئی در قرن هشتم میلادی را باید آغاز مدلّل زبان ترکی شمرد (۳)، و به همان ترتیب سنگ نوشته های هخامنشی ۶۰۰-۵۰۰ سال پیش از میلاد مبداء مدلل پارسی باستان نوشتاری هستند.

در نهایت باید باز یادآوری کرد که بررسی قدمت این و دیگر زبان ها از نگاه علمی جالب است، اما این موضوع نمی تواند باعث تفاخر و یا احساس عقب ماندگی برای متکلمین این یا آن زبان باشد. به هر حال، همه این و دیگر زبان ها با چند قرن تفاوت ظهور کرده و رشد نموده اند.

خانیگری خزر ها۶۵۰–۹۶۹ میلادی

مثلا نمی شود گفت خزرها ترک زبان و یا سکا ها اساسا ایرانی زبان بودند؟

از نگاه تباری و ژنتیک گمانه زنی های معینی در این سمت انجام می گیرد که حوزه تخصصی دانشمندان مربوطه است. شاید در آینده بررسی های دانشمندان زبانشناسی و مردم شناسی تاریخی و یا حوزه ژنتیک تباری نتیجه های جدیدی بدست دهد. اما تا جائی که من اطلاع دارم، اقلا در زمینه زبانشناسی دلیل مشخصی موجود نیست که بتوان زبان خزر ها را با ترکی بعدی خویشاوند شمرد، چرا که همانند هون ها، از زبان خزرها هم چیز مشخصی باقی نمانده است.

در مورد سکاها نشانه های بیشتری موجودند. مثلا چند نسخه حاوی سکائی خُتن (شمال غرب چین) یافت شده است. گفته می شود زبان ایرانی «وخی» با سکائی مرتبط بوده است. به هر تقدیر جز زبان اوسِتی کنونی (در سواحل شمالی دریای سیاه) که باقیمانده زبان اقوام آلان هستند، دیگر زبان های سکائی از بین رفته اند. آنچه که مورد توافق اکثر دانشمندان است، این است که سکاها درست مانند هون ها یک زبان نه، چندین زبان داشتند. احتمالا در شرق اوراسیا زبان های ایرانی خوارزمی و سغدی و در غرب اوراسیا زبان های آلانی و اسکیتی-سارماتی با زبان های سکائی مرتبط هستند. این زبان ها در مجموع از زبان های ایرانی شرقی در دوره «ایرانی میانه» در هزاره یکم میلادی بودند که از آسیای میانه تا شمال دریای سیاه بطور بسیار پراکنده گسترده بودند (۴). سکاها بخاطر همین گستردگی کوچ هایشان، هم از نگاه تباری و هم زبانی با اقوام دیگر (مانند هون ها، سارماتی ها، یونانی ها، اسلاو ها) آمیزش یافته اند.

ولی ما نمی خواهیم به چیزی که نه حوزه تخصص من است و نه موضوع اصلی این صحبت هاست، بیش از این توجه کنیم. برای ما آنچه در این صحبت اهمیت دارد، خود زبان های گذشته و حال آذربایجان و ایران هستند و نه زبان ها و اقوامی که ممکن است از نگاه ژنتیک و یا زبانشناختی با ما و زبان های ما قوم و خویش باشند.

زبان سنگ نوشته‌های اورخون و ینی سئی با کدام زبان‌های کنونی ترکی خویشاوند است؟

این زبانی است که تا حد زیادی در امپراتوری «گوک تورک» رایج بود که در همان منطقه در شمال و شمال غرب چین قرار داشت. از نظر زمانی، این امپراتوری صد سال پیش از اسلام تا صد و پنجاه سال بعد از اسلام برقرار بود، یعنی اواخر ساسانیان و اوایل خلافت اسلامی در آسیای میانه و شرق ایران ساسانی. شاید نزدیک ترین شاخه ترکی به آن زبان، اویغوری و یا حتی جغتائی و یا ازبکی قدیم است. این درست زمانی است که اولین تماس‌ها و اولین نفوذها بین ایرانیان و قبایل ترک انجام می‌گیرد. زمان ساسانیان در شرق تماس‌ها خیلی مسالمت آمیز تر است، تجارت و رفت و آمد هست، آمیزش و وصلت‌ها هست، طبیعتاً دست اندازی هم هست. ولی به هرحال شاهد نفوذ زبان ترکی باستان و اویغوری قدیم به خوارزم و سُغد باستانی هستیم. در غرب، طوری که گفتیم، خزرها از قفقاز دست اندازی می‌کنند. البته نمی دانیم این‌ها را می‌توان واقعاً «ترک» حساب کرد یا نه.

بعضی مورخین گفته‌اند که «دده قورقود» اولین اثر به ترکی آذری است…

این ادعا نادرست است و پایه علمی ندارد. «دده قورقود» و یا «دده قورقوت» داستان زندگی قبیله‌ای اوغوز هاست. این یک داستان و یا حماسه است که قرن‌های طولانی بصورت شفاهی موجود بود تا اینکه اولین نسخه چاپی آن در یک کتابخانه آلمان پیداشد. پشت صفحه اول این نسخه نوشته شده که نسخه مزبور در قرن دهم هجری یعنی سیصد چهارصد سال پیش به کتابخانه احمد پاشا در استانبول وارد شده است. این داستان برای اولین بار در سال ۱۹۱۵ در استانبول چاپ شد. بنا براین افسانۀ «دده قورقود» بیشک اولین اثر ترکی نیست. ثانیا دلیل اینکه گفته می شود این یک افسانۀ آذری هست چیست؟ از مضمون این افسانه معلوم نمی‌شود که این حوادث در کجا رخ داده، آسیای میانه یا شمال خزر، یعنی جائی که اوغوزها پیش از کوچ به خراسان بصورت ایلی زندگی می‌کردند. حتی مرحوم دکتر هیئت هم در اثر معروف خود «سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی» (۵) داستان «دده قورقود» را جزو نخستین «آثار شفاهی ترکی آذری» می‌شمارد. این درست نیست. دکتر هیئت در همان اثر حتی خزرها را ترک حساب می‌کند. طوری که گفتیم، این موضوع هم واقعاً اثبات نشده که زبان خزرها چه بود. اصلاً از زبان آنها چیزی جز چند نام نمانده که زبانشناسان قضاوتی حتی محتاطانه بکنند، چه رسد به اینکه بگوئیم زبان آنها ترکی آذری بود. جغرافیای زیست و حاکمیت اصلی انها هم در شمال، شمال شرق و شمال غرب خزر بود و بجز بعضی دست اندازی ها، به آذربایجان نمی رسید.

نقشه معروف محمود کاشغری از قرن یاردهم، منبع ویکی پدیا

ادامه آن دوره «گوک تورک» در تحول زبان ترکی چیست؟

دویست سال پس از انشعاب و اضمحلال دولت گوک تورک، در همان منطقه آسیای میانه خانیگری قراخانیان ایجاد شد که آن هم تا سال‌های ۱۲۰۰ م. ادامه یافت. قراخانیان از آن جهت نقطه عطفی در زندگی و تاریخ ترکان بودند که اولا روند یکجا نشین شدن قبایل ترک دیگر شروع شده بود. ثانیا در این دوره دولتداری ترکی از حالت صرفاً و یا اساساً ترکی، آن هم ترکی شرقی برآمده همراه با قبول اسلام، تحت تأثیر فرهنگ و دولتداری ایرانی قرار گرفت. ترکی آنها هم وارد گردونهٔ نفوذ فرهنگ اسلامی، زبان فارسی و طبیعتاً عربی قرار گرفت. مهم ترین مراکز این دولت، کاشغر، بلاساغون و سمرقند بودند. در این دوره می‌بینیم که ترک‌ها با پیشروی به سمرقند و فراتر، یعنی جنوب تر از آن به سوی خراسان، در حال حرکت به سوی غرب و جنوب غربی و از جمله ایران و ترکیه کنونی هستند. این پیشروی با افزایش قبول اسلام هم مرتبط است.

آن ترکی دوره گوک تورک را برخی دانشمندان «ترکی باستان» و دیرتر ترکی دوره قراخانیان را «ترکی میانه» نامیده‌اند. اولین آثار ادبی ترکی «دیوان لغات الترک» و «قوتادقو بیلیگ» متعلق به همین دوره ترکی میانه یعنی دولت قراخانیان هستند. «دیوان لغات الترک» بقلم محمود کاشغری به عربی نوشته شده و لغات ترکی آن دوره را توضیح می‌دهد. این اثر از نگاه بررسی زبانشناختی و معلومات تاریخی در باره زبان‌ها و اقوام ترکی آن دوره بسیار مهم است. «قوتادقو بیلیگ» و یا «دانش سعادت بخش» اثر یوسف خاص حاجب نصیحت نامه‌ای برای شاهزاده قراخانی است. تاریخ تالیف هر دو اثر کم و بیش همزمان با شاهنامه فردوسی است.

آیا برآمدن ترکان در آسیای میانه به آذربایجان تاثیری داشت؟

نه هنوز. پیشتر هم گفتیم. سقوط ساسانی و غلبه خلافت اسلامی در و پیکر ایران را به روی اعراب در غرب و ترک‌ها در شرق باز کرد. از نظر سیاسی اتفاقاً ترک‌ها شاید در ایران وسیله موازنه‌ای در برابر حکام عرب هم شده‌اند. به هر تقدیر ترک‌ها که جنگجویان ماهری بودند، کمک کردند که قدرت سیاسی ایرانیان تحکیم شود، حتی اگر از طریق سلطنت ترکان غزنوی و سپس سلجوقی و غیره هم شد، شد.

قبل از اسلام هم روایت است که مثلاً در دوره انوشیروان یک عده از قبایل «گوک تورک» که از ساسانیان شکست خورده بودند در آذربایجان و دیگر نقاط ایران اسکان داده شدند. در زمان حمله اعراب نیز دسته هائی از ترکان به آذربایجان آمده‌اند (۵). اما اینها نمونه‌های منفرد هستند و در ترکیب قومی و زبانی آذربایجان و یا دیگر نقاط ایران تغییر مهمی نداده‌اند. تأثیر بزرگ ترکی با غزنویان در خراسان شروع شد و از نقطه نظر آذربایجان و زبان آن، دوره سلجوقیان نقطه عطفی در نفوذ و گسترش زبان ترکی در آذربایجان و از طریق آذربایجان در روم شرقی و یا بیزانس بود.

میتوانید خلاصه ای از گسترش قبایل ترک در ایران بدهید؟

گرهارد دورفر یکی از تورکولوگ‌های معدود غربی است که روی ترکی آذری کار کرده است. دورفر جریان غلبه سلجوقیان بر ایران و سپس روم و کوچ و استقامت ترک‌های اوغوز در سده یازدهم را این طور خلاصه می‌کند: «توران بر ایران پیروز شد» (۶). البته دورفر بهتر از همه می داند که این توصیفی مبتنی بر اساطیر است. خود توران طبق همین افسانه‌ها سرزمین فرزندان تور و افراسیاب بود، یعنی ایرانیانی که برخلاف فرزندان ایرج در آن سوی رودخانه آمو (جیحون، در آسیای میانه) به زندگی کوچندگی خود ادامه می‌دادند، ولی آنها همه به هرحال نوادگان جمشید بودند که سر سازگاری با همدیگر نداشتند.

به عالم واقعی برگردیم. دورفر در جای دیگری می‌گوید در قرن یازدهم اوغوزها که پرجمعیت ترین گروه ترک‌ها بودند، ابتدا خراسان، از آنجا بقیه ایران و بالاخره آناتولی را گرفتند و آن را پایگاه فتوحات گسترده و جدید خود نمودند.

خیلی ها تعجب میکنند. چطور شد که به غیر از آذربایجان، در خراسان ترکی خراسانی داریم، ترکمنی داریم، در مرکز ایران خلجی و در جنوب قشقائی داریم؟ ریشۀ این پراکندگی از کجاست؟

این کوچ ها و جابجائی ها را باید در یک روند دراز مدت، یعنی یک جریان پر پیچ و خم حدودا پانصد سالهٔ تاریخی تصور کرد. اگر چنین نکنیم، نمی توانیم بفهمیم که این پراکندگی زبان ها و لهجه های ترکی چگونه بوجود آمده است. از نظر کلی شما ۱۶۰۰ تا هزار سال پیش را جلوی چشمتان بیاورید: یک جریان بزرگ کوچ قبایل پروتو ترکی یعنی ترکی آغازین از شرق به غرب، یعنی از شمال چین، از مغولستان و سیبری جنوبی به سوی شمال دریای خزر، از آنجا به شمال دریای سیاه و اروپای شرقی. در این امواج کوچ و قبایلی که مرتبا هم با همدیگر و هم با قبایل و اقوام دیگر جنگ و در عین حال آمیزش می کنند، یعنی مثلا خزر ها و یا بلغار های اوراسیا را تجسم کنید. حالا نه اینکه اینها به معنای امروزی «ترک» بودند. احتمالا همان قدر که ارامنه و اوستین های سواحل دریای سیاه «ایرانی» بودند، خزرها و بلغار های آسیایی میانه هم «ترک» و یا با تعبیر علمی اش «ترکیک» بودند.

آنها در عرض ۵۰۰-۶۰۰ سالی که به سمت غرب کوچ کردند، هم در سرراه و هم در نقاط نهائی کوچ هایشان یکجا نشین شدند، با مردم بومی و محلی استقامتشان آمیزش یافتند و بالاخره دین و زبان و فرهنگشان هم متحول شد. خزر ها از بین رفتند، یعنی از بین نرفتند، بلکه با دیگران آمیزش یافتند، بلغار ها هم در سواحل دریای سیاه، یعنی حدودا بلغارستان کنونی رحل اقامت افکندند، با مردم محلی که اسلاو و بخشی هم یونانی بودند، اختلاط یافتند، کاملا اسلاوی شدند و زبانشان هم اسلاوی شد که امروزه به آن زبان بلغاری می گوئیم.

آن موج کوچ ها ۳۰۰-۴۰۰ سال پس از اسلام آرام گرفت و تمام شد.

موج دوم کوچ ها مربوط به یک شاخهٔ ترک های جنوبی بنام اوغوزها بود که پس از شکست ساسانیان و پیوستن ایران باستان به خلافت اسلامی شروع شد. آغاز این کوچ و اقامت ها از آسیای میانه و خراسان بود و اوج آن ۹۰۰-۱۱۰۰ سال پیش با غزنویان و بخصوص سلجوقیان شروع شد. بعد این کوچ همهٔ ایران را فرا گرفت و سپس به قفقاز، آسیای صغیر و یا ترکیۀ امروز، شمال عراق و سوریه هم گسترش یافت. در نتیجهٔ همین کوچ، اقامت و حکومت ترک زبانان بود که در تمام این سرزمین ها حکومت، و در برخی سرزمین ها زبان و حتی دین این سرزمین ها دگرگون گردید.

در همین ۵۰۰-۶۰۰ سال است که زبان اکثر مردم آذربایجان، بخشی از خراسان و مناطق معین و کوچکی از ایران مرکزی و جنوبی ترکی شده است. ترکی های اینها هم کم و یا بیش با همدیگر فرق دارند.

از آن انبوه قبایل اوغوز و سلجوقی که در قرن یازدهم میلادی ابتدا نیشابور و کل خراسان را فتح کردند، یک گروه کوچکتر وقتی به خراسان رسید، همانجا ماند و کوچ را ادامه نداد. بنظر دورفر (۷)، ریشهٔ «ترکی خراسانی» که امروزه گمان می رود تعداد گویشورانش یکی دو میلیون نفر باشد، از همان تاریخ است. گروه دیگری از این اوغوز ها که در خراسان مانده بودند، بعد از فتح خراسان به سوی شرق دریای خزر رفتند و آنجا را هم تسخیر کردند. اینها با مردم محلی جوش خورده، همان ترکمن های کنونی را چه در ایران و چه در جمهوری ترکمنستان بوجود آوردند. این را هم بگوئیم که ترکی خراسانی و ترکمنی برخلاف بعضی تبلیغات سیاسی که می شود، یکی نیست. از نگاه دستوری، یعنی مثلا صرف افعال، اینها دو گونۀ متفاوت ترکی هستند.

گروه بزرگ تر اوغوز ها به هوای تسخیر ممالک غیر مسلمان، یعنی ارمنستان و بیزانس مسیحی، به غرب کوچ نمودند. زبان آذربایجان و شرق قفقاز، صفحاتی از شمال عراق و سوریه و همچنین زبان و دین ترکیهٔ کنونی در همان جریان چند قرن کوچ و اقامت عوض شد. از این اوغوز ها یک عده دراوایل صفویان از آناتولی به آذربایجان باز گشتند.

عدهٔ دیگری از آذربایجان و مرکز ایران به سوی جنوب رفتند و زبان اوغوز جنوبی (قشقائی، ایناللو) را بوجود آوردند و عدهٔ از آن کوچکتری هم بطرف شرق بازگشتند که ریشهٔ گونه های ترکی کنونی در گلوگاه و خراسان شمالی از همان دوره است.

یک لهجهٔ فوق العاده کوچک اما از نگاه زبانشناسی مهم زبانی هم «خلجی» است که گویشوران آن بین قم و اراک پراکنده بودند ولی امروزه یا نگاه زبان استحاله یافته اند و یا حدود هزار نفر گویشور آن باقی مانده است. گفته می شود این زبان مشخصاتی متفاوت از زبان و لهجه های اوغوزی دارد. خلجی در قرن بیستم از سوی تورکولوگ های آلمانی و بویژه گرهارد دورفر کشف شده و ویژگی های زبانی آن به ثبت رسیده است. گفته می شود خلجی زبان طایفه ای از اوغوز های شرقی بوده که احتمالا در قرن سیزدهم در اثر فشار و حملات مغول به ایران مرکزی کوچ کرده اند.

از آن دوره به بعد ادبیات ترکی چگونه تحول یافت؟

پیشتر گفتیم که برخلاف قراخانیان که در کاشغر و مناطق بزرگتر آسیای میانه امپراتوری نسبتاً بزرگی برپا کرده بودند، غزنویان و سلجوقیان اهل خواندن و نوشتن نبودند و چنین سنتی هم نداشتند. بنا بر این گویشوران تازه رس ترکی، هم زبان و فرهنگ سرزمین و ملت جدید یعنی ایران را بعنوان زبان و فرهنگ ادبی و دولتی خود قبول کردند و هم به مدت حدوداً دویست سال فقط صاحب ادبیات شفاهی بودند. داستان‌های حماسی «دده قورقود» که حکایت از زندگی قبیله‌ای ترکان دارد و احتمالاً مربوط به همین دوره است، مدت‌ها بعد، در قرن دهم هجری (پانزدهم م.) برای اولین بار به رشته تحریردر آمد.

این هم طبیعی است، چونکه امکان هم نداشت سلجوقیان، امروز در خراسان و دیگر ولایات و در ضمن آذربایجان بر سر کارآمده باشند و مردم فردا شروع به نوشتن کتاب‌های شعر به ترکی بکنند. مردم محلی آذربایجان هم که هنوز ترکی زبان نشده اند. یاقوت حموی، مورخ و سیاح یونانی تبار از قسطنطنیه یعنی استانبول بعدی که اسیر افتاده و مسلمان شده بود، در دوره مغول و یا مدتی بعد از آن در باره زبان آذربایجانیان نوشت: «آنها (مردم آذربایجان) زبانی دارند که آذری گویند و جز خودشان نمی‌فهمند» (۸). این تقریباً ۲۰۰-۲۵۰ سال بعد از آمدن سلجوقیان است. تغییر زبان کار ده-بیست سال نیست. طبیعتا ادبیات هم در این دوره بسیار کم است، بخصوص اینکه اکثر نوآمدگان زندگی قبیله ای دارندو یکجا نشین نیستند. تولید ادبیات مکتوب کار یکجا نشینان است، نه قبایل کوچنده.

اولین گام‌های ادبیات مکتوب ترکی آذری بعد از حمله مغول در قرن سیزدهم شروع شد و بخصوص با آغاز سلطنت صفویان در اوایل قرن شانزدهم یعنی حدوداً پانصد- ششصد سال پیش بارور گردید.

ادبیات ترکی (چه درایران و چه در روم) از ابتدا تحت تأثیر شدید زبان و ادبیات فارسی بود. اکثریت بزرگ ادیبان و نویسندگان ترکی آذری دو زبانه بودند، یعنی هم به فارسی و هم به ترکی می‌نوشتند. برخی، بخصوص روحانیون آذری، حتی سه زبانه بودند یعنی به عربی هم می‌نوشتند و گاه صحبت هم می‌کردند.

ادبیات ترکی آذری را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد:

یکم، از قرن سیزدهم تا عهدنامه‌های گلستان و ترکمنچای در قرن نوزدهم که منتج به الحاق قفقاز به روسیه شد، دوم، از قرن نوزدهم تا دوره پهلوی در ایران و حکومت شوروی در قفقاز، و سوم، از پهلوی تا کنون در ایران و از دوره شوروی تا کنون در قفقاز.

البته بعضی‌ها بخاطر اهمیت سیاسی دو حادثه دیگر یعنی اشغال آذربایجان ایران از سوی شوروی و حکومت یکساله پیشه‌وری در ایران و پنجاه سال بعد اعلان استقلال جمهوری آذربایجان بدنبال فروپاشی شوروی در اوایل سال‌های ۱۹۹۰، تقسیم بندی‌های دقیق تر دیگری هم می‌کنند، چرا که بنظر آنها این حوادث سیاسی به تحولات مربوط به زبان در ایران و قفقاز تأثیر مستقیم داشته است.

اولین شعر ترکی آذری کدام است؟

ظاهراً نخستین اشعاری که به زبانی نزدیک به ترکی آذری سروده شده، به قلم عزالدین اسفرائینی معروف به «حسن اوغلی» و یا «پور حسن» است که به فارسی و عربی شعر می‌سروده و چند شعر ترکی نیز از او مانده است (۶). این مربوط به تقریباً ۷۰۰ سال پیش است و مولفش هم از خود آذربایجان نیست، بلکه از اسفرائین در خراسان شمالی است. نزدیکی لهجه‌های ترکی خراسان، افشار، آذربایجان و شمال عراق در ابتدای تولیدات مکتوب ادبی چیزی طبیعی بود چراکه کوچ ترک‌ها هنوز ادامه داشت.

و اما اولین شاعری که به گفته دورفر «بیشک اصلیت آذری (و نه آناتولیائی شرقی و یا خراسانی) دارد، عماد الدین نسیمی (حدودا ۱۳۶۹-۱۴۰۴) است» (۷). او بخاطر اندیشه‌های حروفی اش به صورت فجیعی در حلب سوریه به قتل رسید. شاعر دیگری که قبل از صفویان شهرتی پیدا کرده بود، قاسم انوار است که یکی از شاگردان شیخ صفی الدین اردبیلی است. او در سال ۱۳۵۶ در سراب به دنیا آمد و در تبریز تحصیل کرد. اشعار قاسم انوار اصولاً به فارسی است اما او برخی اشعار ترکی هم دارد.

در دوره قراقویونلوها و بخصوص صفویان شاهد رواج وحتی اوج نسبی زبان و ادبیات مکتوب ترکی آذری هستیم. مشهورترین نام‌های این دوره هم طبیعتاً محمد فضولی بغدادی و خود شاه اسماعیل است که با تخلص «ختائی» (و یا «خطائی») شعر می‌گفت. فضولی که از ایل ترک زبان «بیات» بود به عربی، فارسی و ترکی شعر سروده و شاه اسماعیل به فارسی و ترکی. فضولی البته برجسته ترین شخصیت هنر شعر ترکی است…

اولین صفحات کتاب حدیقةالسُعَداء (به ترکی آذربایجانی): اثر ‏محمد فضولی‏ – کتابخانه مجلس شورای اسلامی ایران

فضولی شاعر آذربایجان است؟

نه از نگاه جغرافیائی و محل تولد و زیست. فضولی زاده حله در عراق امروزاست. در بغداد و بعداً اکثرا در کربلا مانده و همانجا هم فوت کرده است. مطمئن نیستم، اما بنظرم اصلاً به آذربایجان سفر هم نکرده است. اما شعر فضولی را از نگاه زبان، جزو شاخه آذری ترکی اوغوزی حساب می‌کنند و این تا حد زیادی درست هم هست.

در نمونه زبان عزالدین اسفرائینی هم دیدیم. این دوره، هنوز هم دوره کوچ‌های قبایل و طوایف ترک زبان اوغوز است. زبان های این قبایل مثل امروز به آن معنی از همدیگر جدا و متمایز نشده بود. زبان فضولی البته عیناً مانند ترکی آذری امروزی نیست. در ترکیه هم اکثراً فضولی را جزو شعرای ترک می‌شناسند که بنظر من آن هم درست است، چرا که آن وقت‌ها فرق میان باصطلاح «ترکی عجمی» و یا «ترکی قزلباشی» (ایرانی) و «ترکی رومی» (عثمانی بعدی) بسیار جزئی بود.

اما دیگر در قرن شانزدهم یعنی دوره زندگی فضولی و شاه اسماعیل می‌توان دید که شاخه‌های ترکی اوغوزی بتدریج از همدیگر جدا می‌شوند. شاید اینطور بگوئیم: تا زمانیکه دولتداری ایران صفوی و عثمانی به آن صورت جدا نشده و جا نیافتاده، رفت و آمدها و کوچ‌ها و جابجائی‌های سیاسی در حاکمیت بر مناطق این طرف و آن طرف ادامه دارد و ترکی‌های گوناگون اوغوزی به همدیگر خیلی نزدیک ترند. دوره قراقویونلوها و اوایل صفوی همین طور است. بعد از استقرار صفوی و عثمانی و به ویژه خصومت‌های شیعه و سنی که باعث عمیق‌تر شدن جدائی‌ها شد، ترکی‌های دو طرف یعنی آذربایجان ایران و عثمانی هم بیش از پیش از همدیگر فاصله گرفتند، در حالیکه مثلاً دویست سال قبل از آن، مثلاً زمان مولانا جلال الدین بلخی و یا رومی فرق چندانی بین این دو گونه ترکی نبود.

مولانا جلال الدین ترک زبان بود؟

نه… مولانا از بلخ افغانستان بود که با پدرش از راه مکه به قونیه («ایکونیوم» در بیزانس سابق) آمده بود. این هم درست زمان حملات و کوچ‌های قبایل ترک به آذربایجان و بیزانس. بعد هم حمله مغول بود. تصور کنید که مردم بومی قونیه و کلاً بیزانس هم اغلب یونانی زبان بودند. همه چیز گواه آن است که مولانا فارسی زبان بوده است. طبیعتاً بخاطر تحصیلات دینی، عربی هم میدانست. اما اصلاً معلوم نیست زبان مادری و پدری اش چه بود.

بنظر می‌رسد برای خود مولانا که گفته بود «ای بسا هندو و ترک همزبان/ای بسا دو ترک چون بیگانگان»، این موضوع اصلاً مهم نبود و دلیل افتراق بین انسان‌ها شمرده نمی‌شد.

می دانیم که مولانا همه اشعارش را به فارسی سروده است. حدود ۱۷ قطعه شعر ترکی هم هست که به مولانا نسبت داده می‌شود. اما فرزندش «سلطان ولد» اشعار ترکی دارد، اگرچه بیشتر اشعار او هم فارسی و بخشی هم عربی هست. خود مولانا در جائی می‌گوید «اگرچه ترکی نمی دانم اما اقلاً می دانم که به آب سو می‌گویند…». منظورم این دوبیت است که نمی دانم صحت منسوبیتش به مولانا چقدر راست آزمائی شده:

ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح، تو
آیی به حجره من و گویی که گل، برو
تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب، سو

که البته «گل» را هم بجای «بیا» به اشتباه «برو» گفته است، که مهم هم نیست.

اگر به محیط اجتماعی-سیاسی شرق ترکیه در زمان زندگی مولانا یعنی حدوداً ۷۵۰-۷۰۰ سال پیش نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هرکس آن موقع در ترابوزان و یا قونیه کنونی زندگی می‌کرده و مانند مولانا از «ملک عجم» هم آمده، حتماً در زندگی روزمره اش با زبان یونانی و ترکی هم سروکار دارد و دستکم چیزهائی یاد می‌گرفته است. مولانا هم روایت است که تاحدی ترکی و یونانی می‌دانسته، البته احتمالاً شکل شفاهی و محلی این دو زبان را.

اگر بخواهیم به این بخش صحبت یک نقطه بگذاریم باید به تأثیر بزرگ فضولی به تقریباً همه شاعران ترکی سرای ایران و ترکیه و حتی آسیای میانه اشاره کنیم. خود فضولی هم زیاد تحت تاثیرغزلسرائی حافظ بوده است. خودش هم می‌گوید که «لفظ ترکی برای نظم موزون و قافیه زیاد مناسب نیست، اما او می‌خواهد کاری کند که گل شعر ترکی شکوفه کند…»

اول سببدن فارسی لفظیله چوخدور نظم کیم
نظم نازک ترک لفظیله ایکن دشوار اولور
منده توفیق اولسا بو دشواری آسان ایلرم
نوبهار اولقاج دیکندن برگ گل اظهار اولور

ترجمه: «علت اینکه نظم به لفظ فارسی زیاد است اینست که/(نوشتن) نظم نازک (لطیف) به ترکی دشوار است/اگر توفیق دست دهد من این دشوار را «آسان خواهم کرد/وقتی نوبهار شد، برگ گل از خار ظهور می‌کند.»

به راستی هم فضولی به بهترین وجه از عهده این مشکل بر می آید و بنیاد غزلسرائی ترکی را می‌گذارد. بعد از او بسیاری دیگر مانند صائب تبریزی (وفات: ۱۶۷۰) غزلسرایی ترکی را ادامه داده‌اند. البته صائب اگرچه اکثرا شعر فارسی سروده، اما چندین غزل ترکی هم دارد.

دلیل اینکه فضولی از سرودن شعر به سبک سنتی ایرانی یعنی با وزن و قافیه بخصوص در غزل بعنوان «مشکل» صحبت می‌کند این است که اصولاً سرودن غزل به سبک و شکلی که مثلاً حالت عالی اش غزلیات حافظ است، واقعاً هم کار آسانی نیست. ثانیاً تا آن وقت همچو سنتی در ادبیات ترکی نبود و تاره تازه پا می‌گرفت. ثالثاً هم بنظر من از نظر طول مصوت‌ها سنت شعرسرائی فارسی طوری پیش رفته که کشیدن و کوتاه تلفظ کردن این یا آن مصوت در این و آن واژه چیزی عادی شده اما در ترکی این سنت آن وقت جا نیافتاده بود و بعدها هم جا نیافتاد طوری که اکثر شعرای ترکی سرا به اوزان و اسلوب فولکلوریک و نسبتاً ساده‌تر دوبیتی‌ها و رباعی‌های «بایاتی» و یا «قوشما» (الف، الف، الف، ب/ج، ج، ج، ب) میل کرده‌اند که وزن و قافیه «هجائی» دارند. شاید از همین جهت هم هست که وقتی یک غزل ترکی می‌خوانید حس می‌کنید که ساختار و واژگان اصلی آن، بیشتر از ترکی، فارسی است که درست است. اما وقتی بایاتی و قوشما می‌خوانید حس می‌کنید این قبیل اشعار «بیشتر ترکی» است تا غزلیات ترکی.

منابع

(1) Windfuhr, G. : Dialectology and Topics, in: Windfuhr, G. : The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 42-45

(۲) در مردم شناسی کلاسیک، نامی که بیشتر از همه بعنوان مرجع اصلی در بررسی های مربوط به هون ها شمرده میشود اوتو منخن-هلفن و این اثر اوست که در این مقاله هم مرجع اصلی اطلاعات در مورد هون ها بشمار میرود:
Maenchen-Helfen, O. J.: The World of the Huns – Studies in Their History and Culture, University of California Press, 1973

(3) Johanson, L.: The History of Turkic, in: Johandon, L. and Csato, Eva A. : The Turkic Languages, New York 2006, p. 81

(4) Hansen, V. (2005). «The Tribute Trade with Khotan in Light of Materials Found at the Dunhuang Library Cave» (PDF), Bulletin of the Asia Institute, 19: 37–46

(۵) هیئت، جواد: سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی، چاپ سوم، تهران ۱۳۸۰، ص ۱۷۰-۱۷۱، ص ۱۷۸

(6) Doerfer, G.: Azerbaijan viii. Azeri Turkish, in Encyclopaedia Iranica Online, retrieved on Sep. 22, 2016

(7) Doerfer, G.: Turkic Languages of Iran, in: Johanson, L. and Castao, E.: The Turkic Languages, New York, 1998, pp. 276-277

(۸) حموی، یاقوت، معجم‌البلدان، جلد اول، چاپ لایپزیک، ۱۸۶۶، ص ۱۷۲

more-e1497357658356

این مقاله بخشی از کتاب «تحول زبان آذربایجان در گذر زمان» است:

کتاپ چاپی «تحول زبان آذربایجان» برای خرید از موسسه آمازون



دسته‌ها:زبان آذربایجان در گذر زمان

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: