سیدهای ایران: (4) اشتغال و نفوذ محلی

«- شما را به جدم، به من مظلوم و فقیر کمک کنید!» (مجله ملانصرالدین، ش 12، ب ت)

اشتغال سید ها

میسیونر آمریکائی ساموئل ویلسون که خود مدتی طولانی در ایران و بخصوص تبریززندگی کرده بود، در سال 1890 در باره سید ها می نوشت: «بسیاری از آنها انسان های متمول و محترمی هستند، با اینهمه در یک مملکت داشتن چنین قشری که بدون هیچ دلیلی صاحب امتیازباشد، کار درستی نیست» (31). اما همه سیدها مرفه و ثروتمند نبودند. در هر قشر و طبقه مردم ممکن بود با سیدها روبرو شد. در واقع اکثر آنان مجبور بودند برای ادامه حیات خود به کاری اشتغال داشته باشند. البته از آنجا که قاطبه مردم آنها را انسان های مقدسی می شمردند، کاراکثر آنان به نوعی مربوط به دین و مذهب می شد. محسن صدر می نوشت اکثر سیدها ملا بودند و گذران خود را با روضه خوانی تامین می نمودند (32). بعضی ها موذن و خادم مساجد بودند. اگر در شهر و یا روستائی امامزاده ای موجود بود، مقام خادمی آن ترجیحا به یک سید سپرده می شد. سیدها زیارت های گروهی به عتبات و بخصوص مشهد را نیز ترتیب می دادند. حدودا دوماه مانده به آغاز سفر، سیدها سراغ مومنین را گرفته، برای زیارت، داوطلب جمع می کردند. سیدی که سفر را ترتیب می داد، پس از آنکه تعداد کافی زوار داوطلب را یافت، به سراغ هر یک از آنها می رفت، به آنها اطمینان می داد که سفری بیخطر و شایسته رضایت الهی به مرقد امام رضا خواهند داشت و از هرکدام از آنها مقدار معینی پول می گرفت. او قول می داد که حرکت ستارگان را بررسی کرده مطابق با علم نجوم در روزهای خوش یمن به حرکت قافله ادامه خواهد داد، سر راه تنها و تنها در بهترین و ارزان ترین منازل توقف خواهد نمود و زوار را از چشم نحس انسان ها و اغوای شیطان حفظ خواهد کرد…» (33)

وقتی زوار به مشهد می رسیدند، گروهی از ملاها و سید ها آنها را پیشواز می گرفتند. یک گروه عبارت از سیدها از ورودی مرقد امام رضا به آنها کمک می نمودند تا دعاهای لازم را به تقلید از آنها به عربی بازگو کنند و بعد به آنها شرح می دادند که مراسم زیارت مرقد چگونه است.

سیدها در مراتب عالی روحانیت شیعه نیز حضور داشتند. مالکلم با در نظرداشت دو دهه نخست قرن نوزدهم (حدودا دویست سال پیش، -م.) می نوشت: «کم و بیش همه روحانیت در ایران از سید ها تشکیل می شود» (34) و پولاک در سال 1860 حتی بصورتی مبالغه آمیزعلاوه می نمود که «تنها سیدها می توانند مجتهد، شیخ الاسلام و یا امام جمعه شوند» (35). بنظر می رسد که سادات همچنانکه بر اداره امور دینی عتبات حاکم بودند، در دوره قاجار اکثر مناصب و مقام های روحانیت کشور را نیز در دست خود داشتند. ظاهرا در تمام قرن نوزدهم نیز این وضع ادامه یافته است. باصطلاح «سادات عالی» که طبقه برتر سادات بودند، بالاترین مقام های دینی کشور و مقام های دولتی-دینی را در اختیار داشتند و حتی برخی حاکم ها هم سید بودند .

اما در کارهای دیگر نیز حضور سید ها را می بینیم. مثلا برخی کدخداها، مالکین و روستائیان و حتی برخی صراف ها هم سید بودند. در تهران صرافی بنام حاج سید اسماعیل زندگی می کرد که ثروت معینی داشت، اما شهرت زیادی یافته بود، چراکه مردم همه طبقات به امانتداری او اعتماد کرده در ازای مبلغ معینی، پول خود را برای نگهداری به او می سپردند (36). میان تجار هم شاهد برخی سیدهای ثروتمند مانند میرزا قومای بهبهانی در اوسط دوره قاجاریان (سال های 1840) هستیم که مدتی حتی حکومت بهبهان را بدست گرفت.

اما اکثریت فقیرتر سیدها، به غیر از روضه خوانی و دعانویسی، کارهای عادی مانند زراعت، پیشه وری، سربازی و حتی خدمتکاری انجام می دادند.

علاوه بر این، مسئولین دولتی و مذهبی هرمحل معمولا یک گروه لوطی نیز زیر دست داشتند که در موارد مختلف از آنها استفاده می کردند. از آن جمله بود موارد راه انداختن معرکه بر ضد مخالفین و یا پخش شایعه و برگزاری تظاهرات و زخمی کردن و گاه نیز حتی قتل آن اشخاص. در این گونه موارد نیز حضور سید ها در جمع لوطیان، بدست آوردن نتیجه عملی را آسانتر می نمود. (37) در ژانویه سال 1909 هنگامی که کسی می خواست چندین صندوق چای را از گمرک بندری بوشهر وارد کشور کند، خواست اظهار نامه ای ساختگی به اداره گمرک تحویل دهد و به همین جهت مامور اداره گمرک آن صندوق های چای را مصادره نمود. صاحب صندوق های چای به شیخ علی دشتی که یکی از ملاهای محل بود شکایت نمود و شیخ هم چندین سید را به اداره  گمرک فرستاد تا سروصدا راه بیاندازند. و همین طور هم شد. اما پیش از آنکه کار ها ازکنترل خارج شوند، رئیس اداره گمرک مبالغی بعنوان «پیشکش» به سیدهای مزبور پرداخت نمود و با این ترتیب غائله خوابید. در حادثه دیگری در مارس همان سال رئیس گمرک بوشهر  به یکی از همان سیدها پیشاپیش 250 تومان داد تا از وقوع اعتراض و شورشی جدید بر ضد اداره گمرک جلوگیری نماید. (38)

کارهائی هم بود که سیدها برای انجام آن مناسب تر از دیگران بودند. مثلا مسئولان دولتی و دینی برای اجرای احکام قضائی و از جمله وصول بدهی یکی به دیگری در کنار «محصل» ها و فراش ها، از سید ها نیز استفاده می کردند، چرا که مردم با سیدها با تندخوئی رفتار نمی نمودند و مثلا نوکران فرد بدهکار جرات نمی کردند اقدام به کتک زدن سیدهائی نمایند که برای وصول بدهی آمده بودند. به همین دلیل بود که مظفرالدین میرزا ولیعهد قاجار زمانی که حاکم آذربایجان بود به سید ها دستور داده بود که «به صورت دسته های بزرگ به  کوچه و بازار درنیایند». ا همچنین امر کرده بود که «تجاری که  ارباب این سید ها هستند، حق ندارند آنها را مامور وصول بدهی های مردم کنند.» (39)

نفوذ محلی سیدها

نفوذ و اعتبار سیدها بیش از همه در محل زندگی خود آنان به چشم می خورد واگر سیدی وابسته به تبار معتبری مانند طباطبائی ها و غیره  بود، نفوذ او متناسبا بیشتر و اعتبارش بالاتر از دیگران به شمار می رفت. به همین ترتیب سید های «رضوی» که از تبار امام هشتم رضا شمرده می شدند، بخصوص در مشهد نفوذ و اعتبار بسیار بلندی داشتند و در مقایسه با دیگر سادات، تعداد بسیار کمتری از آنان برای امرار معاش خود ناچار به کار کردن بود.

در بسیاری شهرها یک طایفه مانند سادات محلات و  یا سادات فراهان اراک موجود بود که هرکدام عبارت از چندین خانواده بودند. در شوشتر اکثریت خانواده های بالا دست و نخبگان عبارت از سیدها بودند. در سبزوار سید های عربشاهی این طایفه حاکم را تشکیل می دادند که همه از یک قبیله بخصوص عربشاهیان ریشه گرفته بودند. یکی از همین عربشاهی ها تولیت مرقد یحیی فرزند موسی بن جعفرامام هفتم شیعیان را برعهده داشت. این طایفه عبارت از حدود صد خانواده بودند که در سبزوار و اطراف آن می زیستند. این خانواده ها با وجود اختلافات داخلی میان خود، خارج از طایفه خود، ظاهری متحد و  یکپارچه از خود نشان می دادند. آنها رئیسی داشتند که تمام طایفه به او اطاعت می کرد. در سبزوار همه و هرکس، چه ملا و حاکم و چه مامور دولت نیازمند حمایت عربشاهی ها بود و مردم نیز کوشش می نمودند که رضایت آنها را جلب کنند. اگر عربشاهی ها با کسی و در مورد چیزی از در مخالفت در می آمدند، آن کار و یا آن شخص دچار مشکلات می شد. هر وقت آنها مجلسی می گذاشتند، همه به آنجا می رفتند. از نگاه اشتغال، عربشاهیان زمیندار، زارع، ملا، طلبه، عالم و تاجر بودند. در عین حال وقتی یک عربشاهی قولی می داد، آن را بجا می آورد. آنها به مردم کمک می کردند. اگر آنها می خواستند، بازار بسته می شد. هر تصمیمی که می گرفتند، عملی می گردید. حجه الاسلام های معتبر در مقابل آنها تعظیم می کردند و دولتیان از پی دوستی با آنها بودند، چونکه می دانستند بدون رضایت آنها کاری در سبزوار به پیش نخواهد رفت. اما با اینهمه قدرت و نفوذ، گفته می شد که عربشاهی ها از این موقعیت خود سوء استفاده نمی کردند. (40)

نتیجه گیری برای بحث

در بخش های گذشته این بررسی دیدیم که سیدها گروهی از مردم هستند که خود را از تبار پیامبر اسلام از طریق دختر او و همسر علی یعنی فاطمه می شمارند. بسیاری انسان ها درست بخاطر همین فایده هائی که سید بودن با خود به همراه دارد (از قبیل برتری های مالی، مادی، حقوقی و مصونیت از توبیخ و مجازات) ادعای سیادت کرده اند تا از این امتیاز ها بهره مند گردند. از این جهت ازهمان اوایل اسلام، نظامی برای ثبت، هماهنگی و مدیریت سیدها تاسیس شد. اما در طول صدها سال فرصت های بسیاری برای طرح ادعاهای دروغین سیادت پیدا شد و بسیاری هم از این فرصت ها سود جسته به دروغ خود را همچون «سید» معرفی نمودند.

در ابتدای دوره قاجار به نظر نمی رسد که نظامی سرتاسری در تمام ایران برای نظارت بر کار سیدها تاسیس شده باشد. احتمال دارد این کار در سطح محلی انجام یافته باشد. تنها در سال های 1870 است که ناصرالدین شاه نوعی نظارت سرتاسری بر قشر سادات را دوباره برقرار کرد. سیدها عمامه های سبز و یا آبی تیره بر سر می گذاشتند و یا کمربندهای سبز می بستند و از سوی اکثرمردم با عزت و احترام پذیرفته می شدند. آنها، هم به مردم روضه خوانی و دعا و طلسم نویسی تقدیم می کردند و هم با اصرار از جماعت پول طلب می نمودند. همچنین به جهت تصور عمومی مبنی بر مقدس بودن سادات، آنها نقش معینی در حل اختلافات و مشکلات گوناگون مردم بازی می نمودند. اگرچه سیدها بیشتر از همه در رابطه با امور دینی و مذهبی فعالیت می کردند، اما آنها در دیگر سطوح و حوزه های زندگی و فعالیت اجتماعی نیز حضور داشتند. بسیاری از آنها تنها در ازای پول کاری را انجام می دادند، گستاخ و پیوسته طلبکار بودند. اما بسیاری از سیدهای دیگر هم انسان هائی خیرخواه، یاری رسان و متواضع بودند و یا مخلوطی در میان این دو طبقه به حساب می آمدند. در این معنا، سیدها آئینه ای از رنگارنگی جامعه ایرانی در آن دوران بودند و با این ترتیب نشان می دادند که با وجود تصور عمومی مبنی بر تقدس سادات، آنها نیز مانند دیگران انسان هائی معمولی بودند. دگرگونی های عمیقی که از سال های 1920، یعنی دوره رضا شاه به بعد در جامعه ایرانی رخ داد، باعث کاهش اهمیت مراسم مذهبی، تغییر لباس و افزایش و گسترش تحصیلات جدید گردید. در نتیجه، آن نقش اجتماعی و عزت و احترام بخصوص نسبت به سادات نیز کاهش یافت، تا جائیکه امروزه بسیاری سیدها اصلا نمی خواهند حتی اشاره ای به سید بودن خود کنند.

پایان


منابع

(31) Wilson, Persian Life and Customs. New York, 1895, p. 205
(32) صدر، همانجا، ص 25
(33) Ferrier, ibid, p. 56
(34) Malcolm, II, p. 573
(35) Polak, ibid, I, p. 325
(36) صدر، همانجا، ص 125
(37) Wilson, A.T., Southwest-Persia. Letters and Diary of a Young Political
Officer 1907-1914, Oxford, 1941, p. 316
(38) Political Diaries of the Persian Gulf, 17 vols., Slough: Archive Editions, 1990, III, pp. 423, 491
(39) Floor, Willem, Bankruptcy in Qajar Iran, in: ZDMG 127 (1977), pp. 68, 73
(40) غنی، قاسم، یادداشت های دکتر قاسم غنی، نُه جلد، تهران، 1367، ص 28-29

 



دسته‌ها:رنگارنگ, سیدهای ایران