بنده از سال ۱۹۷۰ تا کنون ابتدا شش سال در دانشگاه آنکارا و سپس ده سال در دانشگاه کلن آلمان با زبانشناسی و شرق شناسی از جمله زبان و تاریخ فارسی، ترکی، آلمانی و انگلیسی (و تا حدی عربی) مستقیما سر و کار داشته ام. حتی بعد از آنکه از کار دانشگاهی به کار رسانه ای گذشتم، در جنب کار روزمره هیچ وقت از خواندن و نوشتن و تحقیق در مورد زبان و ادبیات و تاریخ دست نکشیدم. اما باید اعتراف کنم که تا کنون نمی دانستم انگیزۀ اصلی بعضی از هموطنان قومگرای ما چیست که هر از گاهی می گویند آذربایجان بیش از ۷-۸ هزار سال است که تُرک و تُرک زبان است.
البته در ترکیه و مخصوصا اگر زبان، ادبیات و تاریخ خوانده باشید، می دانید که در دورۀ آتاترک یعنی بعد از شکست و سقوط عثمانی و اعلام جمهوری ترکیه، تئوری های عجیب و غریبی بصورت سیاست رسمی در آمده بود. طبق آن تئوری ها ادعا می شد که منشاء همه زبان های دنیا ترکی است و فرهنگ ترکی که از آسیای میانه آمده، غنی ترین، بهترین و قدیمی ترین فرهنگ تاریخ بشریت است و غیره. البته ما آن وقت ها می دانستیم که این تصورات اگرچه جدی نیست ولی به هر حال بین مردم ریشه دوانده، اما دیگر بطور رسمی فراموش شده است،
اما تا ۱۹۳۶ و فوت آتاترک اینها که حالا شوخی و مسخره بنظر می رسد، به راستی سیاست فرهنگی جمهوری جوان ترکیه بود. ما تا حدی می فهمیدیم که ترکیۀ جوان برای تشویق روحیۀ شکسته مردم که در جنگ با بریتانیا و دیگر متحدین شکست خورده بودند، نیاز به تقویت جدی روحیه داشته و باید به گذشته اش افتخار می کرد و به آینده اش امیدوار می بود.
بنا بر این تا این اواخر تصور من همیشه این بود که دیگر اینها از رواج افتاده و حالا از آن صحبت هائی شده است که مدعیان و شنوندگان خودشان هم می دانند نیمه خیالبافی و نیمه شوخی است. تا اینکه اخیرا با اصرار یکی از همین هموطنان کتابی موسوم به «تاریخ قدیم ترکان ایران» به قلم محمد تقی زهتابی را خواندم که تا همین یکی دو ماه قبل برایم نا آشنا بود. حالا تصور کنم تا حدی می فهمم که پایۀ باصطلاح «تئوریک» آن تصورات مربوط به ۷-۸ هزار سال قدمت ترکی در آذربایجان از کجاست و تصورات پان ترکیست های ما چرا و در چه مواردی حتی با تصورات پان ترکیست های معاصر تر ترکیه هم فرق می کند، چونکه در ترکیه دیگر کسی این تئوری ها را مطرح هم نمی کند.
شما چه در منابع و ماخذ دانشگاهی اروپائی، آمریکائی و روسی نگاه کنید و چه محققین جدی و دانشگاهی ترکیه را بخوانید خواهید دید که در بارۀ اقوام ترک زبان و کوچ آنها از آسیای مرکزی به ایران، ترکیه و شمال عراق کنونی اتفاق نظرکامل بر آن است که یکم: مسکن اصلی و اولیه اقوام ترک زبان در آسیای مرکزی یعنی شمال شرق ایران تا مرز های چین و مغولستان و حتی رو به شمال یعنی سیبری بوده و دوم: این اقوام که تقریبا همگی بصورت کوچنده و عمدتا از طریق گله داری زندگی می کرده اند، پیوسته و بخاطر شرایط طبیعی و یا سیاسی (یعنی زدو خورد، پیروزی و مغلوبیت هر قوم در مقابل قوم دیگر) در حال حرکت و کوچ از یک منطقه به منطقۀ دیگر بوده اند. بخش بزرگی از آنها یعنی اوغوز ها که سلجوقیان و افشاریان شاخه های مهمی از آنها بودند، از قرن دهم م. به بعد از آسیای مرکزی به طرف افغانستان و خراسان کنونی و از آنجا به تمام ایران، قفقاز، شمال عراق و ترکیۀ کنونی کوچ کرده و در عرض چندین صد سال بعد در این مناطق سکنی گزیده اند. در نتیجۀ این جابجائی قومی ۵۰۰ ساله، ترکیب اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تمام این کشور ها یعنی افغانستان، ایران، قفقاز و ترکیه رنگ و جهت دیگری گرفته و در عین حال زبان بخشی از افغانستان و خراسان، تقریبا تمام آذربایجان، تکه هائی از شمال عراق و اکثریت ترکیۀ کنونی تبدیل به ترکی شده است.
البته قبل از اسلام و در دورۀ ساسانیان، بخصوص در اثر حملات و نفوذ خزریان از ناحیۀ شمال دریای خزر و قفقاز شمالی تماس هائی بین ایرانیان و اقوام خزر (که احتمال می رود به اقوام هون نزدیک بوده اند) وجود داشته و بدین ترتیب زبان و فرهنگ «پیشاترکی» به نواحی مرزی ساسانی در قفقاز هم نفوذ کرده است. اما ظاهرا این نفوذ به درجه ای نبوده که زبان و فرهنگ اکثریت مردم را در قفقاز تحت تاثیر خود قرار دهد. این در حالیست که خزر ها از آذربایجان یعنی جنوب رود ارس خیلی دور تر بوده اصولا در این منطقه چندان نفوذی نذاشته اند.
در محافل دانشگاهی و حتی سیاسی غرب و روسیه وحتی ترکیۀ کنونی من کسی را ندیده ام و کتابی جدی نخوانده ام که خلاف این را بگوید و مثلا، مانند آنچه که آقای زهتابی بر پایه گمانه زنی و آرزوی خود نوشته اند، ادعا نماید که تاریخ ترکان ایران تا هشت هزار سال قدمت دارد. حال چرا آقای زهتابی چنین باور می کنند؟ چونکه بنظر آقای زهتابی ازعیلامیان و سومریان گرفته تا اورارتو و ماد ها وهوریان، همه و همه تُرک و یا دستکم با ترک ها خویشاوند بوده اند.
البته من نمی خواهم مانند بعضی ها کار آکادمیک آقای زهتابی را صرفا به این جهت مشکوک بشمارم که ایشان از فعالین سابق «فرقۀ دمکرات آذربایجان» بودند و در دهۀ ۵۰ شمسی از باکو همراه محمود پناهیان از فعالین فرقه با دعوت صدام حسین به بغداد رفته بودند تا ضمن تاسیس یک باصطلاح «جبهۀ خلق های ایران» به فعالیت تجزیه طلبانه علیه ایران زمان شاه پرداخته و درضمن یک عنوان «پروفسوری» هم از دانشگا بغداد بگیرند. ولی واقعا فکر کنم بهتر است کسی هم نداند که این باصطلاح «نظریۀ» جدید چیست و صاحبش کیست، تا مایۀ شرمندگی بیشتر ایشان و ما آذربایجانی ها نشود.
تعجب من از کسانی است که دنبال این قبیل تخیلات فرضی که همچون «تاریخ» به خورد مردم داده می شود، افتاده و بر پایۀ همین تخیلات نتیجه گیری هائی کرده، طرز فکر و رفتار اجتماعی و سیاسی خود را طبق آن تنظیم می کنند.
آیا ما واقعا این قدر دچار فقر و عقب ماندگی فکری و علمی شده ایم؟
اینکه از زمان رضا شاه به بعد انتشارات به زبان ترکی آذربایجان دچار محدودیت هائی شد، مسئله ای است مهم که لازمه اش مطالعۀ جدی و علمی و راه حلی عملی و مشترک است، بدون مبالغه، بدون نفاق ملی، و بدون افراط و تفریط وخیال پردازی های افسانه ای که لعابی «علمی» به آن زده شده باشد.
چه نیازی هست که مثل کودکان که برای قوی نشان دادن خودشان، در مورد هیکل و قدرت و ثروت پدر خود بطور مبالغه آمیز صحبت می کنند، برای اثبات قدمت تاریخ حضور ترک ها در سرزمین آذربایجان، سومریان و اورارتو ها و اشکانیان و ماد ها را تُرک قلمداد کنید؟ چه عیبی دارد که واقعیت را طوری که هست، قبول کنیم که زبان اکثریت مردم آذربایجان و ترکیه هزار و یا دو هزار سال قبل هر چه بود، بهر حال ترکی نبود؟ این که عیب نیست.
مگر زبان مردم مصر همیشه عربی، زبان مردم آمریکا همیشه انگلیسی و یا زبان خود مردم فارسی زبان ایران همیشه فارسی بوده؟
مگر خود ترک های ترکیه بر خلاف همۀ دلایل و شواهد ادعا میکنند که قبل از کوچ ترک ها به بیزانس در قرن یازدهم م. همۀ ساکنین ترکیۀ کنونی اعم از روم و کُرد و ارمنی و خیلی قبل از آنها، مثلا هیتیت ها و غیره تُرک و یا تُرک زبان بودند؟
آخر به ریش آدم می خندند! و می خندند هم!
در اوائل تاسیس جمهوری ترکیه شرایط سیاسی طوری بود که دولت ترکیه بعد از سقوط عثمانی نیاز به یک ایدئولوژی ملی داشت تا همسانی و حتی برتری فرهنگی و سیاسی–تاریخی خود را نسبت به قوای قدرتمند تر از خود یعنی غرب «تئوریزه» کند. با همین انگیزه بود که تئوری های باصطلاح «تورک تاریخ تزی» («تز تاریخ ترکی») و «گونش دیل تئوری سی» («تئوری آفتاب زبان») در آمد و به همه زمینه های فرهنگی کشور جوان رسوخ پیدا کرد. اصل حرف پان ترکیست های آن دوره این بود که همۀ فرهنگ و زبان های دنیا از جمله قدیمی ترین آنها مانند سومری و هیتیتی و اتروسکی از آسیای مرکزی و زبان ترکی نشاءت گرفته اند. در این رهگذر آنها از آثار برخی باستانشناسان آلمانی و انگلیسی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم استفاده می کردند که خدمات بسیاری به زمینه های مختلف باستانشناسی از قبیل سومرولوژی و بابل شناسی کرده اند، اما آثارشان بخصوص در آلمان از سوی نظریه پردازان ناسیونالیستی و بعد ها ناسیونال–سوسیالیستی مورد سوء تعبیر و استفاده قرار گرفت.
در اوایل جمهوری ترکیه «نظریه پرداز» اصلی این دو تئوری جعلی خانم آفت اینان دختر خواندۀ آتا ترک بود که در کنگرۀ «تورک اوجاغی» در سال ۱۹۳۰ می گفت: « «بشریتین ان یوکسک قومی، وطنی آلتای لار و اورتا آسیا اولان تورکلردیر» («والاترین قوم بشریت ترک ها هستند که موطن اصلی شان کوهستان های آلتای و آسیای مرکزی است.») (*)
این باصطلاح «تئوری» ها بعد از فوت آتاترک که گویا خود به اشاعه آنها نظارت می کرد، به بوتۀ فراموشی سپرده شد و کسی دیگر با صراحت از آن دفاع نکرد. اما این جریان در شکل «پالایش» özleştirme ترکی از واژگان عربی و فارسی و جایگزینی آن با لغات «خودی ترکی» تا همین چند سال پیش ادامه داشت.
آنچه آقای زهتابی در کتاب دوجلدی و سخت فهمش «ایران تورکلری نین اسکی تاریخی» («تاریخ باستان ترکان ایران») به ترکی آذری باکو نوشته، ظاهرا با الهام از آن تئوری های آغاز جمهوری ترکیه است که با کمی تاخیر در آذربایجان ما مطرح شده و از سوی قوم گرایان وطنی ما مصرانه مورد دفاع قرار می گیرد. اما همانگونه که در ترکیه این تخیلات خنده دار را بی سر و صدا مسکوت گذاشتند، در ایران هم من مطمئن هستم این گونه حرف ها حتی مایۀ شرمندگی هویت طلبان صمیمی آذربایجانی شده در نهایت به اهدافی قابل تامل مانند حق تحصیل زبان مادری، ضرر هم می زند.
این یک اشتباه فاحش بعضی قومگرایان آذربایجانی ما.
اشتباه فاحش دوم این است. اگر چه این هموطنان مرتبا می گویند و تکرار می کنند که معیارآنها در فکر و رفتارشان مشخصات بیولوژیک و «نژادی» انسان ها نیست، اما همیشه وقتی «تُرک» می گویند منظورشان فقط زبان و فرهنگ نیست، ملیت، قومیت و «نژادی» است که به هر حال از اطرافیان خود از قبیل ایرانی ها، کُرد ها، اعراب، ارمنی ها و غیره متفاوت و متمایزند، آن هم نه تنها بخاطر زبان و فرهنگشان.
آنها با این تصور زندگی می کنند که گویا در یک برهۀ تاریخی، چه هزار و چه هشت هزار سال پیش، کسی و نیروئی تمام سرزمین آذربایجان را از مردم و جمعیت قبلی آن که تُرک نبوده کاملا خالی کرده و ملتی تُرک با مشخصات قومی و نژادی کاملا متفاوت و زبان و فرهنگی مطلقا دیگر جای آنها را گرفته که با ملل و اقوام دور و بر خود هیچ رابطه و همزیستی و آمیزشی نداشته و ندارد بلکه با همه آنها پیوسته در حال رقابت و جنگ و جدل است!
الانصاف! آخر کسی در آذربایجان قتل عام و نسل کشی نکرده است. مردم باستانی این سرزمین همگی جمع شده به جای دیگری کوچ هم نکرده اند. این همان مردم و قوم است، با همان مشخصات و ویژگی های باستانی مادی و ایرانی که هزار سال پیش با اقوام تازه نفس ترک زبان آمیخته اند و نتیجه اش، چه از نظر قد و قواره و قیافه و صورت و رنگ چشم و مو و چه زبان و فرهنگ همین است که امروز بعد از هزار سال می بینید و می بینیم. اصلا اهمیتی هم ندارد، اما به مشخصات بیولوژیک و نژادی خودتان و مردم آسیای مرکزی نگاهی بکنید. آیا خراسانی ها، آذربایجانی ها ویا شهروندان «تیپیک» ترکیۀ کنونی بعد از اینهمه کوچ و اختلاط شبیه مثلا قزاق ها و قرقیز ها هستند؟ حتی زبان ترکی ما در این هزار سال فرق کرده و از زبان دیگر ترک زبانان متمایز شده است.
«تُرک» در قاموس ما آذربایجانیان یعنی تُرک زبان، که درست است. ما «تُرک» هستیم یعنی زبان ما ترکی است، یک ترکی مخصوص به این سرزمین، مخصوص به آذربایجان، با گذشته و تاریخ و تغییر وتحولات مخصوص خودش، زبان و فرهنگی که به آن افتخار می کنیم و می خواهیم آنرا ارج نهیم. تبار ما تبار دیرین ماست، مخلوطی از پیشا ماد و ماد و پارس و ده ها قوم و قومیت دیگر است که در طول چهار پنج هزار سال گذشته به این مناطق آمده و هرکدام اثری ژنتیک از خود باقی گذاشته اند، درست مانند دیگر مناطق ایران. اما ملیت ما آذربایجانیان از دیگر ایرانیان فرقی نمی کند. ملیت ما ایرانی است چرا که ما همه شهروندان ایران هستیم، چرا که ما همه یک کشور و یک تاریخ داشتیم و داریم.
حد اقل شما بعنوان آذربایجانیان ایران این ادعا را نکنید، زیرا این ادعا هم به همان درجه بی اساس است که اشتباه فاحش نخست غلط است: این که خوب شد یا بد شد، خود قضاوت کنید، اما از شاه اسماعیل صفوی که بعد از خلافت عربی و اسلامی بنیاد ایران معاصر را گذاشت، گرفته تا شاه عباس صفوی و عباس میرزای قاجار و ستار خان و خیابانی و دکتر مصدق قاجار، آذربایجانی ها و ترک زبان ها پیوسته از هر ایرانی دیگر ایرانی تر بوده اند. از نظر «ملیت» و «ایرانیت» بین بندۀ تبریزی و فلان دوست تهرانی و یا شیرازی بنده فرقی نیست. فقط زبان مادری مان فرق میکند. اختلاف بر سر «این ملت و آن ملت» نیست.
دوگانگی و دو دستگی «ما» و «آنها»، «ما معصومین» و «آنها ظالمین»، «ما متضررین» و «آنها متنفعین» و بالاخره «ما ملت تُرک» و «آنها ملت فارس» نه تنها از پایه غلط است بلکه باعث تفرقه، خصومت و نزاعی می شود که نه فقط برای یک طرف، بلکه برای همۀ طرف ها خانمانسوز است. من در عجبم که قومگرایان ما، حتی در چهارچوب اندیشۀ قوم گرائی، چگونه قبول می کنند که این جفا را در حق مردم خود یعنی اهل آذربایجان بکنند؟
این هم اشتباه فاحش دوم.
(*) Jens P. Laut: Das Türkische als Ursprache? Sprcahwissenschaftlıche Theorien in der Zeit des erwachsenden türkischen Nationalismus. Harrassowitz, 2000
(*) Jens P. Laut: Das Türkische als Ursprache? Sprcahwissenschaftlıche Theorien in der Zeit des erwachsenden türkischen Nationalismus. Harrassowitz, 2000
———————–
در همین مورد:
ترکی: مادر همه زبان ها؟
دستهها:ترکیه، جمهوری آذربایجان و آسیای میانه, زبان و ادبیات
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.