در اواخر هخامنشیان، فیلیپ مقدونی و بخصوص پسرش اسکندر حاکمیت بر یونان و سپس سرتاسر آناتولی را از آن خود کردند. اسکندر ایران هخامنشی را که بزرگترین امپراتوری جهان آن دوره بود شکست داد. بدنبال مرگ اسکندر که تا آسیای میانه هم پیش رفته بود، حکومت گسترده او بین ساتراپها و یا استاندارانش تقسیم شد. در نتیجه تکه پاره شدن امپراتوری، طبیعی بود که دقت اصلی حکومت مقدونی- یونانی به غرب بود: به آناتولی و بین النهرین و بویژه یونان و مصر – و کمتر به شرق، از جمله آسیای میانه و ایران.
این وضع در سال ۳۰۰ قبل از میلاد بود که تقریبا صد سال طول کشید تا اینکه مدت کوتاهی قبل از میلاد، در غرب، ایتالیای امروزه، امپراتوری جدید روم ایجاد شد که در مدت کوتاهی تبدیل به بزرگترین امپراتوری جدید دنیا گشت. در دوره میلاد مسیح، نقطه عطف تقویم میلادی، امپراتوری روم همه سواحل مدیترانه، بخش بزرگ آناتولی، بالکان، اروپای غربی و شمال آفریقا را گرفته بود.
در سال ۳۶۲ بعد از میلاد امپراتوری روم به اوج قدرت خود رسیده بود. زبان مشترک و رسمی امپراتوری لاتین بود که بعدا بصورت ایتالیایی و فرانسه در آمد و زبانهای همسایه نزدیک و بخصوص اسپانیایی، پرتغالی و رمانیایی را تحت تاثیر مستقیم خود قرار داد. درمناطق گوناگون به نسبتی که هر زبان خود رشد کرده بود، زبانهای محلی نیز بکار برده میشد. این زبانها اغلب هنوز بصورت گویشهای قبیلهای بودند و آثار نوشتاری چندانی نداشتند – با یک استثنای بزرگ: در ۷۰۰-۸۰۰ سال پیش از آن یونانی به زبانی کامل و فراگیر تبدیل شده و از نظرفرهنگ و سنت غنی فلسفه، علم، سیاست، حقوق، معماری و مجسمه سازی با خود روم هماوردی میکرد.
فرهنگ و زبان دو گانه روم و یونان تا امروز رگه اصلی فرهنگ و تمدن اروپایی و غربی را تشکیل میدهد. همزمان، آنچه که به فرهنگ و تمدن سرتاسر روم و بخصوص بخش اروپایی و آناتولی آن تاثیر مستقیم و متحد کنندهای کرد، گسترش دین مسیحیت بود. تا ظهور دین اسلام و توسعه آن در شرق نقشه ما حدودا ۳۰۰ سال مانده بود.
اقوام و زبانها در سال ۳۶۲ میلادی
ایران بدنبال دوره بحرانی لشکرکشی اسکندر، ساتراپها و سلوکیان و دولت بومیتر اشکانیان (پارتها) از فرهنگ و زبان یونانی تاثیر بسیاری پذیرفت. «اسکندرنامه» معروف نظامی گنجوی و داستانها و اشعار مردمی نشان دهنده آمیزش فرهنگ ایرانی و یونانی است. اما ایران در نهایت به «اصلیت شرقی» و ایرانی خود باز گشت. امپراتوری جدید ایران یعنی ساسانیان اگر چه به اندازه هخامنشیان قدرتمند نبود، اما پیش کسوت هخامنشی خود را همچون نمونه قدرت، عظمت و دولتداری خود میدید.
در چند سده پیش از اسلام، به غیر از روم و ایران که بازیگران اصلی صحنه بودند، از نظر دولتداری، شاهد ظهور دولتهای کوچکی از قبیل ارمنستان و ایبریا (گرجستان کنونی) نیز هستیم. این دو دولت که میان دو امپراتوری روم و ایران «گیر کرده بودند»، در واقع با تصمیم قبول مسیحیت، عملا به سوی امپراتوری روم گذشته و با وجود اختلافات دیگر، خود را تحت حمایت آنها قرار دادند. طبق بعضی روایات پادشاهان ارمنی که خود از تبار اشکانی بودند، سقوط دولت اشکانیان بدست ساسانیان را قبول نکرده در رویارویی با ساسانیان که آیین زرتشتی را «دین رسمی» ایران اعلام نمودند، متحد روم شدند (مک اودی، ص ۱۰۲). اما نمیتوان شک کرد که قبول مسیحیت هم در این جانبگیری سهیم بوده است.
در جنوب یعنی شبه جزیره عربستان تقریبا ۳۰۰ سال پیش از ظهور اسلام هنوز شاهد ساختار پیشرفتهای از دولتداری و سازمان اجتماعی مشابه با بین النهرین، ایران و یا روم نیستیم اما زبان عربی مراحل شکل گیری و انسجام خود را که در قرن ششم میلادی شروع شده بود تا درجه معینی به سر رسانیده بود. روند تحکیم و گسترش «عربی کلاسیک» با ظهور و گسترش اسلام تحقق خواهد یافت.
در مقیاسی دیگر و با تعداد بمراتب بیشتری از جمعیت، وضع کم و بیش مشابهی در اروپای خارج از امپراتوری روم وجود داشت. از فینها و ژرمنها گرفته تا کلتها و گوتها قبایل و طوایف بیشتر هند و اوروپایی زبان مرتبا در حال کوچ، سکونت، درگیری و آمیزش با همدیگر بودند. هنوز خبری از قومیت و یا زبان آلمانی و یا بریتانیایی، روسی و یا فرانسوی نبود. مثلا اقوام رنگارنگ ژرمن مانند آنگلها، ساکسونها، آلمانها، تورینگها و غیرهگاه با همدیگر وگاه بر ضد همدیگر اتحادیههای قومی و قبیلهای خود را میساختند. بغیر از تحول و تشکل تدریجی زبان و فرهنگ آلمانی از بین این فراز و نشیبهای قومی و جمعیتی، اقوام ژرمنی آنگل، ساکسون و یوت در قرنهای بعدی به جزایر بریتانیا تاخته در آنجا با اختلاط با پیکتها، برتونها و ایریشهای بومی بتدریج زبان انگلیسی و فرهنگ جدید انگلیسی را ایجاد کردند که امروزه «آنگلو ساکسون» نام گرفته است. فرانکها هم به نوبه خود قرار بود در آمیزش و رویارویی با دیگراقوام، قومیت خود را ایجاد کنند که بعد از امپراتوری فرانکها به دو دسته بزرگ فرانسویها و آلمانیها تقسیم شد. بین بسیاری قبایل دیگر، از جمله بین اسلاوها تفکیک و تمایزی بعنوان روسها و لهها و چکها نشده بود و مردم مناطق سواحل دریای بالتیک (استونی، لیتوانی و لتونی امروز) بصورت قبایلی مختلط زندگی میکردند.
برای شکل گیری بسیاری از زبان هایی که امروز میشناسیم، اقلا ۵۰۰-۶۰۰ سال دیگر لازم بود.
دو استثنای مهم اروپایی، زبانهای یونانی و لاتین بودند.
این وضع در امپراتوری روم هم که مرکب از اقوام و ملل گوناگون و رنگارنگی بود ظاهرا فرق چندانی نمیکرد. اما در حیطه حاکمیت روم روند استحاله و شکل گیری قومی، زبانی و فرهنگی -اجتماعی طبیعتا منظمتر و سریعتر از مناطق حاشیهای در جریان بود.
بیرون از مرزهای امپراتوری روم مهمترین واقعه سالهای ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلادی شروع کوچ، حملات، سکونت و آمیزش قبایل هون از شرق به غرب بود. ماهیت قومی و زبانی هونها مانند اکثر اتحادیههای قبیلهای قبل و بعد از آنها مخلوط بوده است. بعضی از مورخین آنها را نزدیک به قبایل ترک دورههای بعدی میدانند. در اینکه هونها هم از مناطق کوهستان آلتای در چین و مغولستان برخاستهاند شکی نیست اما این منطقه موطن اقوام و زبانهای گوناگون از جمله آلتایی و در عین حال هند و اروپایی هم بوده است. اما نمیتوان شک کرد که اگر هم قبایل هون مخلوط بوده و هرچه به غرب کوچ کردهاند مخلوطتر هم شدهاند، اما اجداد ترک هایی که از این به بعد در صحنه تاریخ خواهیم دید جزو آنها و یا همراه با آنان بودهاند.
در حوالی سال ۳۵۰ م شاخه جنوبی هونها بنام «هونهای سفید» و یا هپتالیان بخش اعظم فرارود (ماوراالنهر) شامل سغد، باختر و خوارزم را از دست ایرانیان ساسانی گرفتند. از آن به بعد بود که ترکیب قومی و زبانی فرارود تغییر یافت و با کوچهای بعدی و مستمر قبایل ترک از قرن هفتم به بعد، زبان و فرهنگ ترکی در این منطقه صاحب مقام برتری گشت.
شاخه غربی هونها در جریان کوچ چند قرنی خود به سوی اروپا، در این مقطع تاریخی موفقیت مشابهی نداشت اما به کوچ و رویاروییها، سکونت و آمیزشهای خود ادامه میداد. در همین دوره بود که آلانها و دیگر قبایل هند و اروپایی که در استپهای اوراسیا در شمال خزر بودند تحت فشار هونها هر چه بیشتر رو بسوی غرب گذاشتند.
بلغارهای اوراسیا هم اتحادیه قبیلهای بودند که گفته میشود با هونها مرتبط بودند و اقلا بخشی از آنها با اجداد قبایل ترک هم تبار محسوب میشوند. بخش مهمی از آنها که مانند هونها به غرب کوچ میکردند در بالکان، کم و بیش بلغارستان کنونی، اقامت گزیدند و با اسلاوهای محلی کاملا امتزاج یافتند. قومیت و زبان آنها در اوراسیا هرچه بود، آنها امروزه از نظر زبان، فرهنگ و تبار با مردم اسلاو بالکان آمیخته شدهاند.
اوستروگوتها هم بخشی از این سرزمین را که تا دریای بالتیک ادامه داشت در دست خود داشتند و نوعی امپراتوری قبیلهای ایجاد کرده بودند.
اما در «شمال آرام» تحولاتی که اهمیت دارد این بود که اسلاوها سلطه خود را گسترش دادند و در مقابل، بالتها ناچار به عقب نشینی در مقابل اسلاوها گشتند. مشابه این روند با فینها اتفاق افتاد که لاپها را کنار زدند و هرچه بیشتر به سمت قطب شمال راندند و در نتیجه، زبان آنها، هم تضعیف شد و هم تحت تاثیر شدید زبان در حال انسجام فینها (فنلاندی) قرار گرفت.
اقوام و زبان ها در ۶۲۶ میلادی
از قرن چهارم تا ظهور اسلام در اواسط قرن هفتم میلادی حوادث مهمی اتفاق افتاد که شاید در راس آن بتوان از سقوط امپراتوری روم نام برد که در درجه اول زیر فشار حملات، غارت، و در عین حال آمیزش قبایل بدوی («بربر») ژرمن، گوت، واندال، هون و دیگر دستههای قبیلهای انجام گرفت. مورخین هنوز هم در این باره بحث میکنند که چگونه شد که وقتی قبایل بدوی به گالها در فرانسه کنونی حمله کردند و یا خود روم را غارت و ویران نمودند، ارتش امپراتوری روم که زمانی لرزه بر اندام همه مردم منطقه میافکند قادر به هیچ گونه عملیات موثر دفاعی نشد.
در نتیجه سقوط امپراتوری روم این امپراتوری «به سوی شرق عقب نشست.» جانشین امپراتوری ««روم غربی» بیزانس («روم شرقی») بود که ابتدا یونان، ایتالیا و بخش اعظم آناتولی را دربر میگرفت اما بتدریج در یونان و آناتولی خلاصه شد. پایتخت بیزانس، قسطنطنیه بود.
ایران ساسانی با بیزانس، همسایه و درعین حال درگیر بود. قبایل بدوی شمال، شرق و غرب هنوز برای هر دو امپراتوری «درد سر»های زیادی ایجاد میکردند و در رویارویی دو طرفگاه به این وگاه به دیگری کمک مینمودند.
ایران به غیر از بیزانس با دو چالش دیگر روبرو بود: اولا از طرف اقوام ترک از شمال شرق یعنی آسیای مرکزی که از هر ضعف دولت ساسانی برای نفوذ و مهاجرت استفاده میکردند و ثانیا از سوی نیروی جدیدی از جنوب یعنی اعراب که زیر بیرق اسلام قصد داشتند تمام خاورمیانه، آفریقای شمالی و آناتولی را تصرف کنند.
بین سالهای ۶۳۳ و ۶۵۴ ایران ساسانی تحت تصرف حاکمیت خلفای اسلامی درآمد. در تاریخ ایران فصل جدیدی شروع شده بود که مستقیما به زبان و فرهنگ این سرزمین هم تاثیر عمیقی میگذاشت.
اما تصرف تمام آناتولی یعنی باقیمانده امپراتوری روم شرقی نصیب اعراب نشد. این کار را تقریبا هزار سال بعد ترکان عثمانی با فتح قسطنطنیه عملی کردند که نامش بعد از آن «استانبول» شد.
در زمینه زبان، نتیجه این دو روند در ایران یعنی حمله اعراب و مهاجرتهای ترکان، از سویی قبول اسلام و خط عربی با اصلاحات فارسی و نفوذ چشمگیر زبان عربی به فارسی و از سوی دیگر حاکمیت قبایل ترک زبان از قبیل غزنویان و سلجوقیان، دگرگشت زبان اکثریت مردم آذربایجان و طبیعتا آناتولی و همچنین نفوذ معین زبان و فرهنگ ترکی در ایران بود که البته در مقایسه با نفوذ عربی چیزی جزیی مینمود ولی بهر حال قابل توجه بود.
دستهها:رنگارنگ, سرگذشت زبان ها
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.