طلاق معنوی بعضی از آذربایجانی ها از ایران

A Design by Abol Bahadori

A Design by Abol Bahadori

عباس جوادی — آنروز در یکی از بحث های مربوط به جنبش مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی، بعضی از جوانان آذربایجانی چنین بیانات و تعبیر هائی را بکار میبردند: «ما به مسائل داخلی کشور همسایه مان ایران مداخله نمیکنیم.» یکی دیگر از ایران بعنوان «فارسستان» نام میبرد و دیگری از «کشوری که خود را ایران مینامد» صحبت میکرد.

شما احساس نگرانی نمیکنید؟ در یک کشور هفتاد و چند میلیونی هر نوع فکر و نظری ممکن است وجود داشته باشد. اگر بیست سال پیش از من میپرسیدید، میگفتم این ها را نمیتوان جدی گرفت. دوستی قوم گرا میگفت شما نمیدانید که اوضاع و روحیه آذربایجانیها در این ده سا ل چقدر عوض شده و بقول خودش به آرمان آذربایجان گرائی نزدیک تر شده است. «ما از این اصولگرایان و آن اصلاح طلبان جز سرکوب و در بهترین حالت بی اعتنائی به خواستهای ملی و قومی آذربایحان ندیده ایم و حالا خیلی ها میگویند پس هر کس براه خودش برود.»

آن روز هم دوستی از تبریز که برای گردش به اروپا آمده میگفت «در ایران ما آذربایجانی ها نفوذ زیادی داریم و .ازاقتصاد گرفته تا رشته های تخصصی دانشگاهی در همه چیز قدرتمندیم. اما هنوز هم به ما با دیده تحقیر نگاه میکنند.» این دوست قدیمی که به کار تدریس مشغول است میگوید «احساسات جدائی طلبی هنوز بین جوانان خیلی ضعیف است اما در این ده سال گذشته رشد زیادی کرده است.»

طلاق حق طبیعی هر زوجی است حتی اگر ازدواج سالهای سال طول کشیده باشد. ممکن است بعد از مدتی کدورت و دشمنی، یک طرف حس کند که بهتر است به زندگی مشترک پایان داده شود. حرف یک دوست سالمند آلمانی را فراموش نمیکنم که میگفت طلاق از نظر برنامه ریزی اقتصادی و مالی بیخردانه ترین اقدام است زیرا هردو طرف را فقیر تر میکند. اما همه میدانیم که بعضی وقت ها آدمی کنترل احساسات و حساب و کتاب را از دست میدهد و میخواهد به چیزی که همان روز و همان ساعت زجرش میدهد بهر قیمتی که شده پایان دهد.

از طرف دیگر نه در دنیا و نه تاریخ، مرزها هیچوقت ثابت نمانده اند. بعضی از جدائی های ملی و جغرافیائی مسالمت آمیز و برادرانه، اما اکثریت بزرگشان خونین و ویرانگر بوده اند. حد اقل من در جهان سوم و كشورهائى كه هم عقب مانده و هم متعصب هستند،جدائى مسالمت آميز و برادرانه اى سراغ ندارم.

شاید عامل اصلی که این احساسات گریز از مرکز را تحریک کرده و میکند آن احساس انکار و تبعیضی است که بعضى ها از پهلوى گرفته تا جمهورى اسلامى  نسبت به تحصيل و پرورش زبان و فرهنگ ترکی آذری حس كرده اند و ميكنند. هنوز با وجود چندين میلیون آذربایجانی ایران در این کشور تحصیل و تدریس زبان مادری ممنوع است و در سرتاسر کشور حتی یک کلاس و کورس جدی زبان مادری ترکی آذری موجود نیست.

20-30 سال پیش موج اعتراض به این وضع و اقلا احساس تبعیض به این درجه قوی و قابل رویت نبود. امروز اوضاع دنیا عوض شده. شاید عوامل دیگر، قوت گرفتن ترکیه همسایه بعنوان کشوری ترک زبان و در عین حال استقلال جمهوری آذر بایجان در شمال است. در ضمن شرایط بین المللی از نظر اهمیت روزافزون حقوق شهروندی و سهولت و سرعت ارتباطات است که به روحیه ملی گرائی قومی در بین آذربایجانیان ایران قوت میبخشد.

آیا مسئولان سیاسی مملکت از حکومت گرفته تا مخالفین و میانه رو ها و اهل علم و قلم و سخن این وضع را نمی بینند که در فکر چاره اندیشی نیستند قبل از آنکه کار از کار بگذرد؟ در حالیکه یک بمب ساعتی با نیروی مخرب نامعلوم ولی فزاینده ای بکار افتاده چندان کسی بخود زحمت نمیدهد که در این باره کاری کند و قدمی در راه حمایت از یکی از ابتدائی ترین حقوق شهروندی یعنی آموزش زبان مادری مردم آذربایجان بردارد. آیا مشکل کردهای ترکیه و 30 سال جنگ داخلی در این کشور همسایه و یا نمونه کردستان عراق کسی را در ایران به تشویش نسبت به وضع خودمان نمیاندازد؟

————————-

کامنت ها از فیس بوک:

دوست یکم:

 حؤرمتلی آقای جوادی، این اصطلاح «قومگرا» که شما به کرات در نوشته هایتان به جای ترکیبی مثل

(Ethnic rights activist)

استفاده می کنید هم ماهیت برچسب-زنانه دارد هم برای یک بحث جدی و سیاسی نامأنوس است.

عباس جوادی:

با سلام و احترام. منظور واقعا بر چسب نبود. «قوم گرا» مترادف

ethnic nationalist

است که شاید بتوان «ملی گرای قومی» هم نامید. ترک زبان های آذربایجان که «ملت» جدائی از ایران نیستند. «ملت» به همه و کلیت شهروندان ایران میگوئیم، چه ترک و فارس و کرد، چه شیعه و سنی و چه مسلمان و بهائی و غیره. اما بنظرم برای کسانی که فقط در راه منافع یک گروه مشخص مثلا ترک زبان های آذربایجان و یا فارسی زبانان ایران تلاش میکنند صرفا «ملی گرا» و یا «ناسيوناليست» نميشود گفت چونکه گروه های اتنيكى هرکدام به تنهائی «ملت» نیستند (و یا هنوز «ملت» نشده اند و خيلى ها ملت هاى جدا هم نخواهند شد چونكه وضع كلى صرفنظر از دارفور و اسكاتلند ظاهرا بيشتر بسوى آميزش قومى و ملى است و نه جدائى.)

دوست دوم:

تلاش برای جای دادن تمام مبارزات ترک‌ها در قالب ناسیونالیسم، تلاشی از نوع تقلیل‌گرایی است. استفاده از لفظ (دراینجا: مارک) «قومگرایی» به جای ملی‌گرایی غیر فارسی هم از سوی انکار کنندگان وجود تبعیض و با هدف شانتاژ و وارونه جلوه دادن واقعیات صورت می‌گیرد. برای همین به نظر من استفاده از این ترمینولوژی تطابق چندانی با محتوای تفکرات آقای جوادی ندارد.

ولی من یک سوال از آقای جوادی دارم:
برای «ملی‌گرایی فارسی» هم از اصطلاح «قوم‌گرایی» استفاده می‌کنید؟

عباس جوادی:
نه، در آن مورد بنظرم ما یک ناسیونالیسم ایرانی داریم که تمام و تمامیت ایران را در نظر دارد و این فقط محدود به فارس ها نیست. یکی هم آریا پرستی است که میل به نژاد پرستی دارد و موضوعی جداست. «فارس» چیزی است که غیر فارس ها به فارس ها میگویند و معیارش زبان است و نه نژاد و قومیت. بنظرم تعبیر «فارس» از این جهت درست است اگر چه آریا گرایان از آن خوششان نمیاید. بهمین ترتیب «ترک» (که ما خودمان «تورک» میگوئیم) مشخصه و وجه تمایز زبانی ما نسبت به فارس و کُرد و غیره است و گرنه مشخصه ای نژادی و یا قومی نیست. من تا جائی که توانسته ام سعی کرده ام بگویم که «نژاد» و قومیت همه ما مخلوط است و بخصوص در این هزار سال گذشته تقریبا همه با همه (بخصوص ما آذربایجانیان با فارسی زبانها و دیگران) آمیزش یافته ایم و ما فرقی ماهوی با قومیت و نژاد فارس ها نداریم. وجه تمایز ما در زبان است و نه در نژاد.

دوست دوم:
درست است. دو مقوله «ترک» و «فارس» هر دو مقولاتی فرهنگی-هویتی هستند نه نژادی. ولی من دقیقا جواب سوالم را نگرفتم.
تا جایی که من سراغ دارم، ملی‌گرایی ایرانی‌ که وجود و حقوق ملی تمام ملیّت‌ها، جوامع و فرهنگهای موجود در ایران را به رسمیت بشناسد، به صورت جریانی وجود ندارد. چیزی هم که باشد، تک و توک است.
نوع غالب ملی‌گرایی ایرانی، چیزی جز «ملی‌گرایی فارسی» نیست. تفاوت ملی‌گرایی ترکی و ملی‌گرایی فارسی در این است که این اعتقادی به تمامیت ارضی ایران ندارد، ولی تمامیت ارضی برای آن یکی خط قرمز است. این می‌خواهد فقط برای خودش تصمیم می‌گیرد، ولی آن خود را قیِّم جغرافیای ایران می‌داند. در واقع ملی‌گرایی فارسی تحت نام و عنوان «ملی‌گرایی ایرانی» قایم شده است.
منطقی نیست که «ملی‌گرایی فارسی تحت عنوان ایران» را «ملی‌گرایی» ولی «ملی‌گرایی ترکی» را «قوم‌گرایی» بنامیم.

عباس جوادی:
بحث جالبيست، متشكرم. بنظر من بر عكس، ملى گرائى ايرانى بمعناى «دلبستگى به ميهن مشترك ايران» جنبه غالب بين اكثريت بزرگ ايرانيان و بخصوص آذربايجانيان است و اين فقط در تاريخ اينطور نبود. بگذریم از شاه اسماعيل صفوى كه بانى ايران معاصر بود . اما ازعباس ميرزا و دكتر مصدق كه نوه او بود و ستار خان و خيابانى تا مهندس بازرگان و صمد بهرنگى و غلامحسين ساعدى همه ميهن پرست ايرانى بودند نه «قوم گراى فارسى». نژاد پرستى آريائى هم بود بخصوص در پايان مشروطه و زمان رضاشاه كه اتفاقا متفكرين اصلى اش آذربايجانى بودند ولى آن جریان بیشتر براى حفظ و تحكيم وحدت ملى در مقابل بیگانگان بود و با آن نگرانى بوجود آمده بود و بخاطر همین افراط گرى هائى هم داشت مانند همان پان تركيسم ترکیه در زمان مبارزه ملى تحت رهبرى آتاترك كه حتی شدید تر از آریاگرائی دوره رضا شاه بود اما بعد ها هر دوی این جریان ها هم در ایران و هم در ترکیه تعديل يافت.

دوست سوم:
اقای جوادی عزیز، با این مقاله باز با مهارت به نکته ای بسیار مهم اشاره کرده اید. پیام نهایی  شما در پاراگراف آخر مرا به اندیشه واداشت. به یاد سخن یکی از دوستانی که قبلاً در وزارت خارجه بودند و اکنون در خارج از کشور بعد از بازنشستگی به تدریس مشغولند، افتادم که افزودند از دوره قبل ریاست جمهوری احمدی نژاد دو دیدگاه در رآس سیاستگذاری کلان کشور حاکم است. گروهی که اصلاً اعتقادی به قومیتهای ساکن در ایران ندارند و آنها را به فکر تمامیت خواهی محض نادیده گرفته و حتی کنشها و واکنشهای انجام گرفته را مد نظر ندارند و گروهی که واقعیات را درک کرده و در عصر ارتباطات به همان چیزی که شما به عنوان بشکه باروت اشاره کرده اید، توجه نموده و باورشان بر این است که باید راه چاره ای قبل از مرگ سهراب شود. به گفته ایشان، گویا در برنامه های بعد از احمدی نژاد بیشتر کاندیداهای ریاست جمهوری این موضوع را مد نظر قرار داده و حتی کار به جایی رسیده است که برنامه های تدوینی برای فدرالیته کردن ایران در رئوس کارشان است. حتی نمونه بارز این را در رقابتهای انتخاباتی سال 88 در اظهارت محس رضایی مشاهده کردیم. امیدارم کار به جای باریک نکشیده و قبل از بروز هر مصیبتی اندیشه خردمندانه ای صورت پذیرد.

دوست دوم:

در ترکیه نوع فراگیر و غالبی از ترکیه‌گرایی (به معنای تمایل به حفظ تمامیت ترکیه و اراده و تلاش برای پیشرفت کشور) در میان اکثر نخبگان و سیاسیون این کشور وجود دارد. این ترکیه‌گرایی را به معنای سیاسی نمی‌توان ملی‌گرایی نامید. البته این حس امروزه در این کشور به شکل عمومی و پایدار در آمده و در توده‌ها نیز غالب است (به استثنای بعضی مناطق کوچک). از سوی دیگر در این کشور یک حزب ناسیونالیستی -آنهم در بسیاری از موارد با رویکرد افراطی و ترک‌گرایانه- وجود دارد. این حزب نمایندگی ناسیونالیسم سیاسی در ترکیه را بر عهده دارد.
در ایران هم به شکل سنتی در تاریخ معاصر، نخبگان و سیاستمداران نوعی از ایران‌گرایی را داشته‌اند. انقلاب مشروطیت را می‌توان تبلور این حس ایران‌گرایی دانست. ولی نه ستارخان، نه خیابانی و نه متاخرین، ملی‌گرا شناخته نمی‌شوند. البته در ایران هیچگاه حس ایران‌گرایی عمومی (توده‌ای) به صورت پایدار وجود نداشته است. آنچه بوده به صورت دوره‌ای و تحت تاثیر پوپولیسم و ایدئولوژی‌های زودگذر بوده است.
امروزه به جز چند حزب و تشکل کوچک ملی‌گرا (=فارس‌گرا)، هیچ حزب و جریان متحد و بزرگ نمایندگی ملی‌گرایی سیاسی در ایران را بر عهده ندارد. ولی ملی‌گرایی فارسی به شدت در میان نخبگان و سیاستمداران رخنه کرده است. اکثر نخبگان و نویسندگان و سیاستمداران ایران محور، این ملی‌گرایی را تا حد شوونیسم پرورش داده‌اند. به عنوان مثال جنبش دانشجویی ایران به عنوان منتقد و مخالف حاکمیت (آنهم دموکرات تر از بقیه منتقدین و مخالفین) در گذر زمان عملا به جنبش دانشجویی فارس تبدیل شده است. به همین دلیل شاهد مشارکت بسیار کم دانشجویان غیرفارس در این جنبش هستیم.
اگر حس عمومی ایران‌گرایی را ملی گرایی خطاب نکنیم و نگاهی سیاسی‌تر به ملی‌گرایی داشته باشیم، عملا ملی‌گرایی ایرانی همان ملی‌گرایی فارسی است.

این رویکرد در مورد آذربایجان هم صدق می‌کند. یک حس عمومی آذربایجان‌گرایی وجود دارد و یک ملی‌گرایی ترکی. ملی‌گرایان ترکی، تنها بخشی از کنش‌گران جنبش آذربایجان‌مرکز هستند.

عباس جوادی:
بخدا هنوز هم نفهميدم – خوب يا بد، قوى و يا ضعيف – اين «ملى گرائى فارسى» يعنى چه؟ «فارس» كه ملت نيست. «ملت» ملت ايران است شامل همه ما. يك گروه فارسى زبان است، يك گروه تركى زبان. اگر ميخواهيم حتما اينها را تفكيك كنيم بگذاريد بگوئیم «قوم» تركى زبان و فارسى زبان و كسى را كه فقط مدافع يك گروه باشد بناميم «قوم گرا». ولى «ملى گراى» فارس و ترك واقعا هيچ معنائى نميدهد.

دوست دوم:
هر کس نگاه مخصوص به خود را در تعریف از مفهوم «ملت» دارد. در این مورد بحث را صلاح نمی‌دانم. ولی خلاصه اینکه بر اساس تعریف مورد قبول شما، بسیاری از این ملی‌گرایان ایرانی را باید در زمره‌ی قوم‌گرایان فارسی قرار داد.



دسته‌ها:رنگارنگ

برچسب‌ها:, ,