تحصیل زبان مادری در پس منظر

W11

از زمان رضا شاه تحصیل زبان های مادری و استفاده از آنها در سطح آموزشی (مدارس) و یا ادارات و دادگاه ها در عمل منع شده است و فقط از فارسی استفاده میشود. نویسنده این سطور این وضع را بعنوان نتیجه طبیعی سیاست «یک دولت – یک زبان» بررسی کرده و به نمونه های آن  در ترکیه و دیگر کشور ها ی منطقه اشاره کرده، این را هم ذکر نموده که اگر این سیاست 90 سال پیش به وحدت و تشکیل یک ملت – دولت کمک نموده دیگر امروز هم وقت آن به سر رسیده و هم این سیاست طوریکه در ترکیه میبینیم و عوارض ایرانی اش هم بتدریج نمایان میشود تبدیل به معضلی مسئله ساز برای کل ملت گشته است.

من حداقل از سال های 1980 با مقالات و سخنرانی های مختلف و یک کتابچه تاکید کرده ام که این  یک حق کُشی اشکار نسبت به متکلمین زبان های غیر فارسی ایران است و باید آموزش این زبان ها و کاربرد آنها ازاد باشد. این، جنبه حقوقی موضوع است که شامل جهات اجتماعی، تربیتی و روانشناسی مانند ایجاد شرمندگی در کاربرد زبان مادری، اخلال در شانس برابر با فارسی زبانان در پیشرفت اجتماعی و اصولا حقوق بشری در جامعه و لزوم پرهیز از تبعیض مربوط میشود.

نکته دوم جنبه سیاسی مسئله است. در اینجا دو نظر با هم رویاروئی میکنند: یکی میگوید تامین حقوق زبان (و دیگر حقوق قومی) باعث افزایش خواست های آنها و در نهایت خواست تجزیه طلبی شده به متلاشی شدن کشور منتج میشود. نگرش دوم بر آن است که بر عکس، وقتی دولت از تامین حقوق اساسی اقوام و اقلیت ها طفره رود و حتی حداقل این خواست ها را سرکوب کند، این امر و تراکم آن باعث خشم و نفرت اقلیت ها و در نهایت رشد تجزیه طلبی در کشور میگردد.

من شخصا مدت ها بر این آخرین نظر بودم که رد تامین خواست های قانونی و حقوقی اقوام و اقلیت ها که مبتنی بر حقوق دمکراتیک همه شهروند ها در یک جامعه آزاد باشد باعث افزایش تمایلات تجزیه طلبی میشود. هنوز هم بر همین عقیده هستم اما میخواهم این را اضافه کنم: احتمالا رشد و یا عدم رشد تمایلات تجزیه طلبانه وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی مانند ضعف دولت ملی، همکاری آن دولت با کشور های همسایه و دولت های مقتدر دنیا، حمایت و یا فشار بین المللی نسبت به دولت ملی، و حضور و یا نفوذ نیروها و یا دولت هائی در منطقه هم هست که از جریانات داخلی یک کشور، مثلا ایران، دفاع و حمایت بکنند و یا بیطرف بمانند.

بنظر من در زمان شاه شرایط رشد تجزیه طلبی در سطح داخلی و حمایت منطقه ای – بین المللی آن فراهم نبود ویا بسیار ضعیف بود (نگاه کنید به شکست جریان پیشه وری، نزدیکی ملا مصطفی بارزانی به ایران و نبود و یا بسیار ضعیف بودن جریانات ناسیونالیستی قومی و یا جدائی طلبانه در خوزستان و بلوچستان آن زمان و رشد نسبی آنها در شرایط کنونی).

این شرایط دولت را – اگر از نقطه نظر منافع خود دولت هم نگاه کنیم – ملزم میدارد که با آموزش از تجارب عراق و ترکیه به موضوع حقوق اساسی اقوام و اقلیت ها از جمله آموزش زبان های مادری توجه کرده آن را نه فقط به بحث بگذارد بلکه در اسرع وقت شروع به اجرایش بنماید. مهمتر از این جنبه سیاسی، البته خود بحق بودن این طلب هر شهرونداست که زبان مادری اش را بیاموزد. صرفنظ از اینکه اعلامیه های بین المللی چه میگویند، علی الاصول تامین این حقوق اولیه باید جزو دغدغه های اصلی یک حکومت باشد که مدعی دفاع از حقوق مردم است. ممکن است کسی بگوید تبعیض نسبت به زنان و یا مذاهب دیگر حاد تر از تبعیض زبانی است – که احتمالا درست هم هست – اما طبیعتا آن نفی نمیتواند این نفی را مشروع و بحق جلوه دهد.

دولت اقای دکتر روحانی بعد از 35 سال حداقل موضوع تحصیل زبان های مادری را مطابق با اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی مطرح کرده است. با وجود اینکه این موضوع بسیار حساس و برداشتن هر گام مشروط به ده ها حساب و حل مشکلات است، تا کنون اقدامی عملی در اجرائی شدن این برنامه مشاهده نشده است. بعضی ها میگویند دولت فقط «سر میدواند» و میخواهد وقت تلف کند تا آب ها از آسیاب بیافتند. بهر حال بعد از تاخیر 35 ساله نمیتوان انتظار داشت که مردمی که مشتاق دیدن تامین این حقوق هستند با طرح موضوع و بدون شروع حل آن مسئله را به باد فراموشی بسپارند. محیط دور و بر ایران هم هیچ نشان نمیدهد که دولت ایران میتواند زیاد مردم را «سر بدواند» – نه در این زمینه و نه در زمینه های مهم (و شاید مهمتر) دیگر.

—————————

در ضمن بخوانید:

بیست و پنج سال پیش: وضع زبان ترکی آذری در ایران

یک ملت، یک زبان



دسته‌ها:تحصیل زبان مادری, زبان، هویت و ملیت