دهقان و ترك و تازی

عباس جوادی – در آمریکا وقتی کسی میگوید «من آمریکائی هستم»، اصلش میتواند به سرخ پوستان بومی آمریکا وصل باشد، یا از ایرلند و انگلستان باشد، یا سیاه پوست و یا چینی باشد. اما همه آنها آمریکائی هستند و خود را آمریکائی حس میکنند.

کانادا و کشور های آمریکای لاتین هم چنین مفاهیم فرا قومی بوجودآورده اند، تا جائیکه وقتی «کانادائی» و یا «برزیلی» میگوئید، حتما لازم نیست اصل و نسب و نژاد شما مربوط به انگلستان و یا فرانسه و پرتغال باشد.  در اروپا این مسئله کمی یکرنگ تر است، چونکه در اينجا به غير از بریتانیا و اسپانیا و سوئیس و یکی دو کشور دیگر، اکثر کشور های اروپائی مانند فرانسه، آلمان و لهستان صاحب یک قوم اکثریت بزرگ هستند. بنا بر این وقتی «آلمانی» میگوئید مشکل تر است اصلتان از آفریقا باشد، اگرچه در این چند سال اخیر هيچ هم «غیر عادی» نيست که اصل شما عرب و یا یهودی الجزیره باشد، اما از یکی دو نسل به این طرف فرانسوی شده باشید. بعد از اینکه مدتی نسبتا طولانی سپری شد، طبیعتا کسانی که از لهستان به آلمان کوچ کرده اند، آلمانی محسوب میشوند حتی اگر نامشان «آلمانی خالص» هم نباشد.

ژاپن و کشور های آسیای جنوب شرقی با وجود اقلیت هایشان اکثرا کشور هائی با یک قوم اکثریت بزرگ هستند. چین هم یک قوم اکثریت بسيار بزرگ («هان») دارد و در کنار آنها اقوام دیگر مانند اویغور و تبتی هم هستند. آیا میتوان به همه آنها «چینی» گفت؟ اکثر مردم امروزه چنین میکنند. عموما به همه آنها چيني ميگوئيم اما اگر حتما لازم شد قوم و زبان آنها را يادآوري كنيم، ميگوئيم اويغور چين و غيره. استرالیا و زلاند نو موضوعی دیگر است، چونکه این ملت ها اصولا (مانند ایالات متحده) با مهاجرت اقوام تشکیل شده اند.

در خاورمیانه و آفریقای شمالی این وضع احتمالا بخاطر تاریخ بسیار متحرکش پیچیده تر است. در مصر هم به مسلمانان و هم به قبطي های مسیحی «مصری» گفته میشود، قبل از همه چیز بدین جهت که هر دوی آنها عناصر «اصلی» و تشکیل دهنده ملیت وقومیت مصر هستند. مصر 3000 سال قبل از اسلام هم مصر بود، بعد از اسلام و عربی شدن زبان و فرهنگ اكثريت مردم هم هنوز مصر است،  با وجود آنکه همه مصری ها مسلمان نیستند. وقتی «لبنان» میگوئیم این نام شامل اعراب مسلمان و مسیحی، دروز ها، ارمنیان، و یهودیان میشود. همه آنها لبنانی هستند و اصل اکثرآنها هم ازهمین آب و خاک است.

یهودی به لحاظ دین و نژادش یهودی است، اما یک «اسرائیلی» میتواند متعلق به اکثریت یهودی و یا حتی فلسطینی مسلمان باشد. فلسطینی ها میتوانند مسلمان و یا مسیحی باشند ولی همه شان فلسطینی اند. مردم سوریه شامل اعراب مسلمان سنی و یا علوی نصیری، کُرد ها، مسیحیان و یهودیان و غیره است، اما همه آنها «سوری» هستند. اکثریت عربستان سعودی عرب است. به همه آنها «عرب» گفته میشود، اما اعراب این کشور اکثرا سنی و بخشی از آنها شیعه است. عراق متشکل از اعراب مسلمان (اکثریت شیعه و اقلیت سنی)، کُرد ها، ترکمن ها و اقلیت های دیگر است، اما به همه آنها «عراقی» گفته میشود.

تركيه از جهت نامگذاري اتباعش كمي شبيه آلمان است. زبان رسمي كه در ضمن زبان اكثريت اهالي مملكت نيز هست «تركي» است. در ترکیه شخصي را كه زبان اصلي و قوميتش تركي است ميتوان ترك ناميد. ولي آيا ميتوان كسی را كه شهروند تركيه است، اما زبان اصلي و يا مادری و قوميتش ارمنی است «ترك» نامید؟ دولت تركيه ميگويد تمام شهروندان جمهوری تركيه صرفنظر از زبان، دين و قوميت، ترك هستند و تعبير ترك نشاندهنده شهروندی است و نه قوميت و دين و زبان – و این بخصوص در عصر مدرن کنونی و مهاجرت ها و آمیزش ها  قابل درک هم هست – درست مانند مواردی تظیر تغبیر «آمریکایی» و یا «استرالیایی». اما بعضی از مردم غير ترك اينرا قبول نميكنند. بعضی کردهای تركيه نميتواند و یا نمیخواهند با راحتي خاطر با وجود اينكه كرد هستند خود را «ترک» بنامند. اين مشكل تا حد زيادي مربوط به تاریخ و تا حدی هم مربوط به لغت است يعني لفظ ترك همانند آلماني و يا روس هنوز به سختي ميتواند شامل كسي شود كه شهروند اين كشور ها هست، اما زبان، قوميت و احتمالا دينش با گروه اكثريت همگون نيست. مثلا يك روس اهل روسيه براحتي ميگويد «من روس هستم» ولی تلفظ اين جمله برای يك شهروند روسيه كه تاتار يعنی مسلمان و در عين حال زبانش تاتاری است، كمی مشكل است. او احتمالا خواهد گفت «من شهروند روسیه ام و تبارم تاتار است.»

اولا ايرانيان در اين مورد از چند جهت خوش شانس هستند. درست است که ریشه نام ایران از لفظ «آریا» ست که به قبایل و اقوام هند ایرانی برمیگردد که سه چهار هزار سال پیش از شمال دریای خزر به آناتولی، هندوستان، ایران کنونی و اوراسیای غربی کوچیده بتدریج ملت های مختلف از جمله ایرانیان را پدید آوردند که خود مرکب از اقوام مختلف مانند عیلام و ماد و پارس و پارت بودند که آنها هم در طول تاریخ مرتبا با همدیگر و با عرب و ترک و ارامنه و آشور و گرجی و هندی و دیگران در آمیختند. اما احتمالا بخاطر همین آمیزش و روند تاریخی در ایران است که اولا نام «ایرانی» امروزه مربوط به فقط یک قوم و گروه تباری نمیشود، بلکه شامل فارسی زبان ها، ترکی زبان های آذربایجان و ترکمن ها، کرد ها، اعراب خوزستان و سواحل خلیج فارس، بلوچ ها و دیگر اقلیت ها میشود. به مسلمان و مسیحی و زرتشتی، از میان مسلمانان به شیعه ها و سنی ها و دیگران، از میان مسیحیان به ارامنه و آسوری ها و دیگران، و بطور خلاصه صرفنطر از نژاد و زبان و دین و مذهبش به هرکسی که ایرانی یعنی شهروند ایران است، «ایرانی» میگوئیم. يعني کلمه «ایرانی» شهروندی را تعریف میکند و نه نژاد و قوم و زبان را. بهمین ترتیب نام «ايران» مانند آمريكا و يا مصر هر قوميت و زبان و دين را در بر ميگيرد و مثل ترك و روس منحصر به يك قوم و زبان نميشود.

دوم اينكه در ايران همه اينها يعني فارس و ترك و مسلمان و زرتشتي و غيره همه عناصر اصلی و تشکیل دهنده چیزی هستند که ما امروزه و صد ها سال است آن را «ایران» و «ایرانی» میخوانیم . بيشك ايران هم مانند تركيه ويا عراق و لبنان و آلمان و غيره صحنه جنگ ها، كوچ ها، اسكان ها و تحولات جديدی در مرزبندي دولت و يا هويت ديني و مشخصات زباني مردم بوده است. اما از اكثريت بزرگ اين تحولات حداقل صدها سال يعني آن قدر وقت گذشته است كه همه اين عنصر ها، با و جود تمام مشكلات و بحران ها، در تركيبي بنام ايران جوش خورده و اين كشور و هويت ملي آن را بوجود آورده اند. جالب اينكه، براي مثال، قدمت دين زرتشتي در ايران به مراتب بيشتر از اسلام است ولي دين اسلام به مدت ١٤٠٠ سال طوري با ايران و ايراني جوش خورده است كه همانند دين زرتشتي، اسلام هم براي ايرانيان خودي و بومي شده است. مثال ديگر: ٨٥٠ سال بعد از حاكميت خلفای اموی و عباسی، ايران معاصر را كی ساخت و حفظ نمود؟ از غزنويان و سلجوقيان گرفته تا صفويان و افشاريه و قاجار، اين، تركی زبان های اصالتا ترک ایرانی و بومی شده ايران بودند كه ايران را بعد از اسلام در مقابل و در تمايز از همسايگان دور و نزديكش احيا و حفظ كردند و به آن هويت كنونی و ملی اش را دادند. از اين جهت بيگانه خواندن اين عناصر اصلي و تشكيل دهنده ايران به همديگر و يا تك تك آنان به هويت فراقومی ايران با تاريخ بيش از هزار سال گذشته اين مملكت سازگار نیست.

سوم اينكه اين مدت بسيار طولانی همزيستی و حتى آميزش اگرچه هيچ وقت عاری از بحران و فراز ونشيب نبوده و هنوز هم نيست، اما در نتيجه « آشی» پخته شده كه امروزه بعد از آنهمه پستی و بلندی تاريخ، اكثر مواد اوليه و اساسی آن بهرحال به همديگر نزديكترند تا به «آش» هاي همسايه های دور و نزديك. شاید این موضوع در مورد اقوام مختلف ایران به درجات مختلفی صدق کند اما مثلا یک ترک زبان آذربایجان به یک فارسی زبان ایران بسیار نزدیک تر از مثلا یک ترکی زبان ترکیه است و علت این امر احتمالا نه فقط مذهب بلکه تاریخ و حافظه تاریخی گذشته است که همگی همچون یک ملت جمع کرده و تقسیم نموده ایم، تجربه ای که با مثلا همسایگان خود یا نداشتیم و یا به شکل دیگری داشتیم.

احتمالا اين موضوع تا حد زيادى، هم از نظر ژنتيكى درست است و هم از جهت فرهنگى و اجتماعى كه اين عامل دوم بنظر خيلى ها مهمتر از مشخصات ژنتيكى است. براى مثال وقتى ایلات و قبايل ترك از آسیای مرکزی به خراسان، آذربايجان، فارس و حتى اصفهان و كرمان رفته و آنجا ساكن شده اند بتدريج با مردم محلى جوش خورده و آميزش يافته اند و وابسته به تعداد قبايل مهاجر يا مثل كرمان و اصفهان در جمعيت هاى محلى مستحيل شده زبان و فرهنگ آن را از خود كرده اند و يا مانند آذربايجان و يا بخش هائى از خراسان باز با مردم محلى آميزش پيدا كرده ولى به جهت كثرت تعداد و عوامل سياسى زبان محل سكونت خود را عوض كرده اند و يا در موارد ديگر (مانند تركمن ها و قشقائى ها) بخاطر درجه كمتر آميزش، سرعت تاثير گذارى و تاثير پذيرى آنها از محيط محلى شان به نسبت آهسته تر از موارد ديگر بوده است.

از سوی ديگر بيش از هزار سال همزيستی و بخصوص تحولات اجتماعی و علمی قرن بيستم مانند كوچ ها، ارتباطات و رسانه ها و برجسته تر شدن حقوق فردی در مقابل حقوق گروهی، اختلافات و ويژگي های نژادی، قومی و حتي زبانی گروه ها را كمرنگ تر كرده، آنها را از نظر نژاد، قوميت و حتی دين و زبان به همديگر نزديكتر و شبيه تر كرده است. بخاطر همه اين عواملى كه ذكر شد، مثلا يك ترك آذربايجاني و شيعه امروز یقینا از نظر فرهنگی واجتماعی و بیشک از نگاه  نژادي و ژنتيكى  آن عضو طايفه اوغوز – تركمن طغرل بيگ سلجوقی نيست كه هزار سال پيش از آسيای مركزی به مرو و نيشابور آمده و بر ايران و بيزانس و قفقاز و بين النهرين حاكم شده بود. بهمين ترتيب اگر قبول كنيم كه خود قبايل هند و اروپائى یعنی آريائی ها حدود چهار و چند هزار سال پيش و یا بیشتر از آسياى مركزى و قفقاز به فلات ايران كنونى كوچ كرده اند، فارسى زبان هائى كه امروز در تهران و كرمان و شيراز زندگى ميكنند، مطمئنا از نظر ژنتيكى و فرهنگی واجتماعى از آن قبايل آريائى چهار – پنج هزار سال پيش بسيار متفاوتند.

آنچه كه فردوسی گویا در آخر شاهنامه با شكوه و شكايت ميگويد، خوشمان بیاید یا بدمان بیاید، نشان دهنده روند حد اقل يكی دو هزار سال گذشته تاريخ ايران است، روندی كه در تاریخ كشور ها و ملل ديگر هم نمايان است:

ز دهقان و از ترك و از تازيان
نژادی پديد آيد اندر ميان
نه دهقان، نه ترك و نه تازی بود
سخن ها به كردار بازی بود

عرض کردم «گویا»، چونکه به روایتی این بخش از «شاهنامه» که معروف به «نامه رستم فرخزاد» شده است شاید هم درواقع از فردوسی نیست. من نمیدانم. برخی دیگر می گویند در اینجا منظور فردوسی از «نژاد» آن نیست که ما امروز از این واژه با معنی ژنتیک آن می فهمیم، بلکه کلا منش و فرهنگ گروه های اجتماع است.

به هر حال اگر این تفسیرها را در نظر نگیریم، ظاهرا شكايت فردوسى از آن بود كه با آميزش دهقان (پارسی) و ترك و عرب، نژاد «پاك» ايرانى مخلوط شده وآن «پاکیزگی» قبل  خود را از دست داده است. در اوضاع امروزی این مانند شکایت برخی دولتمداران غربی از فراوانی کوچ ها و مهاجرت از کشور های دیگر و ايجاد «بی ثباتی در اقتصاد و فرهنگ» دولت های با ثبات ترصدا میدهد.

البته فردوسی احتمالا از این نظریه که خود آریائی ها چند هزار سال پیش از آسیای مرکزی به ایران کنونی آمده اند بی خبر بود و نميدانست كه تا زمان خود او آنها با ده ها قوم و قبيله ديگر مخلوط شده بودند.

بعد از این چند هزار سال هنوز هم بعضی از تهرانی های عوام که اجدادشان ٢٠٠ سال پیش به تهران آمده اند شکایت میکنند که تهران با شهرستانی ها پر شده و یا تبریزی های عوام شکوه میکنند که «دهاتی ها» تبریز را پر کرده اند و کسی از این عوام الناس نمیداند و نمیخواهد بداند که همه ما در نهایت شهرستانی و دهاتی هستیم و روزی – روزگاری از جائی به جائی آمده ایم که فعلا در آنجا ساکنیم و به احتمال قوی یا خودمان و یا فرزندانمان به نقاط دیگری از این دنیا کوچ خواهیم کرد که هر شخص و گروه تنگ نظری خود را ارباب ازلی و ابدی آن میشمارد.

ايرانی امروز«دهقان» ٢٠٠٠ سال پيش نيست چنانكه ترك امروز را هم نميتوان نوادگان تركان آلتای شمرد و يا دی. ان. ای اعراب عراق و سوريه را تنها در عربستان جستجو كرد.

سرگذشت ایل افشار که یکی از ایلات ترکمن و اوغوز است که از قرن یازدهم میلادی به بعد در اقصی نقاط ایران پخش و ساکن شده اند، نمونه بسیار خوب و گویائی از روند های آمیزش قومی در ایران هزار سال پیش است. اگر به آمار کنونی ایلات ایران نگاه کنید احتمالا بیشتر از 100 هزار نفر که تابع ایل افشار باشند نخواهید یافت. اما اینها کسانی هستند که بصورت ایل زندگی کرده و همان زندگی ایلاتی را در طول صد ها سال حفظ کرده اند. صد ها هزار و شاید میلیونها نفر از انسان هائی که بخشی کوچک و یا بزرگ، کم و یا زیاد از تبار و اصلیتشان به ایلات و طوایف افشار هزار سال پیش بر میگردد، هستند که نه فقط در خراسان و آذربایجان، بلکه حتی در کرمان، سیستان، خوزستان و یا کردستان با مردم محلی جوش خورده «یکی شده» حود را با شرایط جدید منطبق کرده و ایرانی شده اند.

در ایران اختلاط و آميزش نژاد ها، قبايل و اقوام هميشه وجود داشته ولي در اين صد سال گذشته احتمالا سرعت فوق العاده ای پيدا كرده است. قوميت ها و يا زبان ها، ويژگي های فرهنگی و اجتماعی از بين نرفته، اما، در ميان بعضي ها بيشتر و در ميان بعضي ها كمتر، تمايز ها و اختلافات كمتر شده است. اقوام رنگارنگ ايران امروزه مانند گذشته از همديگر جدا، بي خبر و بي تماس نيستند، بلكه كمتر يا بيشتر از ديگران و هركدام به درجه ای با همديگر آميزش پيدا كرده اند و اين هم به همان درجه قوميت و نژاد هركدام از آنها را تغيير داده و عناصر تشكيل دهنده ملت را از نظر اجتماعی، فرهنگی ودر عین حال قومی و نژادی بهمديگر نزديكتر كرده است. در ميان هر گروه قومي، ديني و يا زبانی، سرعت شهری شدن، گسترش آموزش و پرورش و ارتباطات و رسانه ها، رشد صنايع و تجارت و به موازات آن كوچ ها وسرعت آميزش بين گروه های قومی و جغرافيائی بر اين تغييرات در تركيب قومی مملكت موثربوده اند.

 



دسته‌ها:اقوام و قبایل, زبان، هویت و ملیت

برچسب‌ها:, , ,