بسیاری از مورخین شرقی و از جمله ایرانی، ترکی و عربی میگویند تقسیم بندی غربی مراحل تاریخی از قبیل دوره باستان، قرون وسطا یا سده های میانه و معاصر که طبق تاریخ اروپا تعریف شده است، مناسب با تاریخ و تحولات شرق مسلمان نیست. این، تا حد زیادی درست است. مفهومی که «سده های میانه» در تاریخ نویسی غربی دارد، با آنچه که در همین قرن ها در خاورمیانه رخ داده قابل مقایسه نیست. با این حال، بیشک در هر حوزه علمی، روش تقسیم بندی، کار پژوهش و درک آن حوزه را روشن تر و راحت تر میکند. تقسیم بندی زمانی نیز کار نگاه به تاریخ را برای همه، چه در شرق و چه در غرب آسان تر و منظم تر میکند. هرکس از هر کشور و منطقه، متناسب به نگاه و سبک تحلیلی خود، میتواند تقسیم بندی دیگری از تاریخ داشته باشد. اما در عین حال که بین تحولات تاریخی کشور ها و مناطق مختلف فرق های بسیاری هست، شباهت ها هم کم نیستند. از این جهت شاید بتوان با اختلاف کم و بیشی، مراحل تاریخی را اقلا برای مناطق بزرگتری از جهان تعریف کرد.
در مباحث و مقالات تاریخی از دوره پیشا تاریخ (ما قبل تاریخ)، دوره باستان، سدههای میانه و یا دوره معاصر و مدرن سخن میرود.
اینها یعنی چه؟ هرکدام کی شروع شده و کی به پایان رسیده است؟
مراحل تاریخی را چگونه باید تقسیم بندی کرد؟ آیا میتوان این تقسیم بندی ها را که در اصل مبتنی بر تاریخ نویسی اروپائی است، در مورد تاریخ خاورمیانه و ایران هم در نظر گرفت؟
طوری که گفتیم، این گونه تقسیم بندی ها اولاً بستگی به کشور و منطقه مورد بحث دارد. مثلا تحولات بینالنهرین و یا ایران و آناتولی با یونان و روم و اروپا و یا از سوی دیگر چین و آفریقا یکی نیست. در بعضی مراحل تاریخی بخصوص بین مناطق همسایه یکسانی یا تشابه محتمل است، اما این هم ممکن و محتمل است که که مشخصات هر مرحله در هر منطقه فرق کند. ثانیاً هیچ مرحلهای در تاریخ و روز و ساعت دقیقی به پایان نمیرسد و مرحله بعدی هم سر ساعت معین و روز معین شروع نمیشود، بلکه این، جریانی غالباً تدریجی است. مثلاً دوران «معاصر» که میگویند، یکشبه آغاز نمیشود و حتی در تخمین و تشخیص افراد، در این تاریخها ممکن است یکی دو قرن فرق باشد. ثالثاً هر مورخ و دانشمند حوزههای دیگر مانند باستانشناسی و معماری و ادبیات و یا زبان و مردم شناسی ممکن است طبقهبندیهای خود را داشته باشد.
اما در نهایت بسیاری از این تقسیم بندیها به یکدیگر نزدیک اند؛ و یا اقلاً معیارهای آن زیاد هم از یکدیگر دور نیستند.
میتوانید بگوئید که این قبیل تقسیم بندیها نسبی و شخصی هستند و یا در هر منطقه جغرافیائی فرق میکنند. این، تا حدی درست است. اما مثل اکثر حوزههای دیگر علمی مانند تقسیم بندی کره زمین به قارهها، تقسیم زبانها به خانوادهها و گروههای زبانی، تقسیم مواد پایهای هستی مادی در یک جدول تناوبی عناصر شیمیائی، سادهتر و عملی تر است که بخاطر بررسی، تحلیل و یادگیری آسانتر و بهتر تاریخ، این علم هم به دورههای مختلف تقسیم شود، اگرچه افراد میتوانند در این مورد نطرهای مختلفی داشته باشند.
بررسی تحولات مربوط به زبانها هم مشمول همین قاعده است. به این جنبه، بعداً خواهیم پرداخت.
اما مشاهده شباهتها و اختلافات چندان مشکل نیست و این میتواند به ما در تقسیم بندی تاریخ کمک کند. مثلاً میدانیم که ویژگیها و حتی زمان شروع و پایان دوران باستان در یونان و چین، ایران و اروپای شمالی و یا آسیای میانه یکی نبوده است، اگرچه مثلاً دو حوزه فرهنگی و سیاسی یونان و ایران تا ظهور اسلام شباهتهای بیشتری با همدیگر داشتهاند تا مثلاً وضع این دو کشور در مقایسه با چین یا اروپا در همین دوره باستان.
در آن دسته از نوشتههای مجموعه حاضر که به موضوعات تاریخی اشاره میشود، ناچاریم برای درک بهتر موضوعات تاریخی، این تقسیم بندیهای مرحلهای تاریخی را در نظر داشته باشیم و کمی در این مورد دقیقتر بشویم.
مراحل پیشا تاریخ را در اینجا در نظر نمیگیریم، اگرچه این دوره ی بمراتب طولانیتر تاریخ هم از نظر بررسی تحولات بعد از شروع «تاریخ مکتوب» فوق العاده مهم است. اگر تاریخ مکتوب را طوری که اغلب دانشمندان میکنند، از شروع نوشتار یعنی از سومر و دولتهای مجاور بینالنهرین و مصر شروع کنیم (۲۲۵۰ قبل از میلاد)، دورههای تاریخ ایران این مشخصات کلی را دارا بودند:
الف. ایران باستان: از آغاز تاریخ مکتوب تا آخر ساسانیان: تأسیس پادشاهی (دولتهای) ایلام یا عیلام در مجاورت سومر، اکد و آشور. زبان و خط میخی ایلامی. کوچ تدریجی قبایل هند و ایرانی (آریائی) حدود ۱۵۰۰ ق م از آسیای میانه و شمال غربی و شرقی دریای خزر به فلات ایران و پیدایش اولین «ایرانیان» در رویاروئی و آمیزش با ایلامیان. تشکیل دولت مادها و سپس امپراتوری پهناور هخامنشیان. در دوره هخامنشیان زبان پارسی باستان با لهجههای گوناگون آن رایج بود و در کتیبه های سنگی این دوره خطی میخی مخصوص سلسله هخامنشیان بکار برده میشد اما زبان و خط عمومی و مشترک امپراتوری، آرامی بود. بعد از هخامنشیان شاهد کاربرد فارسی میانه (و یا پهلوی) هستیم. زبان مشترک هنوز آرامی بود، اما خط تبدیل به الفبای صامت-بنیاد آرامی با ویژگی های جدید خود شده بود. لشکرکشی اسکندر و تأسیس دولتهای سلوکیان و سپس اشکانیان. بعد از بر آمدن ساسانیان شاهد احیای امپراتوری ایران میشویم. تألیف آثار مختلف به زبان پهلوی، و بطورهمزمان، استنساخ متون پارسی باستان و بخصوص متون زرتشتی که در دوره هخامنشیان تحریر نشده بود نیز در این دوره بود. ایران باستان با شکست ساسانیان در مقابل اعراب
ب. قرون وسطا و یا سدههای میانه که با لشکرکشی اردوی اسلام، شکست ساسانیان، قبول اسلام و حاکمیت خلافت شروع میشود. دویست سال دوره «فترت» و بقول بعضی دانشمندان «کرختی و بهت زدگی» تا شرکت فعال ایرانیان در خلافت عباسی و احیای زبان و فرهنگ فارسی (فارسی معاصر و یا دری). تشکیل دولتهای نسبتاً کوچک (در مقایسه با ساسانیان) از جمله صفاریان، طاهریان، آل بویه، زیاریان و سامانیان و بالاخره آغاز سلطنت ترک زبانان غزنوی و سپس سلجوقی که همزمان با شروع کوچهای مستمر و چند صد ساله قبایل ترک به ایران و آناتولی (روم شرقی و یا بیزانس) و تغییر زبان آذربایجان و آناتولی و در ضمن تغییر دین در آناتولی انجام گرفت. خوارزمشاهیان، حمله مغولها و حاکمیت ایلخانان و تیموریان، سلطنتهای محلی چوپانیان و جلایریان و سربداران، قرا قویونلوها و آق قویونلوها که تقریباً همه اصالتا از کوچ نشینان ترک زبان آسیای میانه بودند، اما بتدریج در عرض پانصد سال در بدنه ایران و ایرانیان مستحیل شده به دولتداری ایرانی و حتی رواج زبان و فرهنگ ایرانی و فارسی پرداختند. بخش دیگری از همین قبایل ترک زبان سلجوقی، حکومتهای محلی آناتولی را ساختند که «عثمانیان» شاخهای از آنها بودند که بعد دیگران را مغلوب کرده و امپراتوری عثمانی را تأسیس نمودند.
ج. دوره معاصر از صفویه تا کنون. آغاز صفویان بعنوان دولت احیا شده ایرانی با ایدئولوژی دولتی و رسمی تشیع در مقابل عثمانی در غرب و اوزبکان در شرق و شمال شرقی. تحکیم صفویان به عنوان دولت ایرانی که قدرت را بتدریج مرکزی تر و از قبایل مختلف و نظام ملوک الطوایفی آزادتر میکرد. سقوط صفویان و برآمدن نادرشاه و تقویت دوباره ایران. بعد از دوره کوتاه زندیان شاهد به قدرت رسیدن قاجاریان میشویم. ضعف روزافزون ایران در مقابل دول استعماری روس و انگلیس. شکست در مقابل روسیه و ازدست دادن ولایتهای مختلف در قفقاز، آناتولی، آسیای میانه و شرق (خراسان و سیستان و بلوچستان) یعنی کم و بیش شکل گیری نقشه معاصر جغرافیائی ایران. آغاز بعضی اصلاحات و نوآوریها مثلاً در آموزش. انقلاب مشروطه و جریان آزادیخواهی و تجدد طلبی. سقوط قاجار و تأسیس سلسله پهلوی. شروع شکل گیری دولت – ملت معاصر بمعنی مدرن آن در شکل تمرکز و سرتاسری شدن ارتش، آموزش و پرورش، قوه قضائی، رشد چاپ و مطبوعات و سواد آموزی. اصلاحات اداری و فرهنگی.
توضیح نهائی اینکه برای برخی از مورخین احیای اندیشه دولتداری ایرانی با صفویان دلیل کافی برای شروع «دوران معاصر» در تاریخ ایران نیست. این مورخین که «معاصر» شدن را مشروط به آغاز روند صنعتی شدن، تجدد، زوال نظام ایلاتی و قومی، معاصر شدن و تمرکز دولتداری و دیگر مشخصه های «ملت» های مدرن میدانند، نه صفویان بلکه قرن بیستم و انقلاب مشروطه و به دنبال آن حکومت رضا شاه پهلوی را آغاز «دوره معاصر» در تاریخ ایران میشمارند که در عین حال مرحله گذار ایران به نظامی متمرکز با گسترش تدریجی تحصیل، ارتباطات، تجارت، ارتش، دولت و تجدد در اندیشه فرهنگی بود
از این نقطه نظر، سقوط پهلوی و تأسیس جمهوری اسلامی با آنچه که رژیم کنونی ایران آن را «حاکمیت اصول و روش حکومتی اسلامی» مینامد، آشکارا قطع روند و تحول طبیعی در تاریخ ایران و بازگشت تحمیلی آن به دوران قهقرائیِ پیشا معاصر و حتی عقب مانده تر از حکومت هائی مانند سامانیان و سلجوقیان هزار سال پیش به شمار میرود.
(یه روز شده مقاله ای از کتاب «آذربایجان و ایران در بستر تاریخ و زبان»، چاپ لندن، 2016)
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.